غیرت خراسانی

داستان کاوه آهنگر صد سال پیش در شاهنامه فردوسی و شاهنامه ابومنصوری نقل شده است، همان کاوه ای که در کردستان حماسه ساز شد، شاید آن زمان حماسه سرایان ایران تصور نمی کردند داستان آن ها سال ها بعد در «محمود کاوه» حماسه ای واقعی شود. کاوه ای از خراسان که اسطوره ای برای کردستان شد و کردستان آن قدر برای او اهمیت داشت که خود را فرزند آن معرفی می‌کرد. چند روز پیش در آستانه چهلمین سالگرد دفاع مقدس، یادبود شهادت او به سی و چهارمین سال رسید و مجالی شد برای ورق زدن یک نیم صفحه از زندگی او، چرا که دخترش هنوز دو سال نداشت که فرزند شهید شد و همسرش هم رشادت و پایمردی، فداکاری ها و... او را از زبان دیگران شنید .او هیچ گاه از موقعیت و تلاش خود در جنگ سخن نگفت.به نظر خیلی ها 25 سال، برای عمرش کوتاه بود، در همان معدود روزهای مشترک، زندگی افتخارآمیزی برای همسرش رقم زد. خودش این طور می گوید: سه سال افتخار همسری در کنار شهید را داشتم، همکار بودیم و محمود در جبهه بود و خواهرش با شناختی که از من داشت خواستگاری را مطرح کرد. هر وقت در خانواده صحبت ازدواج می شد می گفتم که اگر خواستگار پاسدار باشد قبول می کنم و این شد که با طرح خواستگاری او حاضر به ازدواج شدم چرا که می خواستم شریک عملکرد او باشم. «فاطمه عماد اسلامی» می افزاید: در سه سال زندگی با کاوه، درد پنج بار مجروح شدن را با او شریک شدم چرا که همه زندگی مشترک ما از چند ماه بیشتر نشد چون محمود تمام وقت در جبهه ها بود و زمان مرخصی هم در شهرستان ها برای جذب نیرو و تجهیزات سخنرانی می کرد. اما در همان مدت کم زندگی مشترک هم از ویژگی های خاصش او را شناختم این که بیشتر اهل عمل و کم حرف بود، سخنانی منطقی می گفت که حاصل ساعت ها مطالعه می شد. مرد عمل بود نمی گفت نماز اول وقت، بلکه خودش با صدای اذان برای اقامه بلند می شد. با رفتارش به کارها توصیه می کرد و چنان چه احساس می کرد صحبت ها به طرف غیبت می رود با نگاه و اشاره می فهماند که مسیر سخن را عوض کنید.