مستضعف‌ خواري

 معيار حكومت چيست؟
قطعا هر كسي براي كارش دلايل قانوني دارد. اما ما تا كجا مي‌توانيم خشونت قانوني را اعمال كنيم؟  اصولا از نظر مكتب و در صدر آموزش‌هاي شيعي، شفقت پايه نظم است. يعني صبر و آموزش و تعليم پايه‌هاي نظم درون‌زاست و وجدان فردي در برابر نظم اجتماعي مد نظر حكومت با صبر و گاهي مماشات و تغيير عادات و به مرور از طريق تربيت، سر تعظيم فرود مي‌آورد.  سفارش درباره مقروضين آبرومند يا بخشش و خطاپوشي و صدها آموزه ديگر، ريشه در تربيت امامان شيعه دارد اما چرا اين آموزه‌ها در بروكراسي هضم نمي‌شود و بنيادي كه اسمش مستضعفين است و ريسش در برابر صاحبان قدرت تا كمر براي عذرخواهي خم مي‌شود، فلان روستا را تصاحب مي‌كند و اين آموزه‌ها به كار بنياد نمي‌آيد؟  در بروكراسي نظم از طريق زور قانوني وجود دارد. چون مرجع قانوني حكم صادر كرده پس افراد را مي‌توان با بولدوزر و ابزارهاي خشن هتك حيثيت يا آواره يا ويران كند.  نظم اخير چون با وجدان عمومي و حداقل‌هاي حقوقي انسان‌محور ناسازگار است معمولا عامل تضعيف حكومت‌هاست چون «ظلمي قانون ساخت» تعريف مي‌شود.  در ايام مذهبي اين سوال پيش مي‌آيد كه چرا اهل ‌بيت و در راس آن حكومت علي(ع) در حقوق عامه اين همه طرفدار افراد ضعيف است و حكم قانوني را بر شفقت و رحم ترجيح نمي‌دهد. (با اينكه اساس را عدل و نهادن هر چيز در جايگاهش مي‌دانست).   دليل كلي اين است كه انسان براي او اصل است لذا همه قوانين بايد براي كرامت انسان باشد. در جوامع ديگر نظم مقدس مي‌شود‌. ‌اما حاكميت ديني از نظر علي(ع) نظم درون‌ساز از طريق شفقت را مي‌ستايد است و ترجيحش آن است كه رحم و شفقت كار را پيش ببرد تا پليس و پاسبان.  در واقع قانون حكومت‌هاي مدرن بر اساس وجدان افراد قانع شده و «حداقل زندگي تامين شده» بنا مي‌شود. در هر كجا اين نيست، پليس و سركوب جايگزينش مي‌شود و فاجعه اتفاق مي‌افتد. اما علي(ع) چگونه اين مساله نظم دروني را دريافته بود؟ 
1- از نظر او در حكومت ديني الزام است كه نهايت شفقت در برخورد با مردم وجود داشته باشد چون مردم امانت خدا هستند. 
2- حكومت خادم مردم است و اعمالش براي بقاي خودش نيست بلكه براي تنظيم امر به نفع خير عمومي است. خير مادي باعث فرصت رسيدگي به دين مي‌شود چراكه آن كس كه معاش ندارد، معاد ندارد‌.
 
3- حكومت قبل از ويران كردن آلونك زني بيمار يا تصاحب روستايي فقير، ويلاها و زمين‌خواري‌ها و كوه‌خواري‌ها و باستي‌هيلز‌ها را ويران كرده لذا احساس تبعيض نمي‌كند. حال آنكه نوك كوه يخ زمين‌خواري نيز رسيدگي نشده و نمونه‌اش مساله اوقاف و پيرامون دماوند بود كه اصولا وقف كه امري خصوصي است به آن تعلق نمي‌گيرد. 


4- حكومت نبايد سقفي را ويران كند مگر آنكه بي‌پناه زير آن سقف را در جايي بهتر مستقر كرده باشد.
5- حكومت نماد حاكم اهل رحم است. اعمال حكومت لباس حاكم مسلمين است لذا اتباع حاكميت بايد هم‌نظر با امام علي مي‌بودند.
6- حاكم خود را در حد ضعيف‌ترين فرد حاكميتش يعني مثلا مرحوم آسيه پناهي و امثالهم درمي‌آورد نه در حد افرادي به تمكن حداد عادل‌ها. لذا علي(ع) در آلونك مي‌نشيند تا ديگر اتباع حكومت خويش را دريابد.
پيروي از آن حكومت لااقل شباهت‌هايي را مي‌طلبد اما محل فعلي همين بنياد مستضعفين در منطقه مستكبرين نيست؟ اين بايسته‌ها گرچه ظاهر مساله‌اند و آموزه‌ها بسيار عميق‌ترند اما رعايت‌شان لااقل باعث مي‌شد كه امثال بنياد مستضعفان فردا متهم به مستضعف‌خواري نمي‌شود. 
7- حاكميت رنج و درد و مرگ مستضعف را مرگ خويش مي‌داند لذا اعمال خلاف عقيده‌اش را محكوم و مرتكبين را ولو برادر خود باشد، نقره داغ(آهن كف دست عقيل) مي‌كند. 
با توجه به آنچه گفته شد در مساله مستضعف‌خواري در موارد فلان روستا توسط بنياد يا مساله آسيه پناهي توسط شهردار كرمانشاه و همكاران، نظام ما بايد سازوكاري از ناحيه حكومت ابداع كند تا از جهت حق‌الناس و آسيب روحي در رويه‌هاي مشابه بدون تامين محل سكونت مستضعفين و شهروندان ايراني حق تخريب وجود نداشته باشد‌. در هر صورت در موارد اينچنيني چنانچه فرد مستضعف ولو در ملك ديگري باشد ولي قادر به تامين سرپناه نباشد؛ حاكميت موظف به تامين سرپناه براي ايشان از بيت‌المال(منابع تحت اختيار رهبري يا وزارت كشور يا سازمان‌ها و بنياد‌هاي متولي) است.
لذا تا سقف جايگزيني اختصاص ندهيم حق تعرض ممنوع است. حكومت براي همين است.