وکیل شش دانگ

علی مندنی پور ‪-‬ شش سالی بود، افتخارِ پوشیدنِ جامه شرف وشریف وکالت را پیدا کرده بودم.
در سال ۷۷ برای نخستین بار و صد البّته آخرین بار شاهدِ پخش صحنه‌هایی از برگزاری محاکمه‌ای علنی و ظاهراً بدون "رتوش" در تلویزیون "ملّی" بودم، حرکتی نو و بدیع که در نوع خود، آن روزها سنّت شکنی محسوب می‌شد و تا این زمان نیز... !
آشنایی من و تا آنجا که‌ می‌دانم، جمعِ زیادی از همکاران وکیل در کشور و بی تردید شهروندانی که به تماشای این محاکمه جذّاب و تماشایی نشستند! با چهره بهمن کشاورز از همین جا آغاز شد.
خوب به یاد دارم، وکیلِ پخته، جا افتاده و مبادی آدابی را که با رعایت شان و منزلتِ دادگاه، پُرصلابت و قَدَر،از موّکل سرشناس اش در قامت شهردارِ کلانشهر تهران، تمام قدّ به دفاع بر‌ می‌خاست و ذرّه‌ای کم نمی‌آورد.


خوش پوش و خوش بیان،تراشیده و موزون با آن دستمال گردنِ همیشگی بر گردن، مسلّط بر قانون، شُمرده، رسا و به موقع، به دفاع از عملکردِ موّکل قد عَلَم کرده و به همه اتّهامات وارده بر وی با استدلال حقوقیِ در خور و در کمالِ متانت پاسخ‌ می‌گفت.
گرچه پایان این دفاعِ بی عیب و نقص وجواب‌های متین و قانونی آقای شهردار برای اهلِ درد و درک از همان ابتدا قابل پیش بینی بود و نتیجه آن شد، که نمی‌بایستی‌ می‌شد !
امّا افکار عمومی، داوری اش چیز دیگری بود و در محکمه‌ای علنی و بزرگ به وسعت ایران،متّهم از اتّهامات وارده تبرئه و وکیل، تحسین شده و سرفراز از دادگاهِ مردم بیرون آمد !
به باورِ من گامی بزرگ بود و ارزشمندترین دستاورد و یا ساده تر بگویم، گویاترین پیام اش همانا شناختِ هرچه بهتر و بیشتر شهروندان از نقش و جایگاه وکیل دادگستری و آگاهی از کارکردِ آن در جایگاه معاضد دستگاه قضا در راستای دفاع از حقوق مردم باهدفِ ایجاد نظم و تحقّق عدالت بود‌.
حرکتی امیّدبخش و رو به جلو که تا آن روزها دیده نشده بود، چه، نه ابزار مناسب و صدای رسایی برای نشان دادن اش در اختیارِ وکیل بود و نه موقعیّت خاصِ آن روزها چنین اجازه‌ای را‌ می‌داد!
از این دریچه ببینیم:
چگونه‌ می‌توان از مسئولانی در جایگاه‌های گوناگون به ویژه در دستگاه قضا یاد کرد، که به گونه‌ای باور نکردنی مفهوم "وکیل مدافع" را برنتافته، این واژه برایشان جا نیفتاده،با نقش و کارکردِ آن چندان آشنا نبوده و اصولاً دلِ خوشی از "وی" نداشتند؟
چگونه باید، از کسانی سخن گفت،که آگاهانه یا ناآگاهانه خواسته و یا ناخواسته، دفاعِ به زعم خودشان از "مفسدان" را توّسط "موجودی" بنامِ وکیل دادگستری تاب نیاورده و انجام این کار را در "شان اهل دیانت" قلمداد نکرده و باچنین تعبیر و تفسیرِ من درآوردی، حقوقِ قانونی شهروندان را نادیده گرفته،از به خدمت گرفتن وکیل بر خلاف اصل ۳۵ قانون اساسی در دفاع از حقوق حقّه شهروندان بر حذَر شان داشته و مرزبندی آن چنانی در "دفاع مجرم" و "مجازات" وی برایش قائل نبوده اند، که با آنچه در نظام حقوق اسلامی خوانده و شنیده بودیم و نیز قواعد موجود در نظام‌های کیفری امروزی دنیا همخوانی نداشته باشد.
جماعتی که بیانِ جمله "بدون حضور وکیل حرف نمیزنم" از زبان متّهم برایش نامفهوم جلوه کرده، قابل هضم نبوده و در بسیاری از موارد اسبابِ خنده و تمسخر "متهم" بی دفاع را فراهم ‌ می‌آورده!
آنانی که درفرهنگ پنداری، گفتاری و کرداری شان سرعت در رسیدگی آن هم بدون رعایتِ آئین دادرسی، مبنا و ملاک قرار‌ می‌گرفته و واژه‌ای به نام "مظنون" در بارگاهشان معنا نداشته و پیوسته همه را در پوشش متّهم وَرانداز‌ می‌کرده اند؟
کم نبوده و نیستند، از میان همکاران وکیلِ دادگستری در دهه شصت و نیمه اوّل دهه هفتاد، که پیه این نوع نگاه برتن شان مالیده نشده باشد!
در سال ۱۳۸۱ در جریان برگزاری نشست بین کانونی که در آن زمان به تعداد ۱۲ رسیده بود، در جایگاهِ رئیس هیات مدیره کانون وکلای دادگستری منطقه فارس( فارس بوشهر، کهگیلویه و بویراحمد) افتخار آشنایی بیشتری را بیش از گذشته با کیشِ شخصیّت این بزرگمردِ حرفه وکالت پیدا کردم‌.
در دو دوره معاونت اوّل ایشان در اسکودا و یک دوره نیز در مقامِ ریاست این نهاد برآمده از دلِ نیاز کانون‌ها با هدف ایجاد وحدت روّیه و هماهنگی، بهره فراوانی از محضرشان نصیبم شد.
اسکودا نهادی کارا و مفید با پیشنهاد کانون گیلان بر سر زبان‌ها افتاد ودر بررسی کمیسیون‌های علمی کانون‌های ۱۲ گانه در همایش ۱۳۸۱ شیراز ضرورت وجودی اش به اتفاق آراء تصویب، شش ماه بعد در اصفهان اساسنامه اش تهیّه و تنظیم و در تبریز توّلدش به صورت رسمی جشن گرفته شد‌.
بحقّ استاد کشاورز در این میان بیشترین زحمت را در کنار یاران همراه،همدل، همگام و دلسوز کانون‌ها بر خود هموار نمود.
این دست پرورده خانواده علم و هنر با حدود نیم قرن در حرفه پر اُفت و خیز وکالت و مسئولیت در کانون وکلای دادگستری مرکز به عنوان بزرگ ترین، تاثیر گذارترین و پر حرف و حدیث ترین کانون کشور و نیز اتحادیه سراسری کانونهای وکلای دادگستری (اسکودا)، به داوری همکاران،حتّی آنانی که گهگاه سر نامهربانی را با وی ساز کرده و اختلافِ سلیقه‌ای بروز می‌دادند، خدمات درخشان و ماندگاری به جامعه وکالت داشته و در این مسیر پر پیچ و خم استخوان خرد کرده و نشیب و فراز‌های بسیاری را با مدیریّت مثال زدنی اش پیموده.
نگاهش به قلّه بود و برای رسیدن به آن آهسته و پیوسته در تکاپو و حرکت بود و از پیمودن تل و تپّه‌های ناهموار بر سرِ راه واهمه نداشت.
وکیل حرفه‌ای بود و به این مهّم باور داشت که وکیل حرفه‌ای درد حرفه ی وکالت را بیشتر و بهتر دواست. با سیاست میانه‌ای نداشت، گرچه دنیای سیاست و بازی‌های سیاسی و بازیگران میدانِ سیاست و عملکرد آنان را خوب‌ می‌شناخت، امّا به به جهتِ رعایت حریم حرمتِ حرفه وکالت از ورود به این وادیِ پر خطر حَذَر کرده، مرز بندی‌ها را نگه‌ می‌داشت و هرگز از مرزبندی‌های مورد نظر پای فراتر ننهاد‌.
سخت بر این باور استوار بود که هرگز دست رَد بر سینه هیچ شهروندی که به سویت دراز شده و از تو کمک خواسته، مَزن. به اخلاق پایبند و همّ و غمّش آموزگاری و آگاهی بخشی بویژه در زمینه‌های حقوقی به مردم بود. حقّ و تکلیف را در همه سطوح لازم و ملزوم‌ می‌شمرد. دغدغه حقوق مردم به ویژه از نوع اجتماعی اش را داشت. محفلش دوست‌داشتنی،کلامش نافذ و آموزنده، با دنیایی خاطره شیرین از دوره:
کودکی، نوجوانی و جوانی، دانشجویی، سربازی، ورود به حرفه وکالت و قبول مسئولیت‌. نوشته‌هایش ساده و روان،رسا و همه فهم بود و این مهّم را با ابزارهای در اختیار به گوش اصحاب قدرت میرساند و در همین راستا الفبای حقوق به زبان ساده‌ می‌نوشت‌. کم گوی و گزیده گوی بود و به خانه دوّم یعنی کانون وکلای دادگستری دلبستگی زیادی داشت. با اصحاب رسانه به ویژه از جنس نوشتاری اش دوستی دیرینه‌ای داشت و کارسختِ روزنامه نگاران و خبرنگاران را ارج میگذاشت.
نقد و نقّادی سازنده را‌ می‌ستود، تا آنجا که نقدهای نیش دارِ پاره‌ای از همکاران را با احترام پاسخ می‌داد، از جاده انصاف در گفتارو رفتار خارج نمی‌شد و هیچگاه از این وآن در جمع، زبان به گِله و شِکوه نمی‌گشود.
مسئولیّت پذیر بود، و به مسئولیت مدنی اش در قبال شهروندان بیش از هر چیز دیگر اهمیّت می‌داد‌. منّظم بود و خوش قول.
پیشینه تحصیلی اش حکایت ازحضور در میان بهترین‌ها در دبیرستانِ البرز،دانشگاه تهران و دانشگاه شهید بهشتی (ملّی) داشت با وجودی که قلّه تحصیلات عالی را بنا به دلائلی فتح نکرده بود، امّا از بسیاری از مدّعیان و فاتحان قله‌ها، جلوتر و به روزتر بود‌.
تعریف و تمجید و عنوان بر رفتارش کارگر نبود.
هماره مدافع بی چون و‌چرا،امّا حساب شده، همراه با تدبیر و تدّبر استقلال کانون وکلا بود.
کانونی که در گذر چهار دهه گذشته با همگامی، همراهی و همدلی فرزندان شایسته اش پیچ و خم‌های بسیار سختی را از سر گذرانده و هم اینک نیز...!
نقش حقوقدان‌های زن و مرد را در توسعه متوازن، فراگیر و همه جانبه کشور درک و پیوسته یاد آوری‌ می‌کرد. بزرگان حرفه وکالت را‌ می‌ستود و هر فرصتی را برای تقدیر از آنان مغتنم ‌ می‌شمرد و نقش کار آموزان وظیفه شناس، آگاه و مجهّز به یافته‌ها ی روز را در آینده جامعه حقوقی و به تَبَع آن در توسعه کشور بسیار مهّم ارزیابی‌ می‌کرد.
از دایره قانون خارج نمی‌شد، اگر چه به ضررِ خود و موکلش‌ می‌بود. ساده زیست بود و خوش مَشرَب، با آثاری سُتُرگ و میراثی ارزشمند. انگشت شمار آدم‌هایی هستند، به جای آنکه، جایگاه به آنان زینت بخشد،خود یه جایگاه زینت‌ می‌بخشند و استاد کشاورز در زمره این زینت دهندگانند.
و کلام آخر آنکه این بزرگوار نه فقط وکیلی شش دانگ که انسانی دوست داشتنی و قابل احترام بود.
وناگفته‌ها در باره بینش، منش و روشِ این بزرگ مردِ عرصه اخلاق و علم و عمل بسیار.
میراث گرانبها و ماندگارش را پاس داشته و به آیندگان بسپاریم.
روانش شاد.