حفظ و جذب نیروهای اجتماعی؛ اولویت اصلاح‌طلبان

 
 
 
 


اصلاح‌طلبان با آنکه عنوان اصلاح‌طلبي را به عنوان ايجاد کننده تحول يدک مي‌کشند در عمل پس از گذار از دوران دولت اصلاحات و آنچه که در دهه هشتاد رخ داد متکي بر نيروهاي اجتماعي هستند و رئيس دولت اصلاحات با کليدواژه «تَکرار مي‌کنم» نيروهاي اجتماعي را به حرکت در مي‌آورد و با به حرکت در آوردن نيروهاي اجتماعي زمينه‌هاي نشاط سياسي بيشتر در جامعه ملي را حاصل مي‌نمايد. بايد بر اين نکته تاکيد داشت که رئيس دولت اصلاحات با «تَکرار مي‌کنم»‌هاي خود ايجاد نشاط سياسي را از طريق حرکت دادن نيروهاي اجتماعي در دو دهه گذشته تجربه کرده و امروز در جامعه به‌واسطه وجود فشارهاي گوناگون بر طبقات و اقشار جامعه از منظر نگراني‌هاي سياسي به نوعي ما شاهد واگرايي طبقات و اقشار گوناگون اجتماع در چارچوب سياست‌زدگي‌هاي اجتماعي هستيم که منجر به نوعي واگرايي از اصلاحات نيز شده است. اين که بگوييم اصلاحات مي‌تواند مانند گذشته به تحريک طبقات اجتماعي در جهت حضور پر نشاط سياسي حتي در يک فضاي دو قطبي نايل آيد و به مانند گذشته با «تَکرار» کردن زمينه ساز اين معنا باشد اکنون با چالش‌هاي جدي روبه‌روست که رهبر اصلاحات نيز بدان اذعان دارد. در اينجاست که اولويت اساسي اصلاح‌طلبان جذب نيروهاي اجتماعي از دست داده و حفظ نيروهاي اجتماعي موجود خواهد بود. چرا که اگر نيروهاي اجتماعي حامي موجود خود را از دست بدهند و نتوانند ريزش‌هاي موجود را به جذب تبديل کنند قدرت اصلي آنها کاهش خواهد يافت و رقيب در صحنه سياست داخلي خواهد توانست بعد از گذار از اين پيچ خطرناک زمينه‌هايي فشار بيشتر را بر اصلاحات وارد کند. در آنجاست که وقتي اصلاح‌طلبان نيروهاي اجتماعي موجود را از دست بدهند حاميان خود را از دست داده و با از دست دادن حاميان خود قدرت خويش را کاهش يافته و تنزل يافته مشاهده خواهند کرد. پس به عقيده من اولويت اصلي اصلاح‌طلبان بايد حفظ نيروهاي اجتماعي، جذب نيروهاي اجتماعي از دست داده و حتي گامي به جلوتر جذب نيروهاي بي‌طرفي است که در جامعه تلاش کردند از فضاي تنفس ناشي از وجود نوعي فضاي مابين اصلاح‌طلبان و اصولگرايان بهره‌مند شوند و اکنون زمينه‌هايي براي جذب تفکرات ديگر در آنها نيز مشاهده مي‌شود. فلذا اين اولويت اصلاح‌طلبان بايد به طور جدي دنبال شود. اين اولويت، اولويت‌هايي را طلب مي‌کند؛ بدين معنا که بايد اصلاح‌طلبان شجاعت ايجاد فضاي مثبت در گفتن سخنان به حق مردم و بيان مطالبات آنها را از دولت و حکومت دارا باشند. اگر اصلاح‌طلبان نتوانند سخنگوي شجاع و گوياي حق مردم در جهت استيفاي حقوق آنها باشند نخواهند توانست به اين مهم دست پيدا کنند. اگر گزاره ذهني حاکم بر حرکت آينده اصلاح‌طلبان متوجه جذب نيروهاي مردمي در طبقات و اقشار گوناگون شود از منظر عملياتي اين جذب به شجاعت وافر و رو به تزايدي در نزد اصلاح‌طلبان نياز دارد که بتوانند سخنگوي نيازهاي بحق مردم و مدافع آنها در جهت رسيدن به تحول مثبت در جامعه ملي براي تکاپوي بهتر سياسي باشد. فلذا معتقدم که اگر اصلاح‌طلبان نتوانند اين مهم را جامه عمل بپوشند، نخواهند توانست حداقل مانند گذشته در جامعه تحرک سياسي ايجاد کنند. اگر اين اجازه را محدود کنند و نخواهد مسير توسعه سياسي در ادبيات علمي را بپيمايند در نهايت تالي فاسد‌ آن نه تنها گريبان‌گير اصلاح‌طلبان بلکه گريبان‌گير سيستمي خواهد شد که اين مجوزها را صادر نکرده و يا در برابر آنها مقاومت مي‌کند و براي حل همه مسائل به اصطلاح از تئوري چکش استفاده مي‌کند.