خردمندان، معماران فردای ایران

حجت نظری کارخانه‌ها و واحدهای صنعتی موفق، همه ساله بخشی از سود حاصل از درآمد خود را جهت نوسازی و بهسازی دستگاه‌ها و ماشین‌آلات کنار می‌گذارند. تجربه قرن‌ها کنش‌گری بشر در حوزه صنعت، او را به جایی می‌رساند که سود را در طول سالیان بخواهد و با ایجاد صندوق‌های ذخیره، عایدی ماندگار و متوازن داشته باشد.  این نگاه آینده‌نگر می‌تواند عمر یک واحد صنعتی را چندین برابر کند. در شیوه‌های نه‌چندان نوین مدیریت صنعتی، فارغ از درنظر گرفتن بخشی از سود برای نوسازی ماشین‌ها، بخشی از درآمد را صرف تربیت و تقویت نیروی انسانی نیز می‌کند. این شیوه، مربوط به نگاهی است که می‌خواهد امکانات و پیشرفت را با آینده و نسل‌های بعدی شریک شود. ملت‌های پیروز، همواره از پس امروز، به فردایی می‌اندیشند که بهتر از گذشته باشد. چنین فردایی بی‌تردید زمانی حاصل می‌شود که صاحبان منصب و تجربه، داوطلبانه و از روی خواست خود، تجربیات نسل پیشین و دانش مربوطه را در اختیار بازیگران فردا قرار دهند.  متاسفانه جامعه امروز ایران تهی از این خواست و اراده است و در بخش‌های گوناگون، شاهد کهولت، نبود انگیزه کافی، ناپویایی و حتی گاها ایستایی هستیم. این رویکرد که بسیاری راحت از کنارش می‌گذرند، در ذهن و جان بسیاری دیگر خوره‌ای انداخته که هر لحظه را با ترس از آینده سپری می‌کنند.  متاسفانه دولت، به عنوان بزرگ‌ترین بنگاه اقتصادی و نیز بزرگ‌ترین کارفرمای موجود در ایران، خود در صدر رویکرد جوان ناباوری، همچنان از نیروهایی در سطح مدیران ارشد، میانی و حتی پایینی خود بهره می‌برد که بخش اعظم آنها، سال‌های پیش بازنشسته شده و مجددا بازگشت به کار کرده‌اند.  در ابتدای کار دولت تدبیر و امید، می‌شد با توجیه اوضاع بسیار نابه‌سامان کشور که یادگار دولت پیشین بود، استفاده از نیروهای مسن و بعضا کارکشته را پذیرفت. همان تجربه و دانش، توانست کشتی گرفتار در امواج متلاطم دریای تحریم‌ها را به ساحل برساند، اما در دیگر عرصه‌ها همچنان نیاز به کار بیشتری احساس می‌شود.   به نظر می‌رسد بحران بزرگی که کشور را تهدید و تحدید می‌کرد، دیگر از سر گذشته و کم کم باید برای یک انتقال نسلی آماده بود. دولت باید با شتابی بیشتر، نسبت به رفع شکاف نسلی که به وجود آمده گام بردارد و با دستان پر تجربه مدیران فعلی، مدیران آینده را به جامعه عرضه کند. اتفاقی که هنوز رخ نداده و حتی قانون منع بکارگیری بازنشستگان نیز نتوانست عاملی برای جوان‌سازی شود. از سوی دیگر، از آنجایی که در یک سامانه متمرکز، اصولا همه نگاه‌ها به دولت و رویکرد دستگاه حاکم به رخدادهای جاری است، در دیگر بخش‌ها نیز شاهد نوعی رخوت و عدم گردش نیروی انسانی هستیم.   برای نمونه، در تشکل‌های سیاسی و احزاب نیز، امروز شاهد نسلی هستیم که از ابتدای انقلاب اسلامی وگاهی حتی پیش از آن، با هم شروع به فعالیت کرده و همچنان به کنش مشترک خود ادامه می‌دهند.  در این میان به ندرت شاهد رشد و شکوفایی جوانانی در عرصه سیاست کشور بوده و هستیم و این رکود سد بزرگی مقابل بسیاری از جوانان علاقه‌مند و مستعد این حوزه است. جوانانی که همواره خود را مجری تصمیمات بزرگترها انگاشته و امیدی به کناره‌گیری خودخواسته پیشکسوت‌ها ندارند.  فردای ایران، نیازمند نسلی از جوانان امروز است که به رغم دانش آکادمیک، انتظار انتقال تجربه از نسل گذشته را می‌کشند. شاید زمانی از روی اجبار این انتقال صورت پذیرد، اما ممکن است نه آن زمان، بهترین زمان باشد و نه آن تجربیات، به بهترین شکل انتقال یابند.