طلا در مس روی تخته پاتایا...

امید مافی‪-‬ برای آنکه حذف بهت آور یل کرد را به فراموشی بسپاریم رویاهایمان در طرفه العینی صف کشیدند تا از کوچه بن بست خارج شویم و با یک طلا و یک برنز
در ازدحام نگاه سنگین جهانیان بر پله‌های بلند آواز
سرفرازی را با صدای رسا بخوانیم.یک روز پس از آن اتفاق نامیمون بر روی تخته ملتهب پاتایا و خودزنی کیانوش رستمی،این رضا دهدار بود که با رنگین کمان پاییز به صحنه آمد و معادلات چندمجهولی را با اراده اش به هم ریخت تا سینه ستبرهای دسته ۱۰۲ کیلوگرم جهان محو هنرنمایی پسر غیور کارون شوند و میان ابدیتی دشوار نام ایران را دوباره به حافظه بسپارند.چه کسی فکر می‌کرد رضا دهدار پولاد سرد را در پلک برهم زدنی آب کند و با بالابردن سنگین ترین وزنه، فریاد لیاقت خانه پدری را به گوش خدایان این رشته برساند.حالا که بهادر برنای آن سوی اروند گیتی را فتح کرده و عقوبت تلخِ روزهای لعنتی را‌هاشور زده است لابد می‌توان به چیزهای خوب فکر کرد و راز آفتاب را با سینه چاکانِ مرز پرگهر درمیان گذاشت.احترام به قوانین و زندگی اردویی و دل سپردن به فرامین معلمان،سبب شد جوان جنوبی یک بار دیگر زنگ‌ها را برای یلان سرکش و مغموم به صدا درآورد تا یقین حاصل کنیم که آنارشیست‌ها از پلکان مهتاب بالا نخواهند رفت و رنگ کهکشان‌های مقدس را نخواهند دید.کاش ستاره‌های ما تبختر و تفرعن را کنار بگذارند و همچون دهدارِ طلایی وطن، پشت دیوارهای غرور پنهان نگردند تا توده پای جعبه رنگی غمباد نگیرد و برای کبودی آرزوهایش مرثیه نخواند.طلا و برنز چهارشنبه چینی شکسته باورهایمان را بند زد تا باور کنیم جاودانگی با سطری از قصه‌های پسری که استواری را از نخل‌ها آموخته تمام می‌شود و قدیسان بی آواز به افتخار مردانی که بی هیچ ادعا سرود ملی را در شرق قاره طنین انداز می‌کنند کلاه از سر برمی‌دارند.اندوهت مباد یل رویین تنِ خوزستان.ما خوشبختی را بر بازوان آهنین تو حک کردیم
و در اوج دلتنگی کاشف فروتن نشان‌ها و


مدال‌های خوش رنگ و لعاب لقب گرفتیم.
غمت مباد تا ابدالاباد...