آیا آبراهام لینکلن برده‌داری را برانداخت؟

جواد نوائیان رودسری – برای آن ها که عاشق و واله غرب هستند، همه‌چیز به اروپا و ینگه دنیا ختم می‌شود؛ انگار در این سوی عالم خبری نیست و هر آن‌چه خوب است را باید در غرب یافت! غافل از این‌که در غرب، خیلی هم خبری نیست! این روزها، اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها، به مدد رسانه‌های قدرتمندشان، همه‌چیز را به نام خود می‌زنند؛ گویی اصلاً در تاریخ فرهنگ و تمدن مشرق زمین، چیزی برای بالیدن و عرضه کردن وجود ندارد. یکی از این موارد که به ساحت مباحث اجتماعی و فرهنگی مربوط می‌شود، ستیز با پدیده نکوهیده برده‌داری است. اروپایی‌ها مدعی هستند که آن ها این رسم زشت را برانداخته‌اند و آمریکایی‌ها، ادعا دارند که حوالی سال 1865(1244 هـ.ش)، آبراهام لینکلن، رئیس‌جمهور مشهور و البته مخالف برده‌داری آمریکا، با شکست دادن جنوبی‌های برده‌دار در ایالات متحده، بر این رسم زشت خط بطلان کشیده است. اما نگاهی به تاریخ 150 سال اخیر سرزمین یانکی‌ها، نشان می‌دهد که این ادعا، چندان پر و پایه درستی ندارد و باید مانند دیگر ادعاهای غربی‌ها، با دیده تردید به آن نگریست.
 
نسبت آمریکا و برده‌داری
تاریخ آمریکا با برده‌داری عجین شده‌است؛ اصلاً آمریکا بدون رسم برده‌داری و بهره‌کشی از دیگر انسان‌ها، آمریکا نمی‌شد. مهاجران سفیدپوست اروپایی، وقتی نتوانستند از سرخ‌پوستان بومی، برده‌هایی مطیع بسازند، سر وقت آفریقایی‌های بخت برگشته رفتند؛ از اوایل قرن 17 میلادی، سواحل غربی آفریقا به مرکز اصلی انتقال برده‌ها به ینگه دنیا تبدیل شد. این برده‌ها، دور از وطن و زیر تحقیرها و شکنجه‌های غیرانسانی سفیدپوستان، مبدل به کارگرانی رام ‌شدند و به این ترتیب، مزارع گسترده پنبه، ذرت، تنباکو، گندم و ... ، به ویژه در جنوب ایالات متحده، بیش از پیش رونق گرفت و سودهای کلانی را نصیب زمین داران بزرگ ‌کرد. با این حال، پیش از سال 1862 و به قدرت رسیدن آبراهام لینکلن در آمریکا، ایالت‌هایی وجود داشت که در آن ها برده‌داری به ظاهر منسوخ شده بود. با صدور اعلامیه معروف لغو برده‌داری، ایالت‌های شمالی که کمتر به برده نیاز داشتند، با ایالت‌های جنوبی که اقتصادشان کاملاً وابسته به این مسئله بود، درافتادند. جنگ‌های انفصال، با پیروزی شمالی‌ها و تسلیم ایالت‌های جنوبی پایان یافت و بیانیه آزادی بردگان، با هیاهوی تبلیغاتی فراوان منتشر شد. میلیون‌ها برده در سراسر سرزمین اتازونی، مبدل به انسان آزاد شدند. موضوعی که امروزه، آمریکایی‌ها با بادی به غبغب، بیان می‌کنند و به رخ دیگران می‌کشند. مطابق قانون آمریکا، برده‌داری ملغی شد؛ اما آیا به راستی، رسم برده‌داری هم برافتاد؟
سایه مخوف «کوکلاس کلان» و «لینچ»
پاسخ دادن به این پرسش چندان دشوار نیست. آمریکایی‌ها طی جنگ‌های انفصال، شاهد ظهور نسلی از سیاه پوستان بودند که در عرصه مطالبات اجتماعی به شدت فعال شدند؛ هَریِت تابمن، یکی از برجسته‌ترین آن ها بود؛ بانویی که طی جنگ، زمینه نجات هزاران سیاه پوست گیرافتاده در ایالت‌های جنوبی را فراهم کرد و البته، مبدل به قهرمان ملی هم شد. اما هَریِت، فقط یک استثنا بود! هنوز جوهر امضای بیانیه آزادی بردگان خشک نشده بود که لینکلن، در یک سالن تئاتر، توسط جان ویلکس بوث، هنرپیشه‌ای که به جنوبی‌ها ارادت خاص داشت و از کاکاسیاه‌ها متنفر بود، به قتل رسید. چند روز پس از مرگ لینکلن، کهنه سربازان ارتش جنوب و بازندگان جنگ‌های انفصال، انجمنی را تشکیل دادند که بعدها «کوکلاس کلان» نام گرفت؛ باشگاهی مخفی و مختص سفیدپوستان که مخالف آزادی بردگان بود و می‌کوشید آن ها را به هر شکل ممکن و با آزار و اذیت فراوان، به قتل برساند. شیوه کشتار، «لینچ کردن» بود؛ واژه‌ای مهیب برای سیاه پوستان که از نام کلانتر ویلیام لینچ گرفته شده بود. ویلیام حدود چهار دهه پیش از آغاز جنگ‌های انفصال مُرد؛ او سیاه پوستان را به چهارمیخ می‌کشید و پس از شکنجه بسیار، زنده‌زنده می‌سوزاند. لینچ کردن، به عنوان زشت‌ترین و مشمئزترین شیوه اعدام در ایالات متحده، مخصوص سیاه پوستان بود و به ویژه در جنوب این کشور، مورد استفاده برده‌داران و البته، سفیدپوستان نژادپرست قرار می‌گرفت.


3500 قربانی در 80 سال
طرفداران کوکلاس کلان، در سراسر آمریکا، در حالی‌که بیانیه لغو برده‌داری رسمی شده‌بود، به جان سیاه پوستان افتادند. به تدریج رویکرد نژادپرستانه نسبت به بردگان سابق، در تمام ایالت‌ها اوج گرفت و سیاه پوستان، در آمریکا، هیچ نقطه امنی نداشتند. قتل‌های فجیع و دسته‌جمعی به وقوع می‌پیوست؛ دادگاه‌هایی هم تشکیل می‌شد تا قاتلان سیاه پوستان را مجازات کند، اما هیچ حکمی علیه جنایتکاران صادر نمی‌شد و آن ها، راحت و بی‌خیال در خیابان‌ها راه می‌رفتند و هر چه می‌خواستند، انجام می‌دادند. طبق آمارهای رسمی، بین سال‌های 1882 تا 1962، سه هزار و 500 سیاه پوست، فقط در ایالت‌های جنوبی، لینچ شدند؛ یعنی طی 80 سال، به طور متوسط، هر ماه چهار سیاه پوست! این آمار، بخش کوچکی از قتل و تجاوزهای دسته‌جمعی سفیدپوستان آمریکایی، علیه سیاه پوستان این کشور را تشکیل می‌دهد. در دهه 1920 و همزمان با رکود بزرگ اقتصاد آمریکا، موج بزرگی از نژادپرستی در آمریکا به راه افتاد و نشان داد که اعلامیه لغو برده‌داری، فقط یک قانون روی کاغذ و صرفاً برای اظهار فضل کردن و پُز دادن مقامات آمریکایی‌ است! کار به جایی رسید که منظره لینچ‌کردن بردگان به عنوان کارت‌پُستال تبریک و ... در آمریکا رد و بدل می‌شد.
سیاه پوستان آمریکا به دنبال حقوق مدنی
سیاه پوستان البته، به این روند غیرانسانی واکنش نشان دادند. نیمه دوم قرن بیستم، فعالیت‌های گسترده‌ای در این زمینه انجام شد. برخی مانند مالکوم ایکس، خشونت را برای تقابل با وحشی‌گری سفیدپوستان آمریکایی تجویز می‌کردند و گروهی مانند مارتین لوترکینگ، بر آن بودند که برای تقابل با این افسارگسیختگی، باید به مبارزه اجتماعی با روش گاندی روی آورد. تلاش‌های سیاه‌پوستان، طی دو دهه بعد نتیجه داد؛ دیگر خبری از لینچ کردن نبود؛ اما با فرارسیدن دهه 1990، کشتار نوجوانان و جوانان سیاه‌پوست آمریکایی توسط پلیس‌های سفیدپوست این کشور، نشان داد که هنوز هم، ماجرای نژادپرستی و تعلق خاطر بخش مهمی از سفیدپوستان به عصر برده‌داری، همچون آتشی زیر خاکستر، به حیات خود ادامه داده است و با وجود برگزیده شدن رئیس‌جمهوری سیاه پوست برای آمریکا، همچنان جان، مال و ناموس سیاه پوستان آمریکایی را تهدید می‌کند.