روزنامه ایران
1398/10/09
از فقدان نظریه تا نشانه شناسی
ندا سیجانی
خبرنگار
دومین نشست تخصصی «مکث و درنگ: سلسلهنشستهای آسیبشناسی تئاتر معاصرکشور» با موضوع «بررسی جایگاه نظریه و پیامدهای ناشی از فقدان آن در تئاتر معاصر ایران» عصر شنبه 7 دی ماه با حضور قطبالدین صادقی و سعید اسدی درسالن اکبررادی دانشگاه سوره برگزار شد. ایوب آقاخانی مدیر دفتر مطالعات و پژوهشهای مرکز هنرهای نمایشی حوزه هنری، درابتدای این برنامه در مورد ضرورت برپایی این نشستها بیان داشت: شرایط به وجود آمده درتئاتر کشورمان و آنچه را که تحمل میکند، موجب شده ما در دوران گذار پیچیدهای از تئاتر قرار بگیریم و اینگذار به ما تحمیل شده است، البته اقتضائات اجتماعی کنونی ما نیز در آن بیتقصیر و بیتأثیر نبوده و طبعاً چیزی که اتفاق میافتد هزینهها و تبعاتی خواهد داشت و پرداخت این تبعات برگردن تولید کنندگان، اساتید، معلمان این حوزه، آرتیستها هنرمندان و همچنین دانشجویان است که البته ممکن است پرداخت این هزینهها زمانبر است که باعث رنجش خاطر خواهد شد و آرام آرام از این گردونه خارج میشویم و فضا را برای موقعیتهایی نامتعینتر و شرایط پیچیده و به وجود نیامده که جزئیات آن هم مشخص نیست واگذارمی کنیم. بنابراین تصمیم گرفتیم پیش از آنکه این شرایط به وجود بیاید در مورد این موضوع نشستهای صمیمانهای برگزار کنیم تا شاید کمکهایی هرچند نامعلوم و نامکشوف برای آن تحقق پیدا کند.
آقاخانی ضمن قدردانی از مسئولان برگزار کننده این نشست گفت: واقعیت این است که تئاتر ما مشکلات بسیاری دارد و یکی از آن فقدانها نظریه است و به نظر ما دانشگاه مهمترین محل برای سخن گفتن از این فقدان است. تئاتر در شرایط پیچیدهای تنفس میکند و قطعاً برای نجات یافتن از این شرایط تنها یک متولی و یا سیاستگذارفرهنگی کافی نیست، و ترجیح این است که تکتک ما تعیینکننده شکلگیری درست این مسأله در کشور باشیم تا بتوانیم نقش مثبت و اثرگذاری ایفا کنیم و در این اثرگذاری بیشک جای نظریه خالی است و این جای خالی از طریق دانشگاهها، دانشجوها و تولید کنندگان این حوزه باید پر شود.
در ادامه این نشست که اجرای آن را کوروش سلیمانی بازیگر سینما و تئاتر برعهده داشت، قطبالدین صادقی در جملاتی گفت: نظریه یک امر عقلانی است و در همه جای دنیا پرداختن به این موضوع برعهده دانشجویان است. امروزه بیش ازهردورانی با تئاتر جهان یک رویاروی ویرانگر داریم و با آن منفعلانه بر خورد میکنیم و به گمان من دیگر زمان آن رسیده است که به یک تفکرو مفاهیم کلی دست یابیم تا از طریق آن بتوانیم به یک نظریهپردازی اصولی بپردازیم. نظریه درتئاتر یک تعریف مشخص دارد و یک نظام ساختارمند است. از نگاه من نظریه مانند دستور زبان است. افراد بیسواد هرچقدر حرف میزنند نمیدانند درست میگویند یا غلط و آگاه بر اشتباه خود نیستند درهمه جهان این گونه بوده و این رویارویی دوران بسیار سختی است. تئوری را در تئاتر کارشناسان به وجود میآورند تا بتوانند غائله درست تری برای خلاقیت ایجاد کنند و آن همان دستور زبان است. بنابراین حسی برخورد کردن که ویژگی بارز فرهنگ ما است باید به یک برخورد عقلانی و کنترل شده تبدیل شود و مبتنی بر موازین باشد و این اساس هر تئوری است.
این کارگردان تئاتر به این نکته تأکید کرد که این نظریات همانقدر شامل ویژگیهای خاص صحنه است که شکلهای نمایشی آن نیز مهم است و نمیتوان تئوری را به دکور، لباس یا بازی و...یا چیزیهایی دیگر که در صحنه میبینید محدودکرد. شکلهای نمایشی نیز مهم است و همانقدر که این شکلهای نمایشی درژانرهای تاریخی مورد توجه است باید به ژانرهای انتزاعی هم اندیشید. تئوریزه کردن تنها داشتههای تاریخی و گذشته نیست، داشتههای اکنون و تخیلی آینده نیز مهم است. به عقیده من نظریهها نمیتواند عمومی باشد بلکه تخصصی است و باید در بخش تخصصی دقیقاً بدانیم در چه عرصههایی نظریه پردازی شده است. یکی ازمهمترین آن دریافت نمایش است و پیچیدهترین نظریات در این زمینه است. دومین چیزی که بسیار مهم است و در تئاترهای جهان بسیار روی آن کار شده است گفتمان و تأثیر پیام است.نکته سوم که در انواع نظریهها وجود دارد زیباشناسی صحنه است که ما شناخت خوبی از صحنه نداریم و آن را نمیشناسیم و تئوریزه نکردهایم. علاوه براین سه اصل مهم نظریه که جای آن در تئاتر ما خالی است و در جهان روی آن کار میشود، عناصر دیگری هم هستند که به آن پرداخته نمیشود مانند دراماتورژی که اغلب به عنوان یک لقب اضافه شناخته شده که به کارگردان وصل میشود. دراماتوژ درکنار کارگردان که اصلیترین عضو عمل و صحنه است و مغز متفکر و باسواد است و تمام مبانی نظری و عملی با اوست آنچیزی که امروز در دراماتورژی حرف اول را میزند رابطه متن با کارگردان قصه و آنچه در صحنه آفریده میشود، است . بنابراین مسائل دراماتورژی در ارتباط با دوران و فرهنگ و مسائلی است که جامعه با آن درگیر است. مسأله دوم زیباشناسی است یعنی تولید زیبایی در صحنه است که تئوریهای فوق العادهای در این باره وجود دارد. مسأله سوم نشانه شناسی است و درک و تشخیص و تشریح نظام ساختاری صحنه است. اما درهیچ کدام از آن نظریه پرداز نداریم و این کار دانشگاه است؛ تئوریزه کردن کارهنرمند نیست و هنرمند باید به خلاقیت بپردازد نه نظریه پردازی.
صادقی همچنین در مورد عدم نظریه پردازی در تئاتر معاصر گفت: نکته اول این است که عدهای مدعی هستند مترجم هستند و نظریهای را میآورند بدون آنکه زمینههای تاریخی آن را معرفی کنند دوم اینکه در نظریه یک ضرورت فلسفی پشت آن است و اینکه بدانیم آبشخور آن چیست. سومین موضوع، نبود تحلیل شاکله و مفاهیم کلیدی است. چهارمین نکته بکارگیری این نظریات به شکل مضحک آن است. ما کپی را میفهمیم و آن را کپی میکنیم اما حتی تئوریها را درست نمیشناسیم. ترجمههایی که انجام میشود سردستی و بدون درک و شناخت است. درد من هویت است و به دنبال شکلهای اصیل و محتوای اصیل هستم برای اینکه بیرون آشفتگی است و نهادی به عنوان معیار باید تشکیل شود و این نظریات دست و پا شکسته، بیسرو ته و کپی دست چندم بازدارنده تئاتر ماست و بیش از حد تئاتر ما را آشفته کرده است و راه آینده تئاتر ما نباید اینچنین باشد. او افزود: بهتر است پیش از گفتن در این باره بگویم ما دچار یک بحران فلسفی هستیم و بزرگان ما هرگز کار جدیدی ابداع نمیکنند و همان کلیگرایی است و همه حرف های یکدیگر را تفسیر و تکرار می کنند. البته کم هستند کسانی که یک ایده و فکر نو داشته باشند و این نگاه کلی نگری در کشور ما وجود دارد و اگر بخواهیم نجات پیدا کنیم و مدرن شویم باید جزئی نگر شویم. متأسفانه تکرار کردن تاریخ بیارزش بخصوص در رسالههای دانشگاهی بیداد میکند.
نکته دیگر اینکه باید بگویم ساختارهای نظری همواره ثابت باقی نمیماند سه چیز آنها را دگرگون میکند نخست نمونههای عملی است دوم پژوهشهای شکلی و سومین چیز که میتواند نظریهها را تغییر دهد رویدادهای تاریخی است. به عقیده این فیلمنامه نویس در تاریخ تئاتر چهار نوع نظریهپردازی وجود دارد؛ نخست نظریهپردازی بر اساس متن است که براساس آثار نوشته شده یک دوره با یک فاصله عقلانی و زمانی یک نظریه پرداز آن را تئوریزه و اصول آن را استخراج میکند دومین چیز خلاقیتهای صحنهای است سومین چیز در نظریهپردازی این است که هنر نمایش در پرتو یک علم دیگر است یعنی یک نمایش را در پرتو یک نمایش دیگر عمیقاً میفهمیم و چهارمین که در ایران آشنایی کمی با آن دارند زندگانی را جستوجو کردن است مانند تولد، تکامل، حیات و افول یا مرگ یک ژانر. همان کاری که من در مورد تعزیه انجام دادم.
سعید اسدی کارگردان نیز طی سخنانی گفت: وقتی از فقدان صحبت میشود به زعم برخی از افراد به معنای چیزی نیست که وجود ندارد و بدست نیامده است اما میتوان از کاستی سخن گفت. نظریه امکان برای آگاهی از امری است که در شکل عملی اتفاق میافتد و همانطور که اشاره شد میتواند یک شکلی از تخیل برای ساختن چیزی باشد که هنوز بوجود نیامده است. به اعتقاد من نمیتوان از فقدان و کاستی و عدم استمرارسخن گفت و اگر به تئاتر نوین ایرانی توجه کنید خواهید دید که پیش از اینکه این تئاتر شکل بگیرد یک ایده برای آن بوجود آمده است مانند نوشتههای میرزا فتحعلی آخوندزاده که پایه و شاکلهای را بر اساس یک ضرورت و رویکرد عملگرای اجتماعی تشکیل میدهد که تئاتر درآن نقش مهمی دارد. تئاتر به زعم ایشان پوششی برای گشایش در جهان جدید است، بواسطه تهذیب اخلاق. ما میتوانیم از کاستی صحبت کنیم نه فقدان به این دلیل که هنرمندانی داریم که چنان منشا اثرگذاری بودهاند که این انگیزش را در حوزه تفکر و تأمل نظریه پردازانه ایجاد کردهاند که شاید تا حدودی تلاش شود یک چیزهایی را به عنوان مفاهیمی بشناسیم مانند مفهوم ئتاتر ملی مسألهای است حاصل یک نظریه. در غیر این صورت نمیتواند شکل پیدا کند که اتفاقاً معطل ماندن تئاتر ملی نشان دهنده کاستی نظریهپردازی است نه فقدان آن.
این نویسنده افزود: تعریف دیگر از نظریه که به نظر من مهم است این است که بیان میکند نظریه رشتهای از فرضهای مرتب به هم است که به دانشمند اجازه میدهد برای تدوین فرضیهها از استدلال منطقی استفاده کند، درواقع نظریه چارچوبی است که دادهها را به نظم درمیآورد و روابط بین متغیرها را آشکار میکند این تعریفی است که در متون نظریه آمده است و من نیز معتقدم تئوری یا نظریه مجموعهای از مفروضات است که در ابتدا به وجود میآید. این مفروضات باید از پیوندی برخوردار باشند که بتوانیم استدلال منطقی داشته باشیم تا این مفروضات را به هم متصل کنیم و امکانی هم برای اثبات آنها پیدا شود. یکی از چیزهایی که شاید حتی نظریههای سیاسی فرهنگی و اجتماعی ما را در ایران دچار مشکل میکند این است که سویههای اندیشیدن دچار کاستیهای متدولوژی و رویکردی میشوند و اساساً تحلیلهای متغیری در اختیارمان قرار میگیرد مانند همین حوادث اخیر یا رویدادهای اجتماعی یا حتی پدیدارهای هنری که روی صحنهها میبینیم در واقع امکانی برای سنجش مستدل و منطقی پیدا نمیکنید. نکته دیگر اینکه خیلی از دوستان براین نظرند که پژوهش نظریه تولید میکند در صورتی که نظریه پژوهش هم تولید میکند و این امکان را میدهد که نسبت به یک پدیداری اولین صورت آگاهی را پیدا کنید و روی آن یک نام بگذارید و بعد فرآیند طبقه بندی انجام میگیرد.
این تهیه کننده یکی از ویژگیهای نظریه را مسأله ابطال پذیری عنوان کرد و افزود: دراین نظریه دانش با ایدئولوژی تفاوت پیدا میکنند و علم و ایدئولوژی از هم جدا میشوند این نظریهها بیشتر از اینکه نظریه باشند گونهای از ایدئولوژی هستند. در بیان علمی ابطال پذیری یکی از ویژگیهای احکام علمی و یکی از ویژگیهای نظریه است و نظریه تا زمانی صادق است که بدیل آن ایجاد نشده باشد و آن را نقض نکند. نکته دیگر اینکه نظریه باید سادگی و ایجاز داشته باشد تا قابل استفاده و دسترس باشد و در حیطه خودش بتواند جامعیت موضوعی پیدا کند. نظریه رویکرد میسازند اگر تاریخ تئاتررا بخوانید خواهید دید تا قرن 19 تحت سلطه نویسندهها و شرح حال احوالات آنها است و از نظریههای اجرا کمتر بهره میبریم.
نکته دیگر اینکه فرهنگ معاصر ما بشدت تحت تأثیر ترجمه است .ترجمه موجب میشود ما از دریچه دیگر به جهان نگاه کنیم که درآن جهان، نظریه خیلی شکیل ارائه شده است که میتوان آن را در قالب مقاله و کتاب خواند اما آنچه در تئاتر ما است اینگونه نیست و نمیتوان در قالب مقاله و کتاب خواند و اینقدر شکیل نیست. اسدی گفت: نظریه باید متکی بر متغیرها باشد وقتی متغیرها شناخته شود به یک سازهای نظری نیاز است مانند اینکه گفته میشود نظریه میتواند یک گرامر یا دستور زبان باشد این سازهای نظری متغیرها به ما این امکان را میدهند که آنها را به یک کانسپتهایی تغییر بدهیم این کانسپتها تبدیل میشوند به امکاناتی که ترمولوژیک هستند مانند تخته حوضی یا روحوضی. یکی از چیزهایی که در تئاترمعاصر ایران معطل و دچار اغتشاش ترمولوژی تئاتر است و حتی نشده به معنای واقعی یک دایرةالمعارف یا فرهنگی از ترمهای تئاتری بسازد یکی دیگر ازمسائلی که درتئاتر معاصر وجود دارد این است که نسل جدید را وارد تئاتر ایران میکنیم و آن زمان باید یک چشمانداز از تئاتر ایران داشته باشیم که قطعاً این چشمانداز را باید در روی صحنه ببینید نکته دیگر در تئاتر معاصر ایران که به نظر من یک معضل است؛ خلأ نقشها است؛ تئاتر یک هنر است و مهمترین محصول کنش میان فردی امکان در تاریخ است و هیچ کنش به تنهایی نمیتواند تئاتر بوجود آورد و در آخر باید بگویم تئاتر ایران توسعه پیدا نمیکند مگر اینکه نظریه داشته باشد.
سایر اخبار این روزنامه
آیا هنرمندان جای روشنفکران را خواهند گرفت؟
از فقدان نظریه تا نشانه شناسی
صدور کیفرخواست پرونده بیمارستان سینا بعد از 41 سال
اتاق فکر تخریب از برجام تا بودجه
باید به سخن مردم گوش دهیم
بازیگران پشت صحنه سیاست جهان 2020
زنان در حاشیه نیستند!
هشدار باهنر به اصولگرایان
افتتاح 43 طرح فاضلاب تا پایان دولت دوازدهم
قایق 60 هزار صیاد به گل نشسته است
پایش پتروشیمی در دو جهش
2 میلیون هکتار از جنگل ها در اختیار نهاد های دولتی و نظامی است
پایان رزمایش دریایی ایران، چین و روسیه
تلفن همراه خرید کریسمس را رونق داد
سلام ایران
استعفای قلبی
میراث تاج؛ پروندههای باز و پروژههای ناتمام