روزنامه خراسان
1398/08/08
مسئولیت پذیری «قیصر» حتی در بستر بیماری
نسترن کاشف- نام قیصر امینپور که وسط آمد، بیدرنگ آه از نهادش بلند شد. با حسرت گفت: یادش به خیر، قیصر یک استثنا بود. محمدعلی بهمنی شاعر و ترانهسرا، سالهای زیادی با شاعر آفتاب گردانها رفاقت داشته است و به همین دلیل، به سراغش رفتیم. او هم میتوانست از چرایی ماندگاری اشعار قیصر امینپور بگوید و هم نقبی به گذشته بزند و از صندوقچه خاطرات رفاقتش با قیصر، یک خاطره ناگفته را بازگو کند. در ادامه بیشتر از قیصر امینپور، به روایت محمدعلی بهمنی خواهید خواند. او شعری برای قیصر گفته که بیت آخرش این است:«اندوه او فراتر از این هایهای ماست/ او شعر بود و همهمه ما شعار بود».شعر قیصر محصول عاطفه و تفکر پاک اوست
بیدلیل نیست که قیصر را به نام شاعر آفتاب گردانها میشناسند. محمدعلی بهمنی هم پس از سالهای زیادی رفاقت با او، به این نکته اشاره کرد و گفت: «قیصر یک عاطفه و تفکر پاک در وجودش بود که خیلیها چنین شرایطی را در وجودشان ندارند یا نمیتوانند داشته باشند. به هر حال او یک استثنا بود. عاطفه، انسانیت و تفکر، طور دیگری در او معنا شده بود و به همین دلیل، میشد به سرعت رشد و تعالی را در شعرش دید. من لحظه به لحظه این تعالی را میدیدم و با خودم او را تحسین میکردم. نگاه او در خاستگاه و شخصیت شعر، نگاه متفاوتی بود. قیصر واقعا شعر را چیز دیگری میدید که به همین راحتی هم نمیتوان آن را تعریف کرد. من فقط اشارات کوتاهی داشتم. با این که با شعر او در جوانیاش آشنا بودم و ضعفهایی را در آن میدیدم، اما نمیتوانستم باور کنم که آن ضعف است. یقین داشتم که آن یک حرکت در شعر اوست و هرچه زمان بیشتری سپری میشد و ما بیشتر با هم آشنا میشدیم، جدا از شخصیت متفاوتش، این حرکت شخصیتی در شعر او بیشتر دیده میشد. او دنبال این نبود که بخواهد واژگانی را در شعرش گزینش کند تا دیگران فکر کنند تعصباتی دارد. بیانش ساده بود و به سادگی شعرش را بیان میکرد.»
لحظاتی ناب با قیصر
محمدعلی بهمنی در میان حرفهای خود یاد روزهای بیماری قیصر افتاد و گفت:«یک روز برای دیدار قیصر به بیمارستان رفتم. وارد اتاقش که شدم داشت چیزی مینوشت. گفت اجازه بده تمام شود و بعد از آن صحبت کنیم. زمان سپری شد. متوجه شدم دارد برای کسی که شعر کوتاهی برایش ارسال کرده نامه مینویسد و ضعف و قوتهایش را میگوید. نامهاش برای آن شعر کوتاه، چند صفحه شد. وقتی نامه را در پاکت گذاشت و آدرس را نوشت، گفتم پاکت را بده تا وقتی رفتم برایت پست کنم. قبول نکرد و گفت اگر این کار را بکنم، از لحظهای که پاکت را به تو میدهم دلم شور میزند که نامه را فرستاد یا نه؟ در صندوق پست انداخت یا نه؟ به قیصر گفتم قول میدهم پستش کنم که حرف قشنگی زد و گفت خودم هم به خودم قول دادم که این کار را انجام دهم. موقع خداحافظی با خودم فکر کردم که آیا من هم حاضرم با آن حال بد، برای یک شاعر ناشناس، از سر وظیفه شاعری، چنین کاری کنم؟ قیصر خودش را مسئول میدانست. نگاه و باوری فراتر از شعرش داشت. اصلا همین معرفتهاست که شعرش را قشنگ کرده است. شعر یک طرف است و معرفت و دانایی شاعر یک طرف. همیشه خودم را با او مقایسه میکنم و با این که او از من کوچک تر بود، دوست دارم خودم را شاگرد همیشگیاش بدانم. اگر آدم ذرهای از معرفت او را در خودش داشته باشد، اتفاق قشنگی میافتد.»
سایر اخبار این روزنامه
موج سواری صدر،حکیم و العبادی روی اعتراضات مردمی
بازی انتخاباتی با جنازه البغدادی
مسئولیت پذیری «قیصر» حتی در بستر بیماری
آیا آبراهام لینکلن بردهداری را برانداخت؟
خبرهای وزیر اقتصاد از پدیده و اعتبار ۱۶۰ میلیاردی کشف رود
پشت پرده مرگ های تکراری!
آغاز وصول مالیات از 300 هزار میلیاردر
در سوگ خورشید
تغییر جهت در بازار مسکن تهران
سلاخی حیات وحش در قرق های اختصاصی !
مال اندوزی پیمانکاران از کودکان زباله گرد !
میزبانی مشهد از 4.3 میلیون زائر
راز چاقوی بی دسته!
فهرست بندی آنلاین اصلاح طلبان