فلسفه شکست!

شکست تیم ملی فوتبال ایران در مقابل تیم ملی ژاپن ذائقه ایرانیان را تلخ کرد. مردمی که برای فینال بازی‌های آسیایی لحظه شماری می‌کردند و در اندیشه قهرمانی بودند ناگهان متوقف و غمگین شدند. اشکالی ندارد، پیروزی و شکست در ذات هر بازی است، درست مثل زندگی که برای همه بی‌وقفه فراز و فرود دارد و هیچ‌کس از آن مستثنا نیست باید با چرخش روزگار کنار بیاییم و درس بگیریم. مهم آن است که ما شکست را یاد بگیریم بدون اینکه نابود شویم، بدون اینکه آخر دنیا برایمان فرارسیده باشد. ما پس از هر شکستی باید برخیزیم وباز با تمام توان و قدرت و انگیزه و اراده و آگاهی دوباره چنان آغاز کنیم که گویی این ما نبوده‌ایم که شکست خورده‌ایم. ما برای ماندن آمده‌ایم و باید ثابت کنیم که ایرانیان ممکن است شکست بخورند ولی اهل رفتن و ترک بازی نیستند. اگر فوتبال را مثل چکیده کوچکی از زندگی بدانیم که اینچنین است و می‌توان خلاصه‌ای ازخلقیات از خوبی‌ها تا بدی‌ها و عیب‌ها و قوت‌های جامعه خویش را در آیینه آن ببینیم، باید تحلیل خود را فراتر از تحلیل‌های ورزشی ببریم و از جامعه‌شناسان و تاریخ‌دانان مدد بگیریم. آیا جامعه ما درست مثل نوع بازی‌هایمان در فوتبال در زندگی هم رفتار نمی‌کند؟ آیا این درست است که ما از فرعیات در رنجیم‌؟ نه در متن رویدادها که در حاشیه‌ها فریب می‌خوریم، کم می‌آوریم، سهل‌انگاری می‌کنیم، بدون جهت توقف می‌کنیم و ناگهان گل‌های الکی می‌خوریم‌؟ تیم فوتبال ایران در بازی‌های جام ملت‌های آسیا به‌خوبی ظاهر شد ودر پنج بازی یک گل هم نخورد ولی در بازی با تیم ژاپن که به نظر رقیب قدرتمندی هم نمی‌رسید و نتایج درخشانی کسب نکرده بود ناگهان در چند ثانیه در میان بهت و حیرت همگان بازی را رها کرد، توقف کردیم به داور خیره شدیم و گل خوردیم و همه‌چیز فروریخت! تیم ملی ایران نه تنها شایسته حضور در فینال این بازی‌ها بود که استحقاق قهرمانی را هم داشت و این تحلیل ناظران و منتقدان ورزشی هم بود. یاران ما زحمت کشیدند، دست‌اندرکاران تیم تلاش کردند و مسئولان هم سرمایه‌گذاری بزرگی صورت دادند و باید از همه آنها تشکر کرد، ولی چرا در یک لحظه باید همه‌چیز درهم بپیچد و فرو بپاشد؟ در این زمینه می‌توان بحث بسیار کرد و علل و عوامل آن را برشمرد، می‌توان بدون فلسفه‌تراشی این حالت را مورد بررسی قرار داد و چند و چونش را برشمرد. آیا این معنا ناشی از خصلت ما ایرانیان است؟ به نظر می‌رسد جامعه ایرانی بیشتر از ملت‌های دیگر در طول تاریخ خوب و درخشان شروع کرده ولی بد به اتمام رسانده است. ما از اولین ملت‌هایی بوده‌ایم که تمدن بزرگ داشته‌ایم ولی حداقل در چهار مقطع بزرگ بسیار بد تمام کرده‌ایم. راه دور نرویم صفویان که آمدند چنان شکوه و عظمتی خلق کردند که گویی دیگر عظمت ایران زایل شدنی نیست ولی عاقبت چنان شد که افغان‌ها با سرعت باور نکردنی همه آن شکوه و جلال را در هم پیچیدند. در زمانی که در خاورمیانه خبر چندانی از دموکراسی‌خواهی و انقلاب نبود در ایران انقلاب مشروطه شکل گرفت ولی بازهم با سرعتی باور نکردنی از دلش دیکتاتوری رضاخانی سر برآورد! شروع درخشان و غروب غم‌انگیز را در بسیاری از حرکت‌های تاریخی ایرانیان می‌توان دید و مثال‌های روشن و متعددی برای آن ذکر کرد. ما در زندگی‌های روزمره هم اغلب با این پدیده روبه‌رو هستیم. چنان آغاز می‌کنیم که چشم‌ها را خیره خود می‌سازیم ولی در اندیشه انتهای کار فرو نمی‌رویم و هنوز نپذیرفته‌ایم که انتهای خوب بهتر از ابتدای درخشان است. روزی که بر این حالت آگاه و مسلط شویم یمن را 5 بر صفر نمی‌بریم و از ژاپن 3 بر صفر نمی‌بازیم. باید در این مقوله به‌شدت و هراسناک در اندیشه و تامل فرو رویم، نکند در حرکت‌های ملی در اجتماع، در اقتصاد، در سیاست، در روابط خارجی ناگهان یک حاشیه کوچک، یک غفلت بی‌دلیل، یک بی‌توجهی به نظر کارشناسان و دلسوزان، یک روی برگردانی از اصل و متن بازی همه چیز را خراب کند و مبهوت و متحیرمان سازد. توپ چرخان روزگار که هر آن هزار چرخ می‌خورد با هیچ‌کس شوخی ندارد تا بخود آییم ممکن است آن را کنج دروازه خود ببینیم. پس مواظب آخر کار، انتهای بازی باشیم.
* روزنامه‌نگار