معمایِ اعدام سلطان‌ها و زایش فساد

به صورت مداوم و چرخشی بخشی از اقتصاد با اپیدمی فساد موجی از واکنش‌ها و هشدارها را در جامعه ایجاد می‌کند و به نوایی نرسیده از جایی دیگر سر بر می‌آورد. مطابق معمول فریادها از همه کس بر می‌خیزد که علت چیست؟ مگر نهادهای ناظر وجود ندارند؟ چگونه می‌شود در سطوح و ارقام کلان رخ بدهد و از دیدِ ناظرانی که باید بیشتر ممانعت کنند تا کشف کنند، پنهان می‌ماند؟ آنها یا می‌بینند و می‌دانند و اقدامی نمی‌کنند یا می‌بینند و می‌دانند و نمی‌توانند اقدامی بکنند!
آنها یا سکوت می‌کنند و با پیشه کردن مشی محافظه‌کارانه، ماندن در پُست را بر همراهی نکردن ترجیح می‌دهند و از همه مهم‌تر شیوع فساد را اینقدر همه‌گیر و عادی می‌دانند که هرگونه حرکتی را در عمل منتج به نتیجه نمی‌دانند یا همراهی می‌کنند و دستی بر خوان می‌برند که همین امر برآشفتن و اقدام را عملا غیرممکن می‌کند چرا که خود پای در گِل دارند و ناچار باید دم فروبندند!
شاید برای خیلی‌ها دغدغه باشد، با وجودیکه این همه سلطان در حوزه‌های سکه، طلا، خودرو و غیره اعدام می‌شوند چرا مار هفت سر فساد از بین نمی‌رود و مدام خودش را باز تولید می‌کند؟! گیرِ کار کجاست؟ سلطان‌هایی که اعدام شدند، جنس اصل نبودند؟ یا برای از بین بردن فساد مسیر را اشتباهی رفته‌ایم؟
بدون شک تولید و زایش مداوم فساد ریشه در هم‌آوایی و تشریک مساعی کارگزار و ساختار دارد. اگر اینگونه نبود با اعدام سلطان هر عرصه نباید دیگر شاهد فسادی در آن شاخه باشیم. سلطان‌ها می‌روند اما فساد می‌ماند و خودش را بازتولید می‌کند. این امر نشانگر این است که در امر فسادزایی به ریشه‌ها و عوامل اصلی تولیدِ فساد توجه نمی‌شود. به جای فسادزدایی به صورت فرآیندی و دراز مدت و بر مبنای اصول بنیادین صرفا به صورت تاکتیکی و بعضا تسویه حساب‌های سیاسی با مقوله فساد برخورد می‌شود. بیشتر از اینکه زمینه‌ها و مکانیزم‌های فسادزا تصحیح و اصلاح شوند، شاخه‌های اضافی و عموما نتایج فساد بزرگنمایی می‌شوند.


پروسه و ساختاری که فساد در آن ایجاد می‌شود و مجال تبدیل شدن به اختاپوس را پیدا می‌کند سهوا یا عمدا مورد تجاهل قرار می‌گیرد. 
شوربختانه فقدان روندهای شفافیت‌زا، جامعه مدنی پویا و پرسشگر، نهادهای مستقل از حاکمیت، دولت تحصیلدار و تداخل مسئولیت‌ها و کارکردها و همچنین عدم تناسب مسئولیت‌ها و اختیارات، زمین باروری برای رویش فساد را ایجاد کرده است و اقداماتی مانند اعدام سلطانهای خودرو، سکه و قس علیهذا نمی‌تواند از استعداد آن برای زایش مداوم فساد بکاهد.  وقتی بذرها و استعداد زمین پتانسیل لازم برای خلق انواع فساد را دارد، اعدام‌ها و زندانی کردن صرفا تعدادی فاسد را از بین برده است و ریشه تنومند فساد سلطانی دیگر و فاسدی دیگری به نحوی دیگر تولید می‌کند و می‌شود مصداق تمثیل: روز از نو، روزی از نو!