حکایت ناطق نوری

ایمان اسلامی بین‪-‬ بهمن ماه سال ۹۵ بود که مطلبی با تیتر از بهشتی تا هاشمی، از هاشمی تا ناطق را به نگارش در‌آوردم که آن زمان در روزنامه‌ی آفتاب یزد منتشر شد.
در آن مطلب آمده بود که در تاریخ انقلاب همیشه طیفی خود حق پندار وجود داشته که با کلام، شعار و ترور مشغول به حذف بزرگان انقلاب بوده و هست.
در زمانی نه چندان دور منافقان کور دل ابتدا با هیاهو و بعد ترور آیت الله بهشتی،
مطهری و... را حذف کردند.


عده‌ای بعدها (اما نه در لباس منافق به معنای سازمان تروریستی منافقین) تمام تلاش خود را معطوف کردند تا با شعارهای تند و دشمن شادکن یکی از ستون‌ها و همراهان انقلاب، امام و رهبری یعنی آیت الله هاشمی را از چرخه‌ی تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی حذف کنند که تا حدودی هم موفق بودند.
امروز اما از آن یاران قدیمی بحمدالله یک شخصیت همچنان سالم و سلامت برای انقلاب و رهبری در قید حیات است که بواسطه ی عقلانیت و سعه ی صدر در میان مردم هم جایگاه و اعتباری دارد اما باز هم گروهی خود حق پندار و یا به معنای درست تر،
انحصارطلب که همه ی قدرت را برای خود میخواهد سعی دارد تا با هیاهو، توهین، تنش، افترا و بی‌آبرویی این شخصیت بزرگ را به حاشیه براند یا به قول خود از قطار انقلاب پیاده کند. ‌ای دریغ که این‌ها نمیدانند شخصیت‌هایی چون شیخ ناطق نوری خود قطار هستند نه مسافر قطار...!
البته من به عنوان یک جوان از آیت الله ناطق نوری
تقاضا دارم که این آبرویی که خدا به ایشان نزد مردم و جوانان عطا کرده را در کف
دست گیرد و وارد عرصه شود و خدای ناکرده
اجازه ندهد تا کشور به دست این چنین افرادی بیفتد.
ای کاش دوباره به دوران دوستی و برادری و احترام به بزرگان برگردیم و ایمان داشته باشیم اگر بزرگی را کوچک کنیم، نه بزرگ کوچک می‌شود و نه کوچک بزرگ می‌شود.
این کشور متعلق به همه ی ایرانیان است و امروز و همیشه، همه ی ایرانیان باید خود را در سازندگی، توسعه و پیشرفت کشور سهیم بدانند و احساس مسئولیت کنند نه اینکه یک جریان تمامیت خواه به زور بخواهددیگران را به قول خود از قطار پیاده کند.
تکرار میکنم، برخی از بزرگان خود قطار هستند نه مسافر آن...