یکی اون شیر آب رو ببنده!

آفتاب یزد ـ رضا بردستانی: هرچه صبر کردیم تا سریال ستایش در فصل سوم به انتها برسد و سپس نقدی بر آن بنویسیم بی فایده بود زیرا این سریال شبانه دچار خودآفرینی شده است و تمام شدنی نیست.
فصل سوم سریال ستایش حالا حالاها خیال
تمام شدن ندارد! این سریال که سال‌ها است میهمان بخشی به نام سریال سازی در صدا و سیما است؛ در فصل سوم هیچکس را بُهت زده و مقهور خلق لحظه‌های بدیع نکرد. اساساً به نظر می‌رسد
صدا و سیما پول ساخت فصل سوم سریال ستایش را سال‌ها قبل پرداخته و اینک به مثابه


مال باخته ای ناچار! مجبور است هرچه به نام سریال به دست او داده اند را به هر نحو ممکن
به خُوردِ بیننده و مخاطب خود بدهد!
> آرامش برگشت؛ ستایش جوان شد!
چالش نخست سریال ستایش از سیمای نسبتاً جوان شده نرگس محمدی بازیگر نقش ستایش آغاز شد و با این توجیه که این بازیگر به آرامش رسیده است پس چند سالی جوان تر شده! خیلی زود به بوته فراموشی سپرده شد. اما نپرداختن به چالش‌های دیگر و به اصطلاح گاف‌ها و کاستی‌های پررنگ این سریال این پیام را به جامعه منتقدین و سریال سازان صدا و سیما منتقل کرد که اساساً سریال‌هایی در این ژانر و در این سبک اساساً مورد توجه حرفه ای‌های صدا و سیما و سینما قرار نخواهد گرفت و شاید چنین به نظر می‌رسد که برخی ـ تعمداً ـ سریال ستایش را به حال خود رها کرده اند تا صدا و سیما در یک استیصال تمام ناشدنی عجز خود را در جذب مخاطب با صدای بلند فریاد بزند و شاید باور کند.
چند قسمت ابتدایی فصل سوم سریال ستایش، به شیوه فیلم‌های جنایی ـ معمایی با چند قتل و نقشه‌هایی برای بالا کشیدن ثروت چپاول شده حشمت فردوس در برخی صحنه‌ها بیننده را میخکوب می‌کرد اما بخش دیگری که به این سریال اضافه شده و شبیه سریال‌های دهه شصت صدا و سیما بود! بیننده را با دو سریال در یک سریال مواجه کرد یعنی، در یک بخش حشمت فردوس در تلاش بود تا اموال و آبروی از دست رفته ی
خود را بازپس ستاند و در این جدال پری سیما که غرق در عقده‌های نوجوانی خود بود می‌کوشید تا کار ناتمام خود را تمام کند اما در قسمت دیگری از این سریال، یک زن تلاش می‌کرد تا برای پسری که انزوا را اختیار کرده و در خلوت خود مشغول نقاشی است زنی مناسب پیدا کند در این میان آن زن نیم نگاهی نیز به ستایش داشت و هر از گاهی او را برای یکی از نزدیکان خود پیشنهاد می‌داد.
>ناگهان میل فرمان سریال ستایش بُرید!
از یک جایی به بعد؛ سریال ستایش به طرز عجیبی از حیطه ی اختیار، مدیریت و کنترل کارگردان و نویسنده خارج شد و هر شب آنگونه که خودش صلاح می‌دانست خودش را می‌ساخت و پیش می‌برد!
انواع و اقسام اتفاقات عجیب و غریب که هیچ منطقی پشت آنها نبود در این سریال دیده می‌شد؛ در یک شوک ناگهانی، کسی که سال‌های زیادی بود که لال شده بود به حرف آمد! مردی که با اتومبیل تصادف کرده بود در جدال بین مرگ و زندگی ـ به سبک بالیوود ـ از ستایش خواستگاری می‌کند و ستایش که قرار بود تا آخر عمر به شوهر به قتل رسیده اش وفادار بماند! ناگهان و بی هیچ استدلال و منطقی متحول می‌شود و در یک جمع خانوادگیِ تازه آرام گرفته، ناگهان حرف خواستگار خوب را به میان می‌کشد و همان‌جا پاسخ مثبت خود را به اطلاع خانواده می‌رساند. خانواده میز شام را ترک می‌کند و هر کدام به سویی می‌رود تا شاید «به کاری‌های بد خود فکر کند»!
> حشمت فردوس عاشق می‌شود؟!
در بخش دیگری از این سریال، اگرچه هنوز اتفاقی رخ نداده؛ اما حشمت فردوس نیز اندک اندک به سمت تلاش برای تشکیل یک زندگی جدید می‌رود. در این میان برخی از بازیگران سریال انگار فقط آمده اند تا نقش‌هایی را برعهده بگیرند و جای خالی چند کاراکتر را پر کنند زیرا همه سریال ستایش در حشمت فردوس و ستایش خلاصه می‌شود؛ یک سو پیرمردی لجوج، یک دنده، حرف نشنو و لجبازی که همه خواسته‌هایش را منطقی و عقلانی می‌داند و سویی دیگر زنی که تلاش می‌کند « شکست را شکست دهد » و خودش را پیروز همه میدان‌هایی نشان دهد که تلاش می‌کنند او را به عنوان
چهره شکست خورده آن میدان معرفی کنند.
از یک جایی به بعد، سریال ستایش به گونه ای در حرکت است که نقطه ی پایانی برای آن نمی‌توان متصور بود! اصلاً از همین الان می‌توان فصل‌های چهارم، پنجم... دهم... بیستم و شاید صدم این سریال را نیز در ذهن مرور کرد زیرا اتفاقات به قدری دم دستی و روزمره شده اند که با یک نمای باز و یک نمای بسته از مثلا یکی از خیابان‌های پر رفت و آمد تهران نیز می‌توان فصول بی انتهای سریال ستایش را روی آنتن برد و این یعنی؛ اساساً سریال سازی در صدا و سیما دیگر تابع هیچ منطق و علم و هنر و اندیشه و تفکری نیست. چند نفری از سال‌ها پیش، گردهم جمع می‌آیند و دیالوگ‌هایی رد و بدل می‌شود و اتفاقاتی رخ می‌دهد ـ فارغ از آنکه آن اتفاقات را بیننده بپذیرد یا نپذیرد ـ که با در کنار هم قرار دادن آن می‌شود مثلاً یک موسیقی من‌درآوردی نیز روی آن گذاشت و در نهایت به اسم فصل سوم و شاید سال آینده به اسم فصل چهارم و شاید در سال‌های آینده به اسم فصل‌های دهم... بیستم و بیشتر به مخاطبی تحویل داده می‌شود که حالا دیگر برای انتخاب دستش بسته نیست!
> داریوش ارجمند در نقش وکیل مدافع
یک سریال ضعیف؟!
داریوش ارجمند ایفاگر نقش ماندگار مالک اشتر در سریال کمتر ساخته شده امام علی (ع) گویی علاوه بر آنکه باید نقش حشمت فردوس را بازی کند نقش دیگری نیز بر عهده دارد و آن اینکه وکیل تام الاختیار در پاسخ دادن به همه انتقادات است به گونه‌ای که هیچ انتقادی را وارد نمی‌داند و همه اتفاقات سریال ستایش را مهندسی شده و عالی جلوه می‌دهد و حتی بدی‌ها و ضعف و کاستی‌های این سریال را هم فاقد حکمت نمی‌داند. او گروه سریال ساز و سازنده ی ستایش و نیز صدا و سیما را از جمله ی
بهترین‌های تلویزیون و سینما می‌داند و کسانی که به این سریال به اصطلاح «گیر» می‌دهند را یک مشت بهانه گیر سریال نشناس معرفی می‌کند. او به همین اندازه نیز بسنده نمی‌کند و بازیگرانی که با او در سریال ستایش همکار هستند را به هر نحو ممکن می‌ستاید و آنها را بهترین‌های حال حاضر تلویزیون و سینمای ایران می‌داند.
> حشمت فردوس خودش این سریال را
هر شب دنبال می‌کند؟!
اساسا نمی‌دانیم آیا داریوش ارجمند ایفاگر نقش حشمت فردوس در این شب‌ها که بیننده‌ها برخی اوقات مجبور هستند تا سریال ستایش را انتخاب و تماشا کنند همراه آنان این سریال را می‌بیند یا نمی‌بیند اما لازم است به این بازیگر خوش نام یادآور شویم که در فصل اول و دوم خصوصاً فصل اول نقطه قوت سریال ستایش نقش آفرینی داریوش ارجمند خالق نقش حشمت فردوس بود که به درستی نقش خود را درک کرده بود و با استفاده از زبان بدن و دیالوگ‌های نابی که می‌گفت به هر نحو ممکن بیننده را مجاب می‌کرد تا علیرغم همه کاستی‌هایی که این سریال دارد آن را تحمل کند و تا انتها دنبال اما، در فصل سوم داریوش ارجمند گویی دیگر حتی دیالوگ‌های انتخاب شده از سوی کارگردان را هم قبول ندارد! زبان بدنش را فدای تک محوری در این سریال کرده است و هر چه جملات قصار و گفته‌های زیبا و دیالوگ‌های ماندگار از این سو و آن سو در ذهن دارد را در جای جای این سریال ـ به جا یا نا به جا ـ به کار می‌برد! تکیه کلام‌های حشمت فردوس دیگر بیننده را به وجد نمی‌آورد! گفته‌های حکیمانه و کلام نافذ حشمت فردوس دیگر بیننده را میخکوب نمی‌کند!
> حیف از آن یک جمله به یاد مانده
از این سریال که بارها و بارها
در همین فصل سوم نیز تکرار شده است
کافی است تا فصل سوم را با فصل‌های اول و دوم مقایسه کنید، در یک جایی از سریال ستایش ـ فصل دوم ـ تلفن‌همراه محمد زنگ می‌خورد پشت خط مادر او است و او از جواب دادن استنکاف می‌کند. حشمت فردوس ماندگارترین دیالوگ این سریال را به محمد نوه پسری خود می‌گوید: اگر نزد خدا هم نشسته ای و مادرت پشت خط بود اول به مادرت جواب بده! » حالا شما این دیالوگ را در کنار دیالوگ‌های فصل سوم قرار دهید؛ تکیه کلام‌های حشمت فردوس، زبان بدن که برخی بر جای مانده از فصل‌های اول و دوم است و برخی من درآوردی و ناگهانی! توجه کنید تا بیشتر به عمق یک فاجعه به نام فصل سوم یک سریال پی ببرید!
> فصل سوم ستایش، سریال نیست
فاجعه ی تلویزیونی است!
اصلاًشما فصل سوم و قسمت‌های تا حالا پخش شده را با منطق سریال‌های پربیننده تلویزیون بسنجید حالا شما فصل سوم سریال ستایش را حتی با ضعیف ترین سریال‌های ساخته شده در دهه‌های اخیر تلویزیون مقایسه کنید آنگاه به یک فاجعه بزرگ خواهید رسید و آن این که
صدا و سیما با صدای بلند عجز خود را در جذب مخاطب اعلام می‌کند.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی‌ایران سریال ماندگار کم نساخته است. در همه ژانرها؛ از خانوادگی گرفته تا تاریخی، معمایی - جنایی و غیره اما این روزها وقتی سریال ستایش یعنی فصل سوم سریال ستایش را به نظاره می‌نشینیم و در ذهن خود این مسئله را مرور می‌کنیم که شاید این سریال فصل‌های دیگری نیز داشته باشد برای بودجه‌هایی که بی‌حساب و کتاب در راه ساخت برخی سریال‌های بی کیفیت هزینه می‌شود غصه‌دار می‌شویم آن هم در این وانفسای بی پولی و اقتصاد ضربه خورده از تحریم که برای هر یک ریال بودجه باید خون دل‌ها خورد که این دیگر چه سریال ساختنی است؟!
یعنی ما انتظار داریم در سال ۱۳۹۸ بیننده‌ای که صدها کانال ماهواره ای در اختیار دارد و دیگر برای دیدن و ندیدن سیمای جمهوری اسلامی‌خود را آن چنان که طی سال‌ها قبل بوده مجبور نمی‌بیند بپذیرد که یک مرد در جدال بین مرگ و زندگی و در حالی که شاید دیگر زنده نماند برای خواستگاری از یک زن که داماد دارد و پسری برای زن گرفتن آماده! چشم باز می‌کند و... یعنی انتظار داریم هم از ما بپذیرد و هم برای ما دست بزند؟ آیا انتظار داریم بیننده ای که صدها کانال ماهواره‌ای در اختیار دارد بی هیچ توضیح و توجیهی، تغییرات ناگهانی برخی کاراکترها را بپذیرد یعنی ما انتظار داریم در سال ۱۳۹۸ هنوز هم که هنوز است برخی از دیالوگ‌های دهه‌های ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ تلویزیون را بپسندد و برای
ما هورا بکشد یعنی حقیقتاً ما مخاطب را
چه فرض کرده ایم؟!
اگرچه می‌پذیریم که صدا و سیما در ید قدرت اراده ای خاص است اما بیننده دیگر برای دیدن یا ندیدن برخی سریال‌ها مجبور نیست حتی اگر در دور افتاده ترین مناطق این کشور هم باشد توانایی تهیه برخی چیز‌ها را دارد تا مجبور نباشد شاخ و شانه کشیدن‌های وقت و بی وقت حشمت فردوس را به هر دلیل منطقی و غیر منطقی تحمل کند، پاسخ مثبت و ناگهانی ستایش به خواستگار سمج را بپذیرد و ... شاید بعد از پایان فصل سوم سریال ستایش بهتر بتوانیم قضاوت کنیم که مخاطب برای صدا و سیما تا چه اندازه ارزش دارد و از خود بپرسیم آیا مخاطب در سبد انتخاب صدا و سیما وجود دارد در حالی که صدا و سیما در سبد انتخاب بیننده و مخاطب حضور ندارد؟ این روزها بدجوری دل مان برای علی حاتمی‌ها و هزاردستان‌ها تنگ شده است؛ ما این روزها با دیدن سریال ستایش تاوان کدام بی مهری ظلم به علی حاتمی‌ها را می‌پردازیم؟!