برجام به نقطه صفر بازنمي‌گردد

شهاب شهسواري
با معلوم شدن نتيجه انتخابات امريكا و جابه‌جايي قدرت از حزب جمهوري‌خواه به حزب دموكرات و انتخاب فردي كه در دوران مذاكرات برجام، معاون رييس‌جمهور امريكا بود، بحث از سرگيري مذاكرات با طرف‌هاي برجام، از جمله امريكا و بازگشت طرفين به تعهدات اين توافق، به يكي از مباحث روز در ايران تبديل شده است. براي پرسش در مورد موضع و رويكرد سه دولت اروپايي به تحولات جاري و آينده برجام و همچنين شروط برقراري يك مذاكره مفيد و موثر براي منافع ملي ايران، سراغ مجيد تفرشي، تاريخ‌نگار و پژوهشگر رفتيم. تفرشي معتقد است كه تعلل براي مذاكره، نه تنها هيچ نفعي براي ايران ندارد، بلكه باعث مي‌شود در درازمدت ايران مجبور باشد امتيازهاي بيشتري هم براي بازگشت به شرايط پيشين واگذار كند. به اعتقاد اين پژوهشگر هر چند امكان رسيدن به نقطه صفر برجام ديگر وجود ندارد، اما اسكلت اين توافق، مبناي خوبي براي يك توافق با منافع بيشتر است. او پيشنهادهايي را هم در اين گفت‌وگو براي رويارويي با مطالبات احتمالي طرف‌هاي غربي در مذاكرات احتمالي مطرح مي‌كند. در ادامه متن كامل گفت‌وگوي «اعتماد» را با مجيد تفرشي، پژوهشگر سياسي و تاريخ‌نگار مطالعه مي‌كنيد.
 
تازه‌ترين بيانيه سه كشور اروپايي كه هفته گذشته در حاشيه جلسه شوراي حكام آژانس بين‌المللي اتمي صادر شد، لحن تندتري نسبت به بيانيه‌هاي پيشين اروپايي‌ها داشت. چرا اروپايي‌ها چنين موضع تندي را عليه ايران اتخاذ مي‌كنند؟


ابتدا بايد مقدمه‌اي را در مورد رفتار اروپايي‌ها در قبال ايران بگويم. طرف اروپايي حتي پيش از خروج ايالات متحده از برجام، نتوانسته به تمامي تعهدات خود براي رفع تحريم‌ها عمل كند. بخش عمده‌اي از اين عدم اجراي تعهدات به اين برمي‌گشت كه موسسه‌هاي بانكي و تجاري اروپايي نسبت به تنبيه‌ها و تحريم‌هاي احتمالي ايالات متحده امريكا هراس داشتند. اين هراس‌ها و نگراني‌ها از تعامل با ايران، در بين شركت‌هاي اروپايي، پيش از خروج دولت دونالد ترامپ از برجام وجود داشت. طرف اروپايي چه در مذاكرات رسمي و چه در گفت‌وگوهاي خصوصي، تاكيد مي‌كرد كه از نظر دولت‌هاي اروپايي تحريمي وجود ندارد، اما ما نمي‌توانيم كمپاني‌هاي خصوصي و موسسات مالي و اعتباري را مجبور كنيم كه با ايران مبادله داشته ‌باشند، چراكه بسياري از آنها با امريكا تعامل‌هاي گسترده‌اي دارند و نگران تحريم‌ها هستند. اروپايي‌ها در گفت‌وگوهاي خصوصي مي‌گفتند كه ما مثل پادشاه هستيم، اما كمپاني‌هاي ما مانند اسب پادشاه هستند، اسب پادشاه به دستور شاه آب نمي‌خورد. با اين مثال تاكيد مي‌كردند كه ما نه مي‌توانيم از شركت‌هاي‌مان بخواهيم كه كاري را انجام دهند يا كاري را انجام ندهند.
اين تعلل اروپايي‌ها تا سال 2018 ادامه داشت تا اينكه امريكا رسما از برجام خارج شد. اقدام دولت امريكا به هر تقدير نقض فاح تعهدات امريكا محسوب مي‌شد كه در‌واقع نقض يك توافق با ايران نبود، بلكه نقض فاحش يك توافقنامه چندجانبه بود كه با پشتوانه قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل متحد تاييد شده ‌بود. در برابر اين اقدام امريكا، در قالب حقوقي كه بر اساس برجام داشت به عنوان اقدام‌هاي تقابلي در مقابل نقض برجام، ايران اجراي برخي از محدوديت‌ها و تعهداتي كه در برجام سپرده ‌بود را متوقف كرد.
آنچه ايران انجام داد و اعتراض اخير اروپايي‌ها در خلأ اتفاق نيفتاده است. اروپايي‌ها چه قبل و چه بعد از خروج امريكا از برجام در اجراي تعهدات‌شان ناتوان بودند. ايران در برابر تمام اين نقض عهدها و عدم اجراي تعهدات، چه براي حفظ حيثيت ملي و چه براي نشان دادن نارضايتي خودش از عدم اجراي تعهدات طرف مقابل، ناگزير به اقدام‌هاي تقابلي بود. زماني كه در يك توافق دو‌جانبه يا چندجانبه، يك يا چندطرف نمي‌خواهند يا نمي‌توانند تعهدات خودشان را كامل اجرا كنند، در برابر طرف ديگر هم موظف نيست كه همه تعهداتش را كامل اجرا كند. اروپايي‌ها همواره در ادعايي عجيب مي‌گفتند كه ما نمي‌توانيم، يا نمي‌خواهيم، يا اجازه نداريم، يا تحت فشاريم، اما شما موظفيد كه به تعهدات برجامي عمل كنيد. چنين انتظاري نه معقول است، نه منصفانه و عملي.
با توجه به احتمال تمايل امريكا به بازگشت به تعهدات برجامي، آيا اروپايي‌ها دنبال گرفتن امتيازهايي بيشتر از ايران به ازاي بازگشت به تعهدات‌شان در برجام هستند؟
با مشخص شدن نتايج انتخابات در امريكا شرايط جديدي حاكم شده است. تا پيش از اين، مادامي كه مخالفان برجام در امريكا روي كار بودند به دليل زور و پول و نفوذ امريكا و ارتباطات مالي كه اكثر كمپاني‌هاي بزرگ با امريكا داشتند، ناگزير بودند كه اگرچه پيروي ترامپ نبودند، از خواسته‌هاي غيرقانوني و غيرمشروع امريكا پيروي كنند. همه اين شرايط در حال تغيير است. با فرض اينكه 20 ژانويه بر اساس آنچه پيش‌بيني مي‌شود در شرايط عادي جو بايدن به عنوان رييس‌جمهور جديد امريكا كار خود را آغاز كند، رويكرد امريكا نسبت به برجام تغيير خواهد كرد. آقاي بايدن در دوران تبليغات انتخاباتي‌اش هم تاكيد كرده‌ بود كه قصد بازگشت به اين توافق را دارد. واقعيتي كه وجود دارد، اين است كه اروپايي‌ها و امريكايي‌ها معتقدند كه ديگر بازگشت به نقطه صفر برجام، عملا غيرممكن شده است. اروپا به تعهداتش عمل نكرده است، امريكا نه تنها تعهداتش را نقض كرده بلكه مسير كاملا خلاف تعهداتش پيموده و ايران هم اجراي بخشي از تعهداتش را متوقف كرده است. هر قدر هم كه ما دوست داشته‌ باشيم دنيا به سال 2016 و لحظه اجراي برجام بازگردد، عملا اين موضوع غيرممكن است و چنين اتفاقي نخواهد افتاد. واقعيت‌هاي جامعه بين‌المللي اين‌گونه است. واقعيت ديگر اين است كه هم اروپا و هم امريكا نسبت به لابي‌ كشورهاي عربي و يهوديان نقطه ‌ضعف دارند و تحت تاثير هستند. قطعا اين لابي‌ها هم براي جلوگيري از بازگشت اروپا و امريكا به تعهدات برجامي، دست روي دست نمي‌گذارند و اقدام خواهند كرد. درست است كه لابي‌هاي اسراييل و برخي كشورهاي عربي ترجيح مي‌دادند كه دونالد ترامپ بار ديگر به رياست‌جمهوري امريكا برگزيده شود، اما انتخاب فرد ديگر باعث نمي‌شود كه آنها از تلاش‌هاي‌شان نااميد شوند، بلكه قاعدتا فعاليت‌هاي‌شان را بيشتر خواهند كرد تا شرايطي ايجاد كنند كه دولت جو بايدن با اما و اگرها و شرايط و محدوديت‌هاي بيشتري پاي ميز مذاكرات برجام برود. مطلوب لابي‌هاي عربي و اسراييلي اين است كه دولت ايالات متحده امريكا دوران جديد اجراي برجام را با امتيازهاي جديدي از سوي ايران تركيب و موضوع‌ توانمندي‌هاي نظامي، حقوق بشري و ادعاي تروريسم را هم وارد اين مذاكرات كند.
فكر مي‌كنيد ايران حاضر به مشاركت در چنين مذاكراتي بشود؟
اينكه ايران چه اندازه در چنين مذاكراتي بتواند امتياز بدهد و امتياز بگيرد، بسته به شرايط داخل كشور است. موفقيت ايران در مذاكرات احتمالي آينده، وجود يك اجماع ملي و وفاق در داخل كشور است. اگر قرار باشد همين شرايطي كه امروز وجود دارد حاكم باشد، مشاركت در مذاكرات اساسا منفعتي ندارد، اينكه گروهي دولت را به خاطر مذاكره و توافق تخطئه كنند و مورد اتهام قرار بدهند، قطعا جايگاه ايران را پاي ميز مذاكره تضعيف مي‌كند. به دليل همين شكاف‌هاي داخلي، احتمالا دولت ترجيح بدهد كه فشارهاي بين‌المللي را ناديده بگيرد و از زير بار مذاكره فرار كند تا انتخابات رياست‌جمهوري در ايران انجام شود و يك دولت از همان جناح منتقد روي كار بيايد و مسووليت مذاكره را بر عهده بگيرد. اين فقدان اجماع داخلي، باعث مي‌شود كه ايران در حل موضوع دچار تعلل شود و اين تعلل باعث مي‌شود كه ايران در درازمدت مجبور شود امتيازات بيشتر و بيشتري براي رسيدن به يك توافق به طرف مقابل بدهد. در نتيجه صلاح در اين است كه اگر هرگونه تمايلي براي گفت‌وگو و مذاكره وجود داشته ‌باشد، بايد فورا شرايط اجماع در ميان گروه‌هاي سياسي و جناح‌هاي مختلف كشور آماده و زير نظر بالاترين مقام‌هاي نظام و شوراي عالي امنيت ملي با حمايت ملي تمام عيار مذاكرات انجام شود. نبايد اجازه دهيم كه مذاكرات بين‌المللي به يك مسابقه فوتبال داخلي براي امتيازگيري و گروكشي گروه‌هاي سياسي تبديل و منافع ملي فداي منافع حزبي و جناحي شود. در شرايطي كه بدون تعلل و با اجماع ملي پاي ميز مذاكره برويم، مي‌توانيم با دادن كمترين امتياز، بيشترين امتياز را دريافت كنيم. در غير اين صورت ايران بايد در كوتاه‌مدت فشارهاي بين‌المللي براي مذاكره و توافق را ناديده بگيرد و سختي‌هاي ناشي از تحريم و محاصره را همچنان تحمل كند و در درازمدت هم براي رسيدن به توافق مجبور به دادن امتيازهاي بيشتري باشد.
جز اجماع در داخل، ايران بايد تحركات ديپلماتيكش را در منطقه و جامعه بين‌المللي به شكل چشمگيري افزايش دهد. بخشي از اين تحركات ديپلماسي سنتي است كه از سوي دستگاه سياست خارجي دنبال مي‌شود و بخشي ديگر از تحركات ديپلماسي عمومي و ارتباط با مردم منطقه است، فني كه ايرانيان بيش از 41 سال است از آن بي‌بهره‌اند. ايران بايد واقعي و دقيق، از ديپلماسي مردم‌محور و ديپلماسي عمومي استفاده كند. تا حالا ايران در زمينه استفاده از انديشكده‌هاي بين‌المللي، ظرفيت‌هاي سياستگذاران خارج از نهادهاي رسمي، نهادهاي تاثيرگذار بر افكار عمومي و رسانه‌هاي بين‌المللي براي توجيه افكار عمومي منطقه و جهان، ضعيف عمل كرده است، در حالي كه رقباي اسراييلي و عرب ايران كمال استفاده را از اين ابزارها برده‌اند. وزارت خارجه ايران در حرف توجه به اين موضوع را در دستور كار قرار داده، اما عملا آن را اجرايي نكرده است.
چند بار تكرار كرديد كه ايران در هر مذاكره‌اي مجبور است امتيازاتي را بدهد. محتوا و مفهوم امتيازهايي كه مدنظر شماست، چيست؟
نخست توضيح بدهم كه توان هسته‌اي ايران، با توان هسته‌اي كشوري مانند ليبي دوران قذافي يا عراق دوران صدام كاملا متفاوت است. ايران اگرچه بخش‌هايي از توانايي هسته‌اي‌اش را در ابتدا از خارج وارد كرده، اما امروز ديگر بدنه شاكله اصلي برنامه هسته‌اي‌اش بومي است. وقتي يك كشور برنامه هسته‌اي بومي دارد، اين قابل تخريب و نابودي نيست. حتي اگر فرض كنيم كه امريكا يا اسراييل يا دولت‌هاي عربي دست‌نشانده امريكا، به فرض محال اراده كنند و توانايي داشته ‌باشند كه تاسيسات هسته‌اي ايران را هدف حمله نظامي قرار دهند كه البته چنين چيزي عملا قابل تصور نيست، اما حتي در چنين حالتي هم برنامه هسته‌اي ايران از بين رفتني نيست، چراكه در ذهن دانشمندان هسته‌اي ما وجود دارد و فناوري آن بومي شده و قابل احياست. ايران ديگر به جايي رسيده است كه فناوري هسته‌اي ايران قابل نابودي نيست. بايد يادآوري كنيم كه در دوران جورج بوش، زماني كه نخستين شواهد از وجود برنامه هسته‌اي ايران منتشر شد، وزير خارجه وقت امريكا، كالين پاول اعلام كرد كه ايران به دليل داشتن سوخت فسيلي حق داشتن برنامه هسته‌اي، چه نظامي وچه غيرنظامي ندارد. امروزه ديگر اساسا چنين ادعايي مسخره و شوخي به نظر مي‌رسد. ديگر هيچ كس از ايران نمي‌خواهد كه برنامه هسته‌اي‌اش را كامل كنار بگذارد يا مانند قذاقي سوار كشتي كند و به كشورهاي خارجي تحويل دهد، چون اين فناوري بومي شده و ديگر چنين خواسته‌اي عملي نخواهد شد. در مذاكرات برجام هم ديديدم كه خواست طرف مقابل گذاشتن محدوديت براي درصد غني‌سازي و ميزان اورانيوم غني ‌شده قابل نگهداري در ايران بود.
بر خلاف ادعاهايي كه عده‌اي مطرح مي‌كنند كه برنامه هسته‌اي ايران بعد از مذاكرات برجام و بر اثر اجراي اين توافق نابود و پيشرفت آن متوقف شد، دانش هسته‌اي ايران در اين 5 سال رشد چشمگيري داشته است. اگر چه با برخي‌ وقفه‌ها مواجه شده‌ و كنترل و محدوديت‌هاي بر آن اعمال شده است، برنامه هسته‌اي ايران با توان و شتاب بيشتري نسبت به قبل از برجام به رشد خود ادامه مي‌دهد. اين رشد و توسعه توانايي هسته‌اي باعث مي‌شود كه دست مذاكره‌كنندگان ايراني پاي ميز مذاكره احتمالي بسته نباشد.
اما اروپايي‌ها و امريكا نشان داده‌اند كه تمايل دارند موضوع‌هاي غيرهسته‌اي مانند توان دفاعي را هم در اين مذاكرات وارد كنند …
حتي در اين مورد هم اگر اجماعي براي گفت‌وگو وجود داشته ‌باشد، باز دست ايران بسته نيست. اگر قرار باشد مذاكراتي فراتر از برنامه هسته‌اي انجام شود، ايران مي‌تواند مساله خاورميانه عاري از سلاح‌هاي هسته‌اي و موضوع توافق فراگير براي كنترل توان موشك‌هاي بالستيك را مطرح كند. نخست مورد خاورميانه عاري از سلاح هسته‌اي است كه سال‌هاست در مراكز علمي و دانشگاه مورد بحث قرار مي‌گيرد و طرفداران جدي در سراسر جهان دارد. اگر ايران در مقايسه با كل منطقه وارد مذاكره شود، مي‌تواند اين ادعا را مطرح كند كه اگر قرار باشد ايران از بخشي از توان دفاعي خودش صرف‌نظر كند، بقيه منطقه هم بايد تعهدي مشابه داشته ‌باشند.
در صورتي كه مذاكراتي در اين مساله انجام شود، ايران بايد كاهش توان موشك‌هاي بالستيك خودش را به يك توافق همه‌شمول موكول كند، يعني تمامي كشورهاي ديگر منطقه هم بايد به همان اندازه كه ايران دچار محدوديت موشكي است، مشمول محدوديت شوند.
اگر ايران بخواهد مساله توان موشكي را به بحث منطقه‌اي تبديل كند، در محيط پيرامون ايران كشورهايي قرار دارند كه به شكل زنجيره‌وار به مسائل استراتژيك ديگر نقاط جهان مرتبط هستند، مثلا در شرق پاكستان، اگر قرار باشد مساله توان دفاعي پاكستان از سوي ايران مطرح شود، آنگاه پاي هند هم وسط كشيده مي‌شود، يا اگر در مورد پايگاه‌هاي خارجي در تركيه و توان موشكي و اتمي مستقر در آنها صحبت شود، جعبه پانورامايي از مسائل ناتو و تقابل غرب و روسيه مطرح خواهد شد …
من مطلقا معتقد نيستم كه ايران بايد مساله خودش را بين‌المللي كند. ايران نمي‌تواند اين ادعا را داشته ‌باشد كه همه دنيا جمع كنند تا ايران جمع كند، اين مساله از توان ايران فراتر است. ايران مي‌تواند در منطقه خودش چنين درخواستي داشته ‌باشد كه دست‌كم در قفقاز جنوبي، آسياي ميانه و جنوب خليج فارس، يك نوع توازني در توان موشكي ايجاد شود. وقتي كه موشك‌هاي فروخته شده توسط امريكا و چين به كشورهاي منطقه به سمت ايران نشانه گرفته‌ شده‌اند، ايران نمي‌تواند از توان دفاعي خودش چشم‌پوشي كند. خطر عملي چنداني از جانب پاكستان يا تركيه متوجه ايران نيست، اما خطراتي از سوي كشورهاي جنوب خليج‌فارس وجود دارد و ايران كاملا حق دارد كه نسبت به اين خطرات ابراز نگراني كند. در مورد هند و پاكستان و ناتو، اگر چه خواسته سلاح‌هاي كشتار جمعي و اتمي منصفانه است، اما عملي نيست.
من تاكنون نشنيده‌ام كه مقام‌هاي رسمي دولت‌هاي غربي مطالبه خلع سلاح ايران يا جمع كردن كامل برنامه موشكي را مطرح كنند. البته چنين صداهايي در ميان برخي انديشكده‌ها و نهادهاي وابسته به اسراييل شنيده مي‌شود، اما نظر اينها پذيرفته نيست و نبايد هم ايران هرگز به آن تن بدهد. اما اگر ايران بخواهد در چارچوب امنيت جمعي منطقه‌اي، مساله محدوديت‌هاي فراگير توان موشكي را مطرح كند، مطالبه‌اي منصفانه و منطقي است.
من تصور مي‌كنم اگر زماني اراده‌اي در ايران براي مذاكره در مورد مسائلي همچون توان موشكي وجود داشته ‌باشد، ايران محق است كه خواهان يك توافق منطقه‌اي جمعي براي كنترل توان و برد موشك‌ها شود. تا جايي كه من مي‌دانم، دست‌كم در جناحي از سياستمداران امريكايي كه قرار است در دولت جديد زمام امور را در اختيار بگيرند چنين حقي براي ايران نه رد شده و نه به رسميت شناخته‌ شده است، در نتيجه تصور مي‌كنم كه موضوعي قابل مذاكره باشد.
جمهوري اسلامي ايران بارها اعلام كرده است كه قصد مذاكره در مورد توان دفاعي خودش ندارد ...
قطعا چنين مذاكره‌اي در صورتي امكان‌پذير خواهد بود كه عزم و اراده ملي در ايران وجود داشته ‌باشد. نكته‌اي وجود دارد كه برخي مخالفان مذاكره، نمونه‌هاي قبلي توافق‌هاي ديپلماتيك ايران را مثال مي‌زنند. مي‌گويند از تركمنچاي تا برجام، از زمان قاجار در مذاكره با روس‌ها، در زمان ملي شدن صنعت نفت در مذاكره با امريكايي‌ها، در موضوع مك‌فارلين و در برجام، مذاكره‌كنندگان ما بد عمل كرده‌اند و توافق‌هاي نامناسبي به ما تحميل شده است. حتي اگر اين ادعا را هم بپذيريم، باز هم نمي‌توان اصل مذاكره را نفي كرد. نفي مذاكره مشكلي از مشكلات ما را حل نمي‌كند. مساله‌اي كه اين منتقدان بايد به آن همت كنند تربيت ديپلمات‌هاي كارآمد، تقويت نفوذ جمهوري اسلامي ايران در افكار عمومي منطقه و جهان و تقويت جايگاه ايران در سازمان‌هاي بين‌المللي است، از اين راه است كه مي‌توان به توافق‌هايي قابل قبول‌تر و بهتر دست يافت.
البته دوستاني هم هستند كه نفي مذاكره مي‌كنند اما مساله‌شان اصل مذاكره نيست، خطاب به هاشمي، خاتمي يا روحاني مي‌گويند تو اين كار را نكن، بگذار ما مذاكره كنيم. به نظر من همان‌گونه كه گفتم ما در صورتي در مذاكره موفق خواهيم بود كه جناح‌هاي سياسي، منافع ملي را به منافع جناحي ترجيح دهند و يك عزم و اراده ملي پشت مذاكره‌كنندگان باشد.
به هر حال اين ايده وجود دارد دولتي كه بعد از انتخابات 1400 روي كار بيايد فرصت بيشتري براي تصميم‌گيري در مورد مذاكرات دارد. اين‌طور نيست؟
بالاتر هم گفتم. تعويق مذاكره تا انتخابات 1400 نه تنها نفعي ندارد، بلكه در درازمدت باعث مي‌شود كه ايران در مذاكره با غرب مجبور به واگذاري امتيازهاي بيشتر شود. ايران با همه اما و اگرها و شروطي كه دارد بايد مذاكره را شروع كند. درست است كه برجام به نقطه صفر برنمي‌گردد، اما همين اسكلت برجام مبناي خوبي براي توافقي ديگر است.
امريكا قانونا متعهد است كه برتري نظامي اسراييل را در منطقه خاورميانه تامين كند. اگر فرض كنيم سه طرف در خاورميانه قدرت اصلي محسوب شوند يعني ايران، كشورهاي عربي و اسراييلي، كجا اين مسابقه كه چه كسي دست بالاتر داشته ‌باشد، تمام خواهد شد؟
من تصور نمي‌كنم كسي در دنيا باشد كه جواب اين سوال را بداند. اسراييل از دست ايران عصباني و از ايران متنفر است ولي در شرايطي نيست كه بتواند جنگي را عليه ايران آغاز كند. ايران هم موجوديت اسراييل را قبول ندارد و از اقدام‌هاي اين رژيم اظهار تنفر مي‌كند، اما ايران هم در شرايطي نيست كه بخواهد جنگي را در منطقه راه بيندازد.
واقعيت اين است كه ايران مي‌تواند بازي را در شرايط كنوني از يك بازي باخت- باخت، نه به يك بازي برد- برد، بلكه يك بازي با كمترين هزينه براي همه طرف‌ها تبديل كند. به نظر من ايران بايد به لحاظ ديپلماتيك اين مفهوم را به جهانيان بفهماند كه چيزي بيشتر از خواست فلسطيني‌ها در مورد مناقشه فلسطين نمي‌خواهد. وقتي مطالبات ايران، همان خواسته‌هاي مردم فلسطين باشد، الزاما به اين معني نيست كه ايران از سياست‌هاي كلان و بنيادينش در مقابل اسراييل عقب‌نشيني يا مانند برخي كشورهاي منطقه به عادي‌سازي فكر كند. در شرايطي كه ايران پشت سر خواست مردم فلسطين حركت كند، در جهان تنها نخواهد ماند. نبايد اجازه دهيم كه در جامعه جهاني، ما طرف بد ماجرا جا بيفتيم. اما برخي گروه‌هاي افراطي و تندرو شعارهايي مطرح مي‌كنند كه بيشتر جنبه تبليغات داخلي دارد و در جامعه بين‌الملل باعث بدبيني به ايران مي‌شود و مي‌تواند آسيب جدي به ديپلماسي با نشاط و پوياي مطلوب ايران وارد كند.
    اينكه ايران چه اندازه در چنين مذاكراتي بتواند امتياز بدهد و امتياز بگيرد، بسته به شرايط داخل كشور است. موفقيت ايران در مذاكرات احتمالي آينده، وجود يك اجماع ملي و وفاق در داخل كشور است. اگر قرار باشد همين شرايطي كه امروز وجود دارد حاكم باشد، مشاركت در مذاكرات اساسا منفعتي ندارد.
    اسراييل از دست ايران عصباني و از ايران متنفر است ولي در شرايطي نيست كه بتواند جنگي را عليه ايران آغاز كند. ايران هم موجوديت اسراييل را قبول ندارد و از اقدام‌هاي اين رژيم اظهار تنفر مي‌كند، اما ايران هم در شرايطي نيست كه بخواهد جنگي را در منطقه راه بيندازد.
    تعويق مذاكره تا انتخابات 1400 نه تنها نفعي ندارد، بلكه در درازمدت باعث مي‌شود كه ايران در مذاكره با غرب مجبور به واگذاري امتيازهاي بيشتر شود. ايران با همه اما و اگرها و شروطي كه دارد بايد مذاكره را شروع كند. 
    اگر زماني اراده‌اي در ايران براي مذاكره در مورد مسائلي همچون توان موشكي وجود داشته ‌باشد، ايران محق است كه خواهان يك توافق منطقه‌اي جمعي براي كنترل توان و برد موشك‌ها شود.
    نبايد اجازه دهيم كه مذاكرات بين‌المللي به يك مسابقه فوتبال داخلي براي امتيازگيري و گروكشي گروه‌هاي سياسي تبديل و منافع ملي فداي منافع حزبي و جناحي شود.
   ايران بايد تحركات ديپلماتيكش را در منطقه و جامعه بين‌المللي به شكل چشمگيري افزايش دهد.