مرثیه ترامپ و دوستان برای شکست

دولتمردان امریکایی باید درس نگرفتن از تاریخ را هم به فهرست بلندبالای ویژگی‌های مخرب خود بیفزایند. مردم ایران به انحای مختلف نشان داده‌اند که در برابر مداخله هر نیروی خارجی در امور کشورشان سرسازگاری ندارند.
امریکا به دلیل دخالت‌های فاجعه آمیزش از 28 مرداد سال 1332 تا  13 آبان 1358 بیش از هر دولت دیگری این «نه» مصالحه ناپذیر را شنیده است؛ چه با خون سه آذر اهورایی بر سنگفرش دانشگاه و چه آنگاه که سفارتش در تهران به تسخیر دانشجویان و مردم خشمگین درآمد و به مداخله‌های مستقیم کاخ سفید و سیا در ایران پایان داد. تاریخی که هیچ گاه سبب درس آموزی نشد.
گرچه فهم اینکه نمی‌توان همزمان هم خصم مردم بود و هم در کنارشان ایستاد و نمی‌توان زندگی مردمی را با تحریم‌های ظالمانه در فشار و مخاطره قرار داد و بعد برای آنها ادعای دلسوزی کرد، کار سختی نیست.
این پیشینه‌ای است که موضعگیری‌های اخیر دولتمردان امریکا در قبال اعتراضات اخیر ایران را برای معترض و غیر معترض همزمان نفرت انگیز و مضحک می‌نماید.


وقتی نهایت ادعای همراهی آنها که خود را قدرت‌های مسلط جهان می‌انگارند در اقداماتی حقیر همچون تحریم وزیر ارتباطات ایران، تقاضا از توئیتر و اینستاگرام برای مسدود کردن صفحات رئیس جمهوری و وزیر خارجه ایران، توئیت اعتراضی ترامپ به قطع اینترنت در ایران و درخواست مایک پمپئو وزیر خارجه‌اش برای ارسال ویدئوها، عکس‌ها و اطلاعات خلاصه می‌شود.
موضعگیری‌هایی که برای قاطبه معترضان نیز چیزی جز حس خشم و نفرت برجا نمی‌گذارد. خاصه در سایه این واقعیت که مداخله‌های غیرمستقیم امریکا برای به آشوب کشاندن ایران تأثیری جز گم کردن صدای اعتراض در همهمه گوشخراش اغتشاش بر جا نگذاشته است.
کسانی که مشروعیت حضورشان در دولت امریکا در آستانه استیضاح و احتمال برکناری ترامپ متزلزل است نه از روز نخست اعتراض‌ها بلکه زمانی لب به حمایت گشوده‌اند که هم معترضان به نفع حفظ امنیت کشورشان به خانه بازگشته‌اند و هم پروژه ایجاد آشوب و اغتشاش ناکام مانده است.
با این حساب موضعگیری‌های توئیتری و مداخله‌جویانه‌شان را باید بیش از هر چیز مرثیه‌ای برای شکست ارزیابی کرد؛ شکست رؤیای براندازی که تا امروز نه تحریم‌ها و نه مأمور کردن امثال آیت‌الله مایک‌ها به تلاش برای ایجاد ناآرامی و اغتشاش برایش تعبیری نیافته است.