روزنامه شهروند
1398/11/14
آشفته بازار آزمونهای تست هوش
[امین شول سیرجانی ] کمتر کودکی را در این سرزمین میتوان یافت که دست کم یک بار با برچسب «بچه بیهوش» یا «بچه باهوش» قضاوت نشده باشد. میل ذاتی انسان به ارزیابی توانایی و ویژگیهایش موجب شده تا بازار موسساتی که مدعیاند میتوانند از طریق آزمون و تست ویژگیهای فردی آنها را شناسایی کنند هم پر رونق شود. در سالهای اخیر کسب و کار موسسات سنجش هوش کودکان داغ بوده و بسیاری از پدر و مادرها با هزار امید و آرزو دست بچههایشان را گرفتهاند و به این موسسات رفتهاند و شاد یا ناامید از این مراکز بیرون آمدهاند. اعدادی که آزمونگران پیش روی آنها گذاشته اند تصویری رویایی یا ویرانگرانه را برای آنها ترسیم کرده اند. فضایی سیاه و سفید. پدر و مادرانی که تصور می کنند فرزندشان با بقیه خیلی فرق دارد یا برای اینکه فرق داشته باشد باید بچههایشان را به انوع و اقسام کلاس های خلاقیت بفرستند. اما این اعداد چقدر واقعیاند. چقدر میتوان به چنین آزمونهایی اعتماد کرد و بر اساس نتایج شان دیگران را قضاوت کرد و برای آینده کودکان برنامههای عجیب و غریب کشید. اینها پرسشهاییاند که ذهن بسیاری از افراد جامعه را مشغول کرده است. از نظر علی عسگری دانش آموخته دکتری روانسنجی و عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی آزمونهای هوش و انواع دیگر آزمونهای شناختی پایه علمی دارند و قابل اعتمادند اما آنچه موجب نگرانی است استفاده غیرعلمی از این آزمون ها است. برای نمونه بسیاری از این آزمون ها برای فضا و فرهنگ دیگر کشورها استاندارد شده اند و اساسا برای اجرا در ایران نیازمند بومی شدن و استانداردسازیاند کاری که باید با رعایت ظرافتهای علمی انجام شود اما سالها از آن غفلت شده است. عسگری میگوید: «مشکل اصلی ما این است که بچه های زیر شش سال را نه درست شناسایی و نه درست هدایت و ارزیابی میکنیم و گاهی هم به خطا با آموزش مستقیم خلاقیت آنها را از بین می بریم. بچههای زیر شش سال به آموزش نیاز ندارند بلکه باید شرایطی برایشان مهیا شود که ویژگیهای خود را نشان دهند و این الزاما به این معنا نیست که همه بچه های زیر شش سال این توانایی را دارند. ما بچههای دو ساله با تواناییهای شناختی و هوشی بسیار بالا داریم که این تمایزها آنقدر زیاد است که به ما میگوید سرمایه گذاری اصلی مخصوصا در شناسایی تواناییها باید از زیر شش سال شروع شود ولی نه با این آشفتگی که الان وجود دارد.» موضوع گفت وگوی «شهروند» با عسکری بر سر همین واژه آشفتگی است. او عضو ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی است. این ستاد در معاونت علمی ریاست جمهوری فعال است و جمعی از برجسته ترین محققان و استادان دانشگاه ها با کمیتههای آن همکاری میکنند. یکی از اقدامات این ستاد استانداردسازی آزمون های شناختی به صورت ملی است. «نخستین آزمون ملی سنجش هوش» هم از سوی این ستاد و زیرنظر عسکری استاندارد شده تا قدری از آشفتگی فعلی آزمونهای هوش در کشور کم شود. عسکری در این گفتوگو ضمن برشمردن آسیب های فعلی سنجش هوش در کشور، از راهبردهای اصولی برای بهبود وضع فعلی هم سخن گفته است. آقای عسگری قبل از هر چیز علاقهمندم بپرسم باهوش یعنی چه کسی؟ چرا در جامعه روزبهروز تبلیغات مربوط به سنجش هوش خصوصا برای کودکان بیش از پیش دیده میشود. آیا جامعه به این نیاز پیدا کرده که باید هوش افراد را بسنجد؟هوش مهمترین ظرفیت ذهن انسان است. مهمترین ظرفیت توانایی ذهنی و شناختی انسان، یعنی پایه و زیربنای هر نوع ظرفیت و توانایی ذهنی و شناختی. تفکر پردازش حافظه در چارچوبی شکل گرفته که ریشه در هوش دارد.
اگر بتوانیم ساختار و میزان هوش را طبق روش درست بسنجیم، چه به شکل فردی و اجتماعی، میتوانیم از آن چندین بهره ببریم. یکی از مهمترین عوامل پیشرفت تحصیلی در همه دورههای سنی تواناییهای ذهنی بهخصوص هوش است. اگر اندازه معتبری از هوش افراد در اختیار داشته باشیم، میتوانیم آنها را دقیقتر و با ساختار منسجمتر به پیشرفت تحصیلی در حیطههای مختلف هدایت کنیم. وقتی هوش را با دقت میسنجیم، به ما میگوید که افراد در چه حیطهای یا چه جنبهای از توانایی ذهنی شرایط بهتری دارند و میتوانند توانایی خود را نشان دهند، یعنی برای کشف استعداد. از طرف دیگر وقتی به مباحث آموزشی در سطوح مختلف ازجمله کنکور و تشخیص نخبگان وارد میشویم، تنها راه چاره اندازهگیری هوش آنهاست. یکی از مشکلات جدی ما این است که کنکور، آزمون هوش معتبر ندارد، یعنی تمرکز اصلی کنکور صرفا بر یادگیری و حافظه استوار است. یا مثلا در آزمونهای مربوط به مدارس تیزهوشان آزمونها شرایط لازم برای سنجش هوش افراد به صورت علمی را ندارند.
برخی جامعهشناسان معتقدند با دادن القاب و زدن برچسب بیهوش، باهوش به افراد، زیست فردی و اجتماعی آنها به مخاطره میافتد، چقدر این نقد را قبول دارید. آیا از نظر علمی دستهبندی افراد جامعه کار درستی است؟
اینکه افراد را از نظر تواناییهای ذهنی طبقهبندی کنیم، علمی است، همانطور که افراد را از نظر شغلی و اختلالات روانی طبقهبندی میکنیم. در مورد هوش این اهمیت بیشتر است، زیرا زندگی آینده افراد خیلی وابسته به این است که چقدر بتوانند از تواناییهای فردی خود استفاده کنند. خیلی مهم است که ما تواناییهای فردی افراد را بشناسیم و براساس آن انتظاراتمان را بیان کنیم، شرایط تسهیلکننده برای بروز توانایی را ارایه دهیم و آینده روشنی برای آنها ترسیم کنیم. اما نقدی که من هم درباره مدارس تیزهوشان قبول دارم این است که انتخاب افراد از نظر توانایی هوشی درست نیست، یعنی افرادی وارد مدرسه تیزهوشان میشوند که شاخصهای مختلف توانایی ذهنی آنها با آزمونهای معتبر سنجیده نشده است.
به همین دلیل هم بر اثر فشار سنگین حاکم در این مدارس آسیبهای جدی میبینند؟
در شرایط فعلی فردی که حافظه قوی داشته باشد و کار کند و تست کنکور بزند، این شانس را دارد که وارد مدارس تیزهوشان شود، بدون آنکه تواناییهای ذهنیاش بهطور دقیق سنجیده شده باشد. اما داخل مدارس ساختار آموزشی به شکلی است که به فرد میگویند چون تو خیلی باهوشی پس باید حجم زیادی از مطالب را در فاصله زمانی کوتاه بخوانی و امتحان بدهی. این روش سرانجامی ندارد. در مدارس تیزهوشان حتی اگر افراد براساس ابزار درست هم انتخاب شوند و واقعا تیزهوش باشند، نوع برنامهای که برای بروز این توانایی در نظر میگیرند، غلط است، یعنی آدم تیزهوش فرقش با بقیه در تواناییهای ذهنی است، یعنی توانایی ذهنی بالاتری دارد، اما معنیاش این نیست که نیازهایش را باید نادیده بگیرد. چنین فردی هم نیاز به بازی و تفریح دارد، چهبسا بیشتر هم نیاز داشته باشد، چون شناخت او از دنیا و پدیدههایش بیشتر و گستردهتر است. از آنجا که در مدارس تیزهوشان روی مباحث درسی و یادگیری از نوع حفظیات متمرکز میشوند، فشار روی افراد زیاد است و متاسفانه بسیاری از این افراد از نظر ویژگی روانی دچار مشکل میشوند. اما اگر بتوانیم هوش بچه را بسنجیم و براساس آن برنامه تحصیلی و آموزشی بگذاریم، هوش ظرفیتی است که راه خود را پیدا میکند.
یعنی توقعی که از بچههای مدارس استعدادهای درخشان وجود دارد براساس سنجشی غیرواقعی شکل گرفته است؟
بله، غیرواقعی و غیرعملی است و آسیب هم میرساند.
شما میفرمایید ملاکی که مدارس تیزهوشان برای سنجش هوش دانشآموزان در اختیار دارند، علمی نیست و اگر هم علمی باشد، نامعتبر است. سوال این است که چرا در این سالها روانشناسان دراینباره حرفی نزدهاند؟ چرا میان روشنفکران این حوزه و سیاستگذاران آموزشی گفتوگوی جدی شکل نگرفته است. همه میگویند غلط است، اما چرا کسی برای بهبود وضع موجود کوششی نکرده است؟
از چند زاویه میتوان به آن نگاه کرد، یکی اینکه ساختار آموزشوپرورش، ساختار خیلی بستهای است، یعنی ورود به موضوعاتی از این دست که میتواند ساختارشکن باشد و اصلاحکند و اصلاح آن هم میتواند خیلی زیربنایی باشد، معمولا درون وزارت آموزشوپرورش با مقاومت روبهرو میشود.
دوم اینکه اگر بخواهم از جانب وزارتخانه حرف بزنم و طرفداری کنم، جامعه علمی هم ابزار معتبری در اختیار مسئولان قرار نداده است، یعنی استادان دانشگاه و پژوهشگران در این زمینه کار خاصی نکردهاند. کارهایی هم که شده، محدود بوده و در کل کشور قابلیت اجرا نداشته است. تأکید من بر کل کشور از اینرو است که یک سوال یا آیتم هوشی در یک منطقه با یک فرهنگ و قومیت یک معنا دارد و همان آیتم در جای دیگر معنای دیگری دارد.
خردهفرهنگها فرق دارد. برای مثال یک آیتم در آزمون هوش برای کودکان سه تا چهار سال وجود دارد که خروسی روی لانهای خوابیده یا نشسته است، فرض بر این است که خروس روی تخم خوابیده است. تقریبا تمام کودکان روستایی در سنین پایینتر تشخیص میدهند که اشتباه این تصویر این است که خروس روی تخم نمیخوابد. اما بچههای شهری ما به موارد دیگری اشاره میکنند. درواقع چون زیست این دو گروه از کودکان با هم تفاوت دارد، جوابهایشان فرق دارد و نمیتوان با این آیتم مشترک توانایی ذهنی آنها را سنجید. پس من میتوانم به آموزشوپرورش این حق را بدهم که تاکنون آزمونی که بتوان آن را برای همه انجام داد و این آیتمهای فرهنگی و قومیتی در آن لحاظ شده باشد، در اختیار آموزش و پرورش قرار ندارد.
فارغ از آموزشوپرورش، موسساتی در کشور وجود دارند که مدعیاند میتوانند درجه هوش کودکان را بسنجند و راه موفقیت آنها را ترسیم کنند. از نظر شما بهعنوان کارشناس آیا این تب فراگیر جای نگرانی ندارد؟
ببینید اولا اگر کلمه تب را بگذاریم، بار منفی ایجاد میکنیم، باید بگوییم گرایش زیرا در ذات انسان این ویژگی وجود دارد که میخواهد تواناییهای خود را بشناسد و خیلی هم برایش جذاب است. اما این روش جای نقد جدی دارد. نکته اول این است افرادی که میتوانند این آزمون هوشی معتبر را اجرا، نمرهگذاری و تفسیر کنند، در جامعه بسیار کم هستند، زیرا آموزش ندیدهاند. از طرف دیگر هم ابزاری که بتواند با دقت بالا و با ابعاد مختلف توانایی ذهنی کودکان را بسنجد، در اختیار موسسات نیست، چون اساسا این آزمونها بومیسازی نشدهاند.
مهمترین ایراد علمی که میشود به مراکز سنجش گرفت این است که ابزار اندازهگیری یا ارزیابی براساس معیارهای ساختار فرهنگی، اجتماعی، جغرافیایی و زبانی کشور ما را در اختیار ندارند. آزمونها به شدت تحتتأثیر شرایط فرهنگی است، آیتمی که در یک جای دنیا میتواند هوش را بسنجد، در کشور ما ممکن است نتواند این کار را انجام دهد، بنابراین ابزار درستی در اختیار نداریم. افرادی که باید این آزمون را اجرا و نمرهگذاریکنند، آموزشدیده نیستند و ما جداول یا استانداردی برای تشخیص و تعیین جایگاه هوشی افراد نداریم، یعنی اگر من کسی را در یکی از موسسات از نظر هوشی اندازهگیری کنم و بگویم هوش او 125 است، نخستین چیزی که به ذهن پدر و مادرش میرسد این است که این عدد 125 یعنی چه؟ خوب است یا کم است یا چه صفتی دارد، متوسط است؟
ما برای اینکه به این نمره هوش معنا دهیم، باید ملاک و معیار علمی داشته باشیم. باید برای افراد مختلف، در سنین متفاوت ملاکهای علمی معتبر و «استاندارد» داشته باشیم.
ممکن است در جای دیگر دنیا عدد 125 آدم باهوش یا متوسط به بالا باشد، چون این ساختار و این نرم وجود ندارد، بنابراین برچسبی که به بچه زده میشود یا طبقه هوشی که به او اختصاص داده میشود، طبقه درستی نیست و این دو حالت متضاد ایجاد میکند. این اعداد بدون تفسیر دقیق، انتظار پدرها و مادرها را خیلی بالا میبرد و بچهها زیر فشار خواستههای نامعقول خانوادهها آسیب میبینند. ابزارهای سنجش هوش که درحال حاضر در کشور ما وجود دارد، به ساختار کلی هوش نگاه جامع ندارد.
به تازگی نخستین آزمون ملی سنجش هوش کشور زیر نظر شما استاندارد شده است. میخواهم بدانم این تست با آنچه تاکنون در کشور بهعنوان تست هوش استفاده شده است، چه تفاوتهایی دارد که بهعنوان نخستین آزمون ملی معرفی شده است؟
تا الان ابزاری برای سنجش هوش به شکلی که تمام گروههای سنی ممکن را پوشش دهد، در همه نقاط کشور اجرا شود و از لحاظ ساختار علمی و اندازهگیری اعتبار و روایی داشته باشد، وجود نداشته است. از طرف دیگری از نظر ساختاری هم تستهای موجود هیچکدام براساس خردهفرهنگهای مناطق مختلف کشور استاندارد نشدهاند و از جداول مربوط به تعیین جایگاه سطح هوشی برای افراد کل کشور بیبهرهاند. آزمونهای موجود معمولا در گروههای کوچک ارزیابی شدهاند که زمان خیلی طولانی از آن گذشته و برای زمان حاضر فاقد اعتبار و رواییاند. این آزمونها جداول ساختار نُرم برای مقایسه افراد با هم ندارند و از لحاظ ویژگیهای روانسنجی ضعیفاند یا اینکه از روشهای جدید روانسنجی روی آنها استفاده نشده است. همه اینها نشان میدهد که تا قبل از استانداردشدن این آزمون ملی، کشور ما فاقد ارزیابی معتبر برای اندازهگیری هوش بوده است.
هوشی که شما دارید از آن حرف میزنید مشخصا شامل چه بخشهایی میشود و چه شاخصهایی از آن باید موردسنجش قرار گیرد؟
بنا بر آخرین مبانی نظری روانشناسی هوش، ما پنج حیطه اصلی در هوش داریم که به دو بخش کلامی و غیرکلامی تقسیم میشود و نباید فقط به جنبهای از آن توجه شود. مثلا ممکن است هوش کلامی برخی افراد به دلیل فقر فرهنگی و آموزش ضعیف باشد، این ویژگی به این معنا نیست که هوش آنها ضعیف است، پس باید با شرایط غیرکلامی اندازهگیری شود. پس ما یک هوش کلی به نام general Inteligence داریم که به دو بخش کلامی و غیرکلامی تقسیم میشود، در این دو بخش پنج حیطه اصلی در هوش داریم که شامل استدلال سیال، دانش، استدلال کمی، پردازش دیداری فضایی (قدرت تجسم فرد) و حافظه فعال است. این پنج حیطه اصلی است که ساختار کل هوش را تشکیلمیدهد. در این پنج حیطه مولفههای مختلفی وجود دارد. این پنج عامل تمام تحریکهای ذهنی شامل تفکر، تخیل، استدلال، توجه، تمرکز و ... را شامل میشود، یعنی اگر بخواهیم توجه و دقت فرد را بدانیم، یکی از این حیطهها مثل حافظه کاری خیلی به ما کمک میکند. بر همین اساس وقتی میگوییم یک بچه هوش کلی بالایی دارد، به این معنا نیست که در همه حیطهها جایگاه بالایی دارد.
یعنی ممکن است هر فردی در شاخصهایی وضع خوبی داشته باشد و در شاخصهای دیگر نه، اما میانگین نسبتهای تواناییهای ذهنی او بالا باشد؟
بله، دقیقا، چون جامعه از این جزئیات مطلع نیست به راحتی با یک تست به کودکان برچسب کمهوش یا باهوش زده میشود. بهتازگی هوش یک بچه را اندازهگیری کردم که 6سال و 3 ماه داشت و در چهار حیطه یعنی استدلال سیال، پردازش دیداری فضایی و دانش حافظه کاری بالاتر از میانگین 90درصد همسالان خودش بود، یعنی جزو افراد باهوش تلقی میشد، اما از لحاظ استدلال کمی یا ریاضی به شدت ضعیف بود. این موارد نشانمیدهد ما باید نگاه کاملتری به ابعاد هوش داشته باشیم. اگر نگاه جامع نداشته باشیم، اتفاقی که در مدارس هوش میافتد؛ تکرار میشود و آن این است که میگویند چون فلانی هوش بالایی دارد، پس باید تواناییهای ریاضی بالایی هم داشته باشد. درحالیکه فردی مانند همین بچهای که مورد سنجش قرار دادم، به دلیل توانایی پردازش دیداری و فضایی اگر به رشتههایی مثل رشتههای هنری سوق داده شود، کاملا موفق خواهد شد.
فحوای گفتههای شما این است که موسسات مدعی سنجش هوش در تهران و شهرهای دیگر بدون استثنا نامعتبرند. ممکن است در این موسسات آدمهایی دارای مدارج علمی دانشگاهی هم حضور داشته باشند؛ شما چطور ادعای خود را اثبات میکنید؟
از دو طریق اثبات میکنم نخست اینکه مهمترین مرجع توانایی شناختی در کشور که هم مرجع ستادی، اجرایی و هم مرجع علمی است، ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی کشور است که درواقع یکی از ستادهای معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری است. من سالهاست که با این ستاد همکاری میکنم، اساسا به دلیل همین فقدان طرح نخستین آزمون ملی سنجش هوش کشور زیر نظر ستاد استاندارد است. آنجا ما تحقیقات متعددی در زمینه وضع حال حاضر ابزارهای شناختی در کشور انجام دادیم. این تحقیقات شامل اندازهگیری مواردی چون حافظه، تمرکز و... هم میشود. براساس این تحقیقات ستاد به این نتیجه رسید که در کشور از یک نوع آشفتگی رنج میبریم. از طرف دیگر وقتی میگوییم در دنیای علم چه چیزی مهم است یا اعتبار دارد، باید ببینیم آیا آن ادعا به صورت مقاله یا گزارش پژوهشی معتبر به چاپ رسیده است و نتایج آن مورد نقد متخصصان دیگر بوده است یا نه. ما این موارد را بررسی کردیم. مهمترین شاهد بر این ادعای من این است که ما کماکان فاقد ابزار جامع هوشی در کشور بودیم که بتواند دامنههای سنی مختلف را پوشش دهد و از اعتبار لازم براساس مدلهای علمی برخوردار باشد و دیگر اینکه این آزمونها هیچ یک اختصاصا در گستره ملی برای ایران بومیسازی نشده بودند و جداول استاندارد هم در پیوستشان نبود.
پس ستاد علوم فناوریهای شناختی به این نتیجه رسیده است که هر چه تست تا امروز داریم نامعتبرند و سرمایهگذاری کرده تا یک تست ملی طراحی کند؟
نه فقط یکی؛ یکیاش این تستی است که من با عنوان تست استنفورد بینه استاندارد کردم که جزو معتبرترین تستهای هوشی دنیاست. حدود 20سال پیش نسخه چهارم آن را استاد من مرحوم دکتر هومن در تهران استاندارد کرده بود. دکتر هومن آن را فقط در تهران اجرا و استاندارد کرده بود، بنابراین عنوان تهران را بر آن گذاشت. من نسخه پنجم را که تفاوتهای اساسی با نسخه چهارم دارد، در کل کشور اجرا، استاندارد و بومیسازی کردم و عنوان ایران دارد، ولی همزمان چند پروژه تحقیقاتی دیگر هم ستاد در دست انجام دارد. مثلا یکی از این آزمونها برای هوش غیرکلامی درحال انجام است که دانشگاه اصفهان آن را انجام میدهد.
در صحبتهایتان به مثالی از استانداردنبودن تستهای موجود اشاره کردید. میخواهم اگر مصداق دیگری از استانداردنبودن تستهای موجود در خاطر دارید به آن اشاره کنید.
در یکی از این تستها، یکی از بزرگترین تواناییهای هوشی این است که بچهها بتوانند اشکالات موجود در یک موقعیت را تشخیص دهند. یک تصویری هست که دختر و پسری حولوحوش هشتساله به مدرسه میروند، ولی چون این تست در آمریکا ساخته شده است، آن دختر لباس معمول مدرسه خودش را دارد و حجاب هم ندارد و با پسر همکلاسیاش به مدرسه میروند. اشکال اصلی که کودک باید در این تست تشخیص دهند این است که سایه پسر روبهرویش است و سایه دختر سمت چپش و این توانایی هوشی میخواهد که فرد بفهمد آفتاب از یک جا بیاید و سایه متفاوت باشد. در مرحله مقدماتی که من انجام دادم، همه بچهها به جای تشخیص مشکل تصویر میگفتند یک دختر و پسر که با هم مدرسه نمیروند و این دختر حجاب ندارد، دوم اینکه دامنش کوتاه است. یک نفر هم نمیگفت که سایهها اشتباه است. پس ما باید این خطاها را در سوالات تستها رفع کنیم، یعنی من باید این آیتمها را بیرون میآوردم، اشکالات آنها را میفهمیدم، درست میکردم و دو مرتبه اجرا میکردم که ببینم باز انحراف در ذهن بچهها ایجاد میکند یا خیر. از این آیتمها خیلی داشتیم.
تقریبا همه آیتمهای این تست را در همه استانها یا در بخشی از استانها انجام دادید؟
بله؛ برای اینکه تصویر جامعی داشته باشیم براساس طبقهبندی که بر پایه پژوهشهای مختلف دکتر هومن در مراکز آموزشهای عالی و دولتی سازمان برنامه و بودجه انجام داد؛ استانها را از لحاظ ویژگیهای فرهنگی، جغرافیایی، قومی و زبانی به 12منطقه تقسیم کردیم. برخی از مناطق شامل سه استان و برخی شامل یک استان شدند. مثلا استان خوزستان هیچ استان دیگری شبیه به خودش را از لحاظ ویژگیهای فرهنگی و زبانی ندارد، ولی استانهای آذربایجانشرقی، آذربایجانغربی و اردبیل شبیه هم هستند و در یک طبقه میگنجند یا سیستان و بلوچستان با هیچ استان دیگری نمیتوانست قرار بگیرد. در مرحله بعد از هر منطقه دستکم دو استان و در مرحله دیگر از هر دو استان، دو یا سه شهر انتخاب کردیم، یعنی هم مرکز استان و هم دو یا سه شهر پیرامونش و در مرحله چهارم براساس توزیع جمعیت استان در سال 95 که مرکز آمار بیرون داد، هم از جمعیت شهری و هم از جمعیت روستایی انتخاب کردیم، یعنی گاهی اوقات پرسشگران من مجبور میشدند سوار چهارپا شوند و به روستایی بروند تا آزمون بگیرند. تقریبا یکسالونیم اجرای ما طول کشید تا آیتمها را بومی کنیم، بعد که آیتمها بومی شد و مرحله مقدماتی به اتمام رسید، حدود یکسالونیم طول کشید تا حدود 2هزار نفر را در مقاطع سنی مختلف از دو سال تا 90سال ارزیابی کنیم. در مرحله سوم هم روی یک گروه بیش از هزار نفره این آزمون استانداردسازی شد.
ممکن است همین موسسات مدعی شوند که آزمونهای موردتأیید شما هم فاقد اعتبارند. در کشور متولی نظارت بر این موسسات تست هوش کیست و چه تضمینی وجود دارد که تست ستاد علومشناختی بهعنوان معیار پذیرفته شود؟
استاد من دکتر هومن میگفت در کشور ما روانسنجی بیپدر است، یعنی متولی ندارد. به چند علت؛ نخست اینکه رشته بسیار سختی است. درست است که یکی از گرایشات روانشناسی است و در دانشکدههای روانشناسی تدریس میشود، ولی چون مبانی ریاضی قوی و محکمی دارد و با آمار و روش بسیار عجین است، کمتر کسی به آن روی خوش نشان میدهد. یک عامل مهم دیگر این است که تست در روانشناسی جزو ویترین است. شما به هر کس که میرسید و میگویید من روانشناسم بلافاصله میگوید بگو من چه جور آدمی هستم؟ یعنی میخواهد او را ارزیابی کنید و ویژگیهایش را بگویید، بنابراین ابزار ساختن و تستداشتن یکی از عمدهترین اقلام ویترینی روانشناسی است که خیلیها را به طرف خودش جذب میکند تا آن را اجرا کنند.
در واقع باعث رونق کسبوکار خیلیها شده است.
دقیقا؛ در عرصههای مختلف آنقدر انواع هوش آمده که هوش اصلی به کل فراموش شده است. هوش مادی، هوش معنوی، هوش جنسی و هوش هیجانی که برخی از آنها یک ذره هم دکان است. اما ما دو سه جای اصلی داریم که من میتوانم فرض کنم بالقوه میتوانند متولی این بحث باشند. در مورد تستهای هوشی و شناختی منحصرا ستاد توسعه علوم و فناوری شناختی که ستادی اجرایی است و نظارتی نیست، حمایتهای مالی، اجرایی و علمی میکند. چون در این قضیه مرجع دیگری نداریم، این ستاد وارد شده و برنامهای دارد برای پلتفرمی که تمام تستهای معتبر در آن باشند، افراد خودشان را در آنجا معرفی کنند و بهعنوان آزمونگر سازنده تست ناشر، تست و ... در آن پلتفرم یکسری معیارها برای تشخیص اعتبار اینها تعیین شود.
یعنی هر کسی تست هوشی دارد بیاورد آنجا و معرفی کند؟
بله؛ هر کسی ادعا دارد که یک آزمون را استاندارد کرده است، باید تمام جزئیات آن را در این پلتفرم ارایه کند. به این ترتیب آزمونها را به صورت جدی متخصصان ارزیابی میکنند.
دومین جایی که باید نظارت کند و نمیکند، سازمان نظام روانشناسی است. این سازمان یکی از وظایفش این است که بر عملکرد سنجش هوش در کشور نظارت کند، چون بخش عمدهای از مجوزهای کلینیک و مراکز روانشناسی از طرف این مرکز صادر میشود. سازمان، ناظر و بازرس و حتی گروه سنجش و اندازهگیری هم دارد، اما نظارتی بر این قضایا ندارد.
سازمان روانشناسی بهعنوان متولی اصلی موضوعات روانشناسی و مراکز باید وارد قضیه شود. مهمترین نکته این است که چون پشتوانه ابزارهایی که نام بردم، ستاد توسعه علوم و فناوری شناختی است و این ستاد به علت اعتباری که دارد، باید با نهادهای اصلی و وزارتخانهها وارد گفتوگو و بحث شود، مخصوصا آموزشوپرورش یا سازمان بهزیستی یا هرجایی که به شکلی از ابزار اندازهگیری تواناییهای شناختی استفاده میکند، در وهله نخست آنها باید وارد این میدان شوند و بپذیرند که از تستهای معتبر برای اندازهگیری در حیطههای مختلف که تحت پوشش دارند، استفاده کنند.
این کار تقریبا مراحلش انجام و چندین بار با وزارتخانهها گفتوگو شده، حتی من میدانم که یکی از جاهایی که خیلی پیش قدم است و در این کار ممارست به خرج داده، وزارت دفاع است. این وزارت برای سربازانش این کار را انجام میدهد و با ستاد وارد صحبت شده است تا از این تستها استفاده کند. ما باید به افکار عمومی هم اطلاعات دقیق بدهیم. پدر و مادرها باید آگاهانه به مراکز مراجعه کنند.
در سالهای اخیر بحثی در کشور شکل گرفته که گفته میشود در کنار هوش فردی، هوش اجتماعی هم دارای اهمیت است. وقتی میگوییم هوش اجتماعی از چه چیزی صحبت میکنیم و آیا این هوش اجتماعی هم قابل اندازهگیری است؟
در مورد هوش اجتماعی یا هوش هیجانی اختلافنظر بسیار زیاد است، یعنی شواهد نشان داده است همان ویژگیهای تواناییهای شخصیتی، ساختار اصلی هوش هیجانی یا اجتماعی است. هوش اجتماعی یکی از مباحث مربوط به بخش روانشناسی یا روانی انسان است، یعنی اگر بخواهیم انسان را به دو بخش تقسیمکنیم باید بگوییم تواناییهای شناختی و روانی که شامل ویژگیهای شخصیتی و ... است.
در واقع هوش ویژگی روانشناختی نیست؟
بله؛ ویژگی شناختی است و اطلاقش به واژههای اجتماعی و ... فقط به این علت است که نشان دهند برخی از ویژگیهایی که میخواهند اندازه بگیرند، ریشه در توانایی فکری و ذاتی افراد دارد. هوش اجتماعی از مولفههای متعددی تشکیل شده است، مانند توانایی قانعسازی ارتباط با دیگران، مدیریت دیگران، شناسایی و تبیین هیجانات خود و دیگران و ... و به افراد کمک میکند از این ویژگیها برای برقراری ارتباط درست و منطقی سالم با دیگران استفاده کنند. الزاما به این معنا نیست که کسی که توانایی شناختی و هوش شناختی بالایی دارد، حتما دارای هوش هیجانی بالایی است.
سایر اخبار این روزنامه