نقدی بر قبح‌شکنی در ترانه

وحید زندی فخر‪-‬ معمولا هر محصولی که به فضای بازار عرضه می‌شود، دارای دو بعد اصلی است؛ یکی کانسپت (Concept) و دیگری کانتنت (Content). بعد نخست، بیشتر به ظواهر محصول مربوط می‌شود و به عبارتی می‌توان آن را در نوع بسته‌بندی محصولات جستجو کرد. بعد دوم، به محتوا یا نشانه‌های داخلی و باطنی محصول ارتباط پیدا می‌کند. محصولات فرهنگی از جمله موسیقی نیز از این قاعده مستثنی نیست. وقتی مخاطب، به یک قطعه موسیقی گوش می‌دهد، در حقیقت در حال مصرف کردن آن است. حال بسته‌بندی آن یا به عبارتی آهنگ و ملودی آن چگونه مخاطب را جذب کند، جای بحث دارد. اما مهمترین مسئله به محتوا یا همان ترانه گنجانده شده در این قطعه موسیقی برمی‌گردد زیرا میزان اثربخشی آن در کنار ملودی در مقایسه با خوانش روزنامه‌وار متفاوت است. یک مرور اجمالی بر ترانه‌های قدیمی و نوستالژیک، به وضوح قدرت تاثیرگذاری ترانه و اهمیت تلفیق ساختار چینش نت‌ها با کلمات آهنگین را تایید می‌کند. فرض کنید تصنیفی مانند «مرغ سحر» که در دستگاه ماهور اجرا شده و قریب به یکصد سال از تولد آن می‌گذرد، موسیقی مرتضی نی‌داوود را با خود به همراه نداشت؛ آیا این قطعه، به همان شکلی که امروز شاهد آن هستیم، جذاب بود؟
اگرچه این ترانه، شعر یا همان محتوا و کانتنت محصول فرهنگی است که می‌تواند روح مخاطب را تسخیر کند، اما تلفیق آن با بسته‌بندی زیبا و دلنشین- یعنی موسیقی جذاب- که در اینجا کانسپت نامیده می‌شود، قدرت تاثیرگذاری آن را دوچندان خواهد کرد. اتفاقا همین جذابیت گوش‌نواز و محتوای اثربخش است که تاریخ ماندگاری یک ترانه را تعیین می‌کند؛ ابعادی که کمتر در ترانه‌های امروزی به چشم می‌خورد.
شکستن قالب‌های سنتی و ورود به دنیای جدید و کشف نشده، خلاقیتی است که می‌تواند به توسعه عرصه‌های مختلف بینجامد. این موضوع به ویژه در ارتباط با محصولات فرهنگی از جمله موسیقی، از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است. برخی از هنرمندان این حوزه، سنت‌شکنی را با قبح‌شکنی، اشتباه گرفته‌اند. آنها تصور می‌کنند برای خلاق بودن باید ادب را کنار گذاشت و از کلام غیراخلاقی بهره برد. اگرچه با سرهم کردن کلماتی این‌چنینی و ساخت ترانه‌ای سطحی، وارد فضایی تقریبا نامانوس برای مخاطب ایرانی می‌شوند، اما در آسیب‌شناسی این موضوع باید اعتراف کرد که فضای مذکور، با بخش بزرگی از فرهنگ جامعه هدف، در تضاد است. به ویژه اینکه بیشتر مخاطبان موسیقی پاپ و مدرن، جوانان و نوجوانانی هستند که در حال‌گذار از مرحله تثبیت هویت اجتماعی بوده و ضمیر ناخودآگاه‌شان، نسبت به هرگونه کنش غیرمتعارف، حساس است. نکته قابل توجه و البته خطرناک‌ترین بخش موضوع این است که همین کلام مبتذل، در بسته‌بندی و پوششی گوش‌نواز و شاید ایرانی‌پسند، به بازار عرضه شده که در ظاهر، فریبنده و زیباست اما محتوای مسموم آن، در لابه‌لای نت‌های خوش‌نواخت، گم می‌شود؛ به همین دلیل بسیاری از افراد، کلمه‌های قبیح چنین ترانه‌هایی را به دیده اغماض نگریسته و زشتی کلامش را به موسیقی زیبا و ریتمیک آن می‌بخشند. بنابراین به مرور زمان، این ترانه‌ها -که اکثریت قریب به اتفاق‌شان، عمری کمتر از یک فصل سال دارند - در ضمیر مخاطب ریشه دوانده و در سطوح فرهنگی وی، نفوذ می‌کند؛ زیرا ملودی و ریتم شنیده شده همراه با کلام، در ذهن مخاطب رسوب کرده و در موقعیت‌های مختلف و به اشکال گوناگون، بازتولید خواهد شد. مصرف‌کننده چنین محصولاتی، آرام آرام از ایده‌آل‌های فرهنگی جامعه فاصله گرفته و در طول زمانی نه چندان طولانی، کلماتی که در عرف، قبیح شناخته می‌شوند، بار منفی خود را در ذهن او از دست می‌دهند. چنین مخاطبی، نه تنها از به‌کاربردن الفاظ رکیک و ناشایست در ارتباطات اجتماعی، هیچ ابایی ندارد؛ بلکه چنین سبکی را جزو محتوای فرهنگی خویش می‌داند. دیگر در نظر وی، عبارت‌هایی که برچسب ناسزا بودن را به یدک می‌کشیدند، اکنون بخشی از کلمات کاربردی وی در زندگی روزمره به حساب می‌آیند. حتی ممکن است این عبارت‌های ناشایست، در برخی از رویدادها جایگزین ضرب‌المثل‌های اصیل فارسی شود! حال در نظر بگیرید اگر قشر قابل‌توجهی از جوانان و نوجوانان، مصرف‌کننده چنین محصولاتی باشند، زبان فرهنگی و ارتباطی جامعه در نسل بعد، چه تغییرات وحشتناکی را متحمل خواهد شد؟