دختران، طلاق و زن زیادی

سعید معدنی جامعه‌شناس و استاد دانشگاه جلال آل احمد کتابی دارد به نام زن زیادی؛ این  کتاب شامل  مجموعه قصه‌های کوتاهی است که یکی از قصه‌ها «زن زیادی» است.  آل احمد با همان نگاه تیزبین خود مشکلی را طرح می‌کند که دختران ما در جامعه از آن رنج می‌کشیدند و رنج می‌کشند.
روایت قصه آل احمد سرنوشت دختری است آبله‌رو و کچل که از کلاه‌گیس استفاده می‌کند، فردی که پایش شل است و می‌لنگد و عینک ته‌استکانی می‌زند و با عصا راه می‌رود. شخصی به خواستگاری دختر می‌آید. به او می‌گویند که دختر این عیب را دارد و از کلاه‌گیس استفاده می‌کند اما مرد اصرار دارد که همه شرایط را می‌پذیرد. عروسی سر می‌گیرد دختر نگون‌بخت به خانه شوهر می‌رود ولی مورد بی‌مهری و آزار مادرشوهر و خواهرشوهر و در پی آن شوهر قرار می‌گیرد؛ سرانجام پس از مدتی طلاق می‌گیرد و به خانه پدر می‌آید. تلخی قصه همین‌جاست!
او در خانه پدر دیگر جایگاه دیروزی و قبل ازدواج را ندارد و حالا دیگر همه به او به‌ عنوان یک غریبه و یک زن «زیادی» نگاه می‌کنند.
دختر تا زمانی که خانه پدر است حتی اگر چهل- پنجاه ساله هم باشد اطاقش، کمد و وسایلش و...مشخص است و احترام دارد اما وقتی پس از ازدواج و مدتی زندگی متأهلی، طلاق می‌گیرد و مجددا به خانه پدر برمی‌گردد، انگار یک زن زیادی در خانه قدم می‌زند؛ به‌خصوص اگر خواهر و برادر دیگری هم داشته باشد نگاه‌ها آزاردهنده و سنگین‌تر است و رنج زنان مطلقه بیشتر.آمار‌ها نشان می‌دهد که ‌سال ۱۳۹۷ بیشترین طلاق در تاریخ ایران ثبت شده و در ‌سال جاری هم برآورد‌های اولیه نشان می‌دهد که در مقابل هر سه ازدواج یک طلاق رخ داده است. افزایش این آمار‌ها نشان می‌دهد که زنان مطلقه جامعه ما و خانواده‌های‌شان چه رنج‌هایی می‌کشند.


البته این رنج‌ها برای مردان جداشده هم هست که مجال سخن گفتن دیگری را می‌طلبد.
پی‌نوشت: زنده‌یاد جلال آل احمد را به خاطر همین نگاه‌های دقیق، باریک‌بینی‌ها، فکرکردن به پیرامون و اندیشیدن به رنج‌های دیگران به‌ عنوان یک روشنفکر دوست دارم.
 او در زمان خود با ابزار قصه نشان می‌دهد که دختران و زنان ما در جامعه چه رنج‌های آشکار و پنهانی  می‌کشند.