طلاق یک آشتی کنان مجدد است!

 
 
 
 


 
 
در ماه‌هاي پاياني سال «ثبت طلاق سهميه‌بندي شد». در اين باره بايد به روشي که درمورد طلاق در دادگاه‌ها وجود دارد توجه کنيم که هميشه دو، سه ماه قبل از عيد حکم طلاق صادر نمي‌کنند چون آمار طلاق بالا مي‌رود. لذا به سال بعد موکول مي‌کنند. قبلا هم اين موضوع را داشتيم و هميشه دو، سه ماه آخر سال آمار طلاق کمتر يا با فاصله زيادتر داشتيم که بعضا پرونده به سال بعد ارجاع مي‌شد. درواقع وقتي از يک حدي آمار طلاق بالاتر مي‌رود، اگر طلاق‌هاي ديگري هم در سال‌جاري انجام شود عملا تعداد آمار طلاق بالاتر نشان داده مي‌شود. درحالي که دفاتر همه بيکارند و خالي است و اگر دادگاه با طلاق موافقت کند محضر همان موقع طلاق را اجرا مي‌کند و خيلي راحت هم اين کار را انجام مي‌دهد. دادگاه بايد حکم طلاق را صادر کرده باشد تا زوجين بتوانند در محضر از هم طلاق بگيرند. در کل بايد بدانيم زوجي که به مرحله طلاق مي‌رسند تا به دادگاه مراجعه نکرده‌اند امکان آشتي کردنشان زياد است اما وقتي به دادگاه مي‌روند مصداق اين است که وقتي آبروي کسي ريخت ديگر قابل جمع کردن نيست. يعني کار به جايي رسيده که ديگر جاي صلح و صفا نيست. مادرها و فاميل و زن و شوهر با هم دعوا مي‌کنند. وقتي هم طلاق را به عقب بيندازيم باعث آسيب مي‌شويم، چون دعواها بيشتر مي‌شود. در همه جاي دنيا وقتي زوجي به جايي برسند که ديگر نمي‌توانند به زندگي مشترک ادامه دهند، اجازه مي‌دهند که از هم جدا شوند. بعضا کساني که درخواست طلاق مي‌دهند و دعوايي در کار نيست و دادگاه هم حکم طلاق را صادر مي‌کند، اقدام به جدايي نمي‌کنند. هرچقدر دعواهاي طلاق را بيشتر و فاصله را زيادتر کنيم جز اينکه درگيري‌هاي خانوادگي بيشتر شود حاصل ديگري ندارد و ديگر هيچ‌وقت قابل برگشت نيست. به همين منظور در همه دنيا وقتي مي‌خواهند طلاق بگيرند آسان از هم جدا مي‌شوند و هيچ‌کس نمي‌گويد حالا که اينطور شد پدرت را درمي‌آورم! مي‌گويند طلاق يک آشتي کنان مجدد است. يعني من نتوانستم با همسرم زندگي کنم حالا راحت و دوستانه همانطور که ازدواج کرديم خداحافظي مي‌کنيم. در اينصورت دعواهاي خانوادگي هم رخ نداده و حرف‌هاي ناجور هم به يکديگر نزديم. اما در ايران طلاق به معناي يک فاجعه است. زوجين براي هم خط و نشان مي‌کشند که همديگر را بدبخت مي‌کنند. مرد از پرداخت مهريه سر باز مي‌زند و حتي هر شش ماه يک ربع سکه هم پرداخت نمي‌کند و کار به جايي مي‌رسد که دو تا فاميل بهم مي‌ريزند، آنهم به خاطر طلاقي که مي‌شد دوستانه و راحت از هم جدا شوند. مشکل اين است که اگر کسي حق و حقوقش را بداند، مردي که مي‌خواهد طلاق بدهد به ابتداي کار نگاه کند که خانواده‌اش بوده‌اند و قراردادي بسته‌اند و طبق قانون بايد به قرارداد عمل کند. زن‌ها اين وسط از بين مي‌روند و مردها هر کار خواستند مي‌کنند. بعد مي‌گوييم چرا اين زن به راه‌هاي مختلف کشيده مي‌شود؟ زن و شوهري که 20 سال است با هم مشکل دارند و مي‌خواهند طلاق بگيرند با هيچ مشاوره‌اي خوب نمي‌شوند چون 20 سال مساله دارند و فراموش کردن غيرممکن است. ما چه کار کرديم؟ يکسري مشاوره گذاشتيم که بدترين کار است و تنها سه جلسه 20 تومان، 50 تومان مي‌پردازند تا آخر سر بنويسند اينها نمي‌توانند با هم زندگي کنند! جالب اينکه کسي که مشاوره مي‌دهد 20 تا 25 سال سن دارد و به زوجي که 40 ساله هستند، مشاوره مي‌دهد. واقعا چه چيزي براي گفتن دارد؟ نمي‌توان ازدواج را به زور نگه داشت. وضعيت طلاقمان در ايران باعث شده يکسري وکيل پول‌هاي هنگفتي بگيرند و هيچ کاري نکنند و آخر سر هم زن و مرد را سه، چهار سال معطل کنند. اميدواريم روزي شود که دادگاه‌ها براي طلاق وکيل نخواهند. طلاق نياز به وکيل ندارد. مسائل شرعي لحاظ شده، سندي نوشته شده و يک حق و حقوقي مشخص است. زن و شوهر بايد حاضر شوند و دلايلشان را مطرح کنند. هر کدام که نخواهند عملا يعني طلاق. چون يکطرفه نمي‌توان زندگي کرد. تمام شد و رفت.