سوژه‌های نابی که هنوز به‌ آن‌ها نپرداخته‌ایم

?مرجان یگانه پرست
حواشی جنگ تحمیلی و آزدسازی خرمشهر، داستان‌های بسیاری شکل گرفته‌اند و وقایع بسیاری رخ داده اند.
 روایات و وقایعی که زندگی افراد بسیار و سرزمینی را رقم زده اند. همان هایی که در داستان‌ها و آثار دفاع مقدس هم منعکس شده‌اند و با وجود بنیاد‌ها و مراکز مختلفی که در این زمینه تلاش کرده اند، می‌توان گفت هنوز این وقایع در ادبیات و داستان‌ها بازتاب ندارند و در پیوند با مخاطبین خود نیستند. در این راستا گفتگویی با احمد دهقان انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید. احمد دهقان از جمله نویسندگان مهم عرصه ادبیات جنگ است که دو اثر تاثیرگذاری چون «سفر به گرای 270 درجه» و «من قاتل پسرتان هستم» را به رشته تحریر درآورده است. گفتنی است رمان اولی، یکی از آثار برگزیده 20 سال داستان‌‌نویسی و همچنین برگزیده 20 سال ادبیات پایداری بوده است. او که خود از 15 سالگی در جبهه‌ها حضور داشته است، داستان‌های متعددی در زمینه جنگ ایران و عراق نوشته است.
***


چرا وقایع جنگ تحمیلی و روایاتی که در حواشی آزادسازی خرمشهر وجود داشتــه اند، در داستان‌ها و ادبیات ما بازتاب نیافته اند؟
آزادی خرمشهر بزرگترین حادثه جنگ هشت ساله است. در یک دوره‌ای کمتر از یک ماه (از دهم اردیبهشت 61 تا سوم خرداد) این حادثه عظیم رخ داد و از نظر حجمی می‌توان گفت نصف کشور لبنان در این عملیات آزاد شد و حدود 7 هزار نفر در این عملیات شهید و 30 هزار نفر مجروح شدند. این آمار و اعداد، بزرگی این حادثه را نشان می‌دهد. شهری که کمی کمتر از 1 میلیون نفر جمعیت داشت، در 600 روز از بین رفت اما در نهایت ما توانستیم آن را آزاد کنیم و این حادثه ملی را بسازیم. در طی دوران جنگ هشت ساله، تنها یک روز مردم به خیابان‌ها آمدند و شادمانی کردند و آن هم روز آزاد‌سازی خرمشهر بود. بسیاری درباره این حادثه بزرگ ملی نوشتند اما همچنان حادثه خرمشهر بازتابی قابل قبول نه در فیلم‌های سینمایی و نه در ادبیات نداشته است و اثر ماندگاری شکل نگرفته است. در کشورهای دیگری چون فرانسه می‌توان بازتاب جنگ و وقایع آن را در ادبیات و رمان‌ها دید. رمان‌های زیادی در مورد آزاد شدن فرانسه یا مقاومت مردمی روسیه تولید شده است اما درباره خرمشهر این گونه نشد.
آیا در حادثه خرمشهر نمی‌توان داستان‌ها و روایاتی جذاب و پر کشش یافت که در ادبیات ما بدرخشند و بازتاب آن روزهای ما باشند؟ یا ما نتوانسته‌ایم در این زمینه فعالیت جدی داشته باشیم؟
علل مختلفی در این زمینه قابل بررسی هستند اما به شخصه فکر می‌کنم حادثه خرمشهر خیلی بزرگتر زمان و مکانش بوده است. لازم است این دوره که بزرگترین حادثه میهنی ما را رقم زده است، مورد بررسی بیشتری قرار گیرد. توقع ما این است که این موضوع در قالب فیلم و رمان به بزرگی و‌اندازه  حادثه خرمشهر باشد که البته هنوز محقق نشده است.
آزاد‌سازی خرمشهر موضوع مهمی برای سرزمین ما است و رجوع به آن می‌تواند در تقویت غرور ملی و شعار «ما می‌توانیم» هم موثر باشد. به نظر شما چگونه می‌توان روایات شفاهی و واقعی که در طی آزاد‌سازی خرمشهر رخ داده‌اند را به داستان هایی جذاب و امروزی مبدل کرد؟
این حادثه به خودی خود بسیار زیباست. چه آزادسازی خرمشهر که سوم خرداد مظهر آن است و چه 34 روزی که مردم در مقابل دشمن مقاومت کردند تا شهر را آزاد کنند، مملو از روایت‌ها و قهرمانی هاست. عراق 4 روز عملیات انجام داد تا توانست خرمشهر را بگیرد اما مردم ما از ساعت 12 شب یکم خرداد سال 61 تا ساعت 10 صبح سوم خرداد تلاش کردند و توانستند این پیروزی ملی را رقم بزنند. این تلاش و همبستگی را نباید فراموش کنیم. در همین مدت کوتاه 10 هزار نفر عراقی اسیر شدند. این عدد بزرگ نشان دهنده نوعی عزم ملی و مردمی است که به خودی خود جذابند و می‌توانند سنگ بنای فیلم‌ها و داستان‌ها باشند. یکی از منابع مهم آن روزها خاطرات کسانی است که خود شاهد آن روزها بودند. در یکی از این خاطرات آمده است که وقتی عراقی‌ها حمله کرده بودند، کنار مسجد جامع خرمشهر یک گروه از خانم‌ها گوشه‌ای از مسجد را به مطب تبدیل کرده بودند و به مداوای مجروحین می‌پرداختند. در آن روزها رسم رزمندگان این بود که هر کس شهید می‌شد، یک گل را کنار او می‌گذاشتند و او را راهی شهر و دیار خود می‌کردند. نزدیک به روزهای پایانی، آب قطع شده بود و گل‌های موجود در شهر خشک شده بودند. یکی از این افرادی که در این مطب مشغول به کمک بود، سیمین نام داشته و در آخرین روزها شهید می‌شود. گفته می‌شود که برای پیدا کردن یک گل که روی تابوت سیمین بگذارند، خیلی اطراف و باغچه‌ها را گشتند اماهیچ گلی پیدا نکردند.
در این شرایط یک گل کاکتوس که در میان عامه مردم به گل زبان مادر شوهر مشهور است را روی تابوت او می‌گذارند و شاهدان روایت می‌کنند که از آن زمان، از این کاکتوس با نام گل سیمین یاد می‌کنند. در حادثه خرمشهر، داستان‌ها شکل گرفت و نام‌ها را حتی تغییر داد و زشتی‌ها را تبدیل به زیبایی کرد. قطعا ما کم کاری کرده‌ایم وگرنه در دل این بزرگترین حادثه مقاومتی کشورمان روایاتی نهفته است که می‌تواند مخاطبین بسیاری را با خود همراه کند. فکر می‌کنم به عمق این حوادث نفوذ نکرده‌ایم و تحقیقات درباره خرمشهر تکمیل نشده است. حوادث پرماجرای آن را نیافته‌ایم و به مردم نشان نداده‌ایم چه کسانی در این سرزمین جنگیدند و از خود گذشتند. یک داستان دیگری به خاطر می‌آورم که می‌گفتند در روز اول هجوم عراقی‌ها به خرمشهر، یک نفر با ماشین کاماروی قرمز رنگی وارد خرمشهر می‌شود. ماشینی که در آن دوره جزو ماشین‌های لوکس و زیبا بوده است.
 راوی این واقعیت می‌گفت صاحب این ماشین، ریش بلندی داشت و باتفنگی که با خود همراه آورده بود در کنار مردم می‌جنگید. گاهی غروب‌ها از صندوق عقب کامارو یک گیتار در می‌آورد و خیلی غمگین می‌نواخته و می‌خوانده است. راوی می‌گفت ماشین کاماروی قرمزی که در روزهای اول می‌درخشید و در کمک به مردم و بردن مهمات و نجات مجروحین دریغ نداشت، در روزهای آخر تمام درهایش کنده شده و ماشین سوراخ شده است و زمانی که مقاومت تمام شد و افراد به آن سوی رودخانه منتقل شدند، ماشین آتش گرفت و در کنار پل سوخت. این راوی همچنین گفته است که صاحب ماشین یکی از شهدای نامداری است که بعدها در ادامه جنگ شهید شد. از این دست داستان‌ها در روزهای پرحادثه خرمشهر کم نیست. باید اعتراف کنیم که ما کمتر به این سوژه‌های جذاب و مخاطب پسند پرداخته ایم. معتقدم جنگ تحمیلی پر از سوژه‌های ناب و بسیاری است که همچنان به آنها نپرداخته ایم.
قبول دارید که موضوعات دفاع مقدس و خرمشهر به گونه‌ای کلیشه‌ای و تکراری روایت می‌شوند. آیا وقت آن نیست که به شیوه هایی جدید و با زبانی امروزی‌تر آن روزها و آن از خودگذشتگی‌ها را روایت کنیم؟
این نکته را می‌پذیرم که درگیر کلیشه و تکرار شده‌ایم چون جنگ هم موضوعی کلیشه‌ای نیست. جنگ کلیشه این روزهای ما نیست. همه ما آدم‌ها از جنگ فراری هستیم به همین خاطر نوشتن درباره آن هم نیاز به نوآوری دارد. به‌خصوص در شرایطی که رسانه‌های مختلف و صدا و سیما به شیوه هایی نامطلوب و بد به این موضوع می‌پردازند و آن را تبلیغ می‌کنند. نویسنده کارش این است که روایتی نو از واقعیت‌ها و وقایع ارائه بدهد. وقتی تولستوی جنگ ناپلئون را به آن زیبایی و از منظر دیگری  روایت می‌کند، هشداری است به همه ما که اگر می‌خواهیم از جنگ بنویسیم باید از اهداف بزرگ انسانی بنویسیم و دریچه دوربین و نگاه مان را تغییر بدهیم. از یاد نبریم که جنگ، زندگی همه ما را به هم می‌ریزد و زمانی که از این فرآیند بازمی‌گردیم، تبدیل به آدم هایی پخته‌تر و کامل‌تر شده ایم. معتقدم با این نوع نگرش می‌توانیم بازخوانی‌های جدیدی از اتفاقات زمان جنگ بیرون بکشیم.
آیا  می‌توان از رسانه‌های نوین برای روایت و معرفی وقایع و حوادث دوران جنگ بهره برد و از این طریق نسل جدید را با این مضامین آشتی داد؟
وقتی به موضوعاتی می‌پردازیم که همه ما سعی داریم از آنها دوری کنیم، این نشانه تنبلی ماست. در وقایع جنگ تحمیلی سوژه‌ها و آدم‌های بسیاری وجود داشته‌اند که به آنها پرداخت شده است اما فکر می‌کنم همچنان می‌توان آن داستان‌ها و آدم‌ها را به گونه‌ای دیگر به مخاطب شناساند. البته مهم است که در قالب داستان‌ها یا فیلم هایی کوتاه به این مضامین پرداخت تا در شرایط و زمانه جدید دیده شوند و مخاطبین با خواندن این روایات لذت ببرند. در یکی از خاطرات فرماندهان جنگی می‌خواندم که در شب عملیات برای مسواک زدن به سمت منبع آب رفته است. این فرمانده تعریف می‌کرد که در این مسیر به یک باره فکر کردم امشب معلوم نیست برایم چه اتفاقی بیافتد. اصلا بروم مسواک بزنم یا نه؟ ! و ظاهرا لحظاتی به این مسئله فکر کرده است که در این آخرین لحظات، زندگی باید به مانند همیشه جریان داشته باشد یا نه؟ در نهایت این فرمانده به نتیجه می‌رسد که باید در مسیر جریان زندگی پیش برود. پس می‌رود و مسواکش را می‌زند و بعد هم با برداشتن تفنگش راهی میدان جنگ می‌شود. همین یک روایت کوتاه، پیامی بزرگ و تازه و شنیدنی در خود دارد و موضوعاتی در دل مضامین جنگی هستند که امروز هم می‌توانند مورد توجه قرار بگیرند.
چطور می‌توان از داستان‌هایی که غبار زمان روی آنها نشسته است، با شیوه و ابزارهایی جدید دوباره به آنها پرداخت؟
به نظرم مهم این است که باید حرف تازه باشد. روزگاری هست که آدمی نا امید می‌شود و نمی‌داند برای آینده‌اش چه کند در این شرایط اگر حرف روزگار جوانان در داستان و فیلم‌ها بیاید، مورد توجه شان قرار می‌گیرد. پرداخت امروزی و یافتن سوژه‌های جذاب که به درد امروز ما هم بخورد، بهترین راهکار است. همان طور که هنوز هم از جنگ جهانی دوم فیلم‌های پرفروشی ساخته می‌شود که فقط به آن حادثه تاریخی نمی‌پردازند و با نگرش و حرف‌هایی امروزی همراهند و به دغدغه‌های زمانه می‌پردازند.
اگر خود شما بخواهید درباره خرمشهر داستانی بنویسید، کدام بخش از وقایع آن برای شما جاذبه دارد؟
روز آزادی و البته 34 روز مقاومت مردم، سوژه‌های بکری دارد و شاید بخش جالب‌تر همان عشق و همدلی‌ای است که در میان مردم در جریان بود و قصه‌های بسیاری را در آن روزها ساختند. همان خاطرات و روایاتی که برای‌تان تعریف کردم، می‌توانند به لحظات جنگ زیبایی ببخشند.