روزنامه شهروند
1398/04/09
باروری باور؛ وظیفه دولتها یا ملتها؟
سعید اصغرزاده معاون سردبیر هنری فورد میگوید: «اگر فکر میکنید میتوانید، پس میتوانید و اگر فکر میکنید نمیتوانید، پس نمیتوانید.» او دقیقا روی موضوع طرز تفکر و باور مردم دست گذاشته است. باورهای «نیروبخش» و باورهای «محدودکننده»! اگر ما چیزی را باور نداشته باشیم یا باوری اشتباه داشته باشیم، موضوع این یادداشت است؛ باورهای ناشی از ناامیدی، ناتوانی، بیارزشی، بیسوادی، باری به هرجهت بودن و دست آخرغرضورزانه!قبل از این هم باید گفت که یک باور در فرد چگونه شکل میگیرد: ابتدا باورهای خانواده، بعد باورهای مدرسه و محل تحصیل، بعد باورهایی که جامعه و رسانه به آدمی انتقال میدهد و دست آخر باورهایی براساس تجربیات از سر گذرانده شده. اما همه اینها را گفتیم تا به تحلیل این خبر بپردازیم: «در یک نظرسنجی که با حضور ۱۱۰ شرکتکننده از ۶ منطقه شهری تهران انجام شد، ۵۴درصد از شهروندان تهرانی که در این نظرسنجی شرکت کردهاند، معتقد به صرفهجویی در مصرف آب در تابستان سالجاری نیستند.» آنها واقعیت تنش آبی را باور ندارند! آنها باور ندارند که باید کاری انجام دهند! شاید این یک نمونه از خروار باشد. همانطور که خیلیها گرمایش زمین را باور ندارند، تغییرات اقلیمی، ضرورت حفظ محیطزیست، صرفهجویی در مصرف برق و گاز و قناعت در مصرف سوخت و مواد غذایی و ... یا اگر هم باور دارند، فکر میکنند که کمبودها و کاستیها برای آنها نیست یا اگر برای آنها هم هست، لازم نیست خودشان کاری بکنند و این وظیفه دولتهاست و نه ملتها!
بگذارید قدری جلوتر برویم: چرا به ضرورت ساختن آینده باور نداریم و برای ما مهم نیست؟ آینده کشور؟ آینده فرزندان؟ آینده خودمان؟ شاید این موضوعی است که سبب میشود در لحظه بمانیم؛ الان که آب هست، پس چرا جوش فردا را بزنیم! الان که غذا هست، نفت هست، بنزین و برق و خورشید و هوا هست... چه شده که نگرشمان محدود شده؟ آیا اخبار را که به ما انتقال داده میشود، غیرواقعی میدانیم؟ آیا احساس میکنیم که توان تغییر فردا را نداریم؟ آیا ناامیدی تمام مرزهایش را درنوردیده و موجب شده فرزند لحظات باشیم و هر روز را برای همان روز از خواب بیدار شویم و کار بکنیم و بخوریم و بخوابیم تا فردا؟
علت هر چه باشد باید جلوی این طرز تفکر را گرفت، چراکه ویرانگر است و نهتنها به خود فرد که به جامعه و کشور و دنیا ضرر میزند. اما چگونه میشود جلوی آن را گرفت؟ چگونه میتوان به کسی که به خانواده، شهر و کشورش احساس تعلقی ندارد و در مقابل آنان احساس مسئولیت نمیکند، قبولاند که باید نگاهش را تغییر دهد؟ این تغییر نگاه از چه طریقی انجام خواهد شد اگر او به خانواده، مدرسه، دانشگاه، مقامات و رسانهها باور و اعتماد نداشته باشد؟ پاسخ سخت است و صدالبته آسان: امید را باید زنده کرد؛ امید به آینده، امید به خانواده، امید به کشور، امید به ... البته نه امید واهی؛ امیدی منطبق بر برنامه. نباید قصه ما، قصه آن حکایت بشود که همه شنیدهاید: «روزی پادشاهی در یک شب زمستانی در کاخ خود قدم میزد. نگهبانی را دید، از او پرسید سردت نیست؟ نگهبان پاسخ داد عادت دارم. شاه گفت میگویم برایت لباس گرم بیاورند. شاه فراموش کرد .روز بعد جنازه نگهبان را پیدا کردند که روی دیوار نوشته بود: من به سرما عادت داشتم، امید به لباس گرمت مرا از پا درآورد»...
سایر اخبار این روزنامه
الهام حسنزاده کیست؟
یک گام رو به جلو در دقیقه 90
دردسرهای بانمک سیما از کلاه تا کلاهگیس
سنگ بزرگ جلوی پای کالدرون
زندگی دوگانه آقای بازیگر
ستاره عصر جدید هم کاور هم اوریجینال
دشمنان قسمخورده دانشمندان دینی ما را نشانه گرفتهاند
در خانه خودتان جراحیتان میکنیم!
پول میدهند غافلگیرشان میکنیم
جنایتکار نازیآباد در دادگاه نورنبرگ
یک بچه مثبت هلالی
باروری باور؛ وظیفه دولتها یا ملتها؟
از گاندو تا حقیقت
مقصر فقط زنها نیستند