۱۰ فرمان در سیاست خارجی ایران

محمد وفاپور ‪-‬ نخست لازم است پیش از پرداختن به اولویت‌های کلانِ سیاست خارجی کشورمان البته از دیدگاه بنده به این نکته اشاره کنم که یکی از رنج‌های تاریخی سیاست خارجی ما در دویست سال گذشته یعنی دقیقا از سال ۱۲۰۰ خورشیدی که وزارتی به نام امور خارجه در این کشور تاسیس شد همواره تا به امروز ما ایرانیان سیاستی "واکنش گرا" داشته‌ایم تا "کنش گرا" بدین معنا که همواره عملی یا کنشی درباره ایران رخ داده، سپس دستگاه سیاست خارجی ما نسبت به آن عمل، عکس العملی در خور یا غیر آن نشان داده است که این رویکرد در آستانه آغاز سده سوم ایجاد دستگاه دیپلماسی باید تغییرکند و به رویکردی کنش گرا بدل گردد، بهتر است ابتکار عمل در دست خود ایران باشد و دیگران نسبت به آن واکنش نشان بدهند تا غیر این باشد و از این بدتر در سال‌های اخیر در برخی موارد یک پایه از همان رویکرد واکنش گرا نیز پایین آمده و دیپلماسی کاملا منفعل پیش گرفتیم برای تغییر این روند دویست ساله چند پیش نیاز لازم است که در ادامه عرض خواهم کرد.
یک: هر سیاست‌گذار یا دیپلمات یا دانش پژوه ما در حوزه سیاست خارجی باید بداند که مفهومی به نام ایران بسیار گسترده‌تر از ایرانِ فرهنگی یا ایران زمین است، که در برنامه‌های کلان در باب سیاست خارجی همواره باید این نکته مهم را
در نظر داشت.
دو: ایران به صورت سنتی در پیرامون خود دارای حضور تاریخی و فرهنگی است که از آن به عنوان حوزه نفوذ تاریخی- تمدنی ایران یا حوزه فرهنگی یاد می‌شود که شامل آسیای غربی(خاورمیانه)، قفقاز، آسیای میانه و شبه قاره هند است.


بر هر سیاست‌گذار ایرانی واجب است بر تداوم و تقویت این نفوذ تاریخی- فرهنگی در چهار حوزه تمدنی ایران بکوشد.
سه:ایران برای پایداری و گسترش نفوذ خود که یکی از پایه‌های قدرت ایران است باید از هردو بال فرهنگی خود یعنی فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی به صورت همزمان بهره ببرد یعنی همان گونه که از زمینه اسلامی و شیعی (فرهنگ عاشورا و اربعین) به نیکی بهره برده است در همان راستا از عناصر هویت ساز ایرانی مانند زبان پارسی و زیرمجموعه هایش (زبان‌های محلی و مِلی پیرامون مانند کردی، پشتو، اردو...) و نوروز به عنوان یک فرهنگ فرا ملی در عرصه جهانی و نیز در حوزه تمدنی نوروز بهره ببرد. چهار: شایسته است ایران این جغرافیایی بزرگ تاریخی _ فرهنگی را از حالت ژئو کالچرال(جغرافیای فرهنگی) به حالت ژئواکنومیکال (جغرافیای اقتصادی) به قلمرو اقتصادی و انحصاری ایران برای صدور کالاهای ایرانی در بلند مدت بدل نماید و در کنار آن که میخواهد حوزه نفوذِ اثر بخشیِ سیاسی خود را ژرفا ببخشد به گسترش نفوذ اقتصادی خود در سرزمین‌های پیرامون اهتمام بورزد که همانا از ابزار آن افزایش دیپلماسی اقتصادی است.
پنج: از جمله مهمترین راهبرد‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حتی نظامی ایران باید کوتاه کردن دست رقبای خود در آن زمینه‌های یادشده در مناطق چهارگانه باشد.
شش: تشویق کشورهای حوزه تمدنی به خروج از هرگونه اتحاد نظامی و اقتصادی و پیوند با قدرت‌های فرا منطقه‌ای برای زمینه‌سازی برای ایجاد یک اتحادیه بنیادی با تمامی کشور‌های حوزه تمدنی.
هفت: تضعیف و شکستن تمامی اتحاد‌های ضد ایرانی شکل گرفته در منطقه (مانند شورای همکاری خلیج فارس) با نزدیک شدن هرچه بیشتر با عناصر میانه روی این اتحاد ها(مانند قطر،کویت و عمان)
هشت: ایجاد یک اتحادیه بنیادین با کشورهای پیرامون با مرکزیت ایران،که میتوان با گسترش و تقویت اکو و افزودن جنبه‌های دیگر از جمله افزایش اعضااز کشورهای آسیای غربی که علاوه بر پیوند‌های اقتصادی بر پیوند‌های نظامی و سیاسی تاکید نماید به این مهم دست یافت که دیگر نیازی به پیوستن به اتحادیه‌های مانند شانگهای و اوراسیا با هزار ویک منت از سوی هژمون‌های آنان برای پذیرش ایران نباشد.
نه: با توجه به دورانی که امروز در آن به سر میبریم یعنی تغییر نظم تک_ چند قطبی کنونی به نظمی چند قطبی، تمام سعی کشور باید برآن باشد که یکی از قطب‌های مهم جهان چند قطبی آینده باشد و این باتوجه به ظرفیت‌های کنونی ایران اصلا دور از ذهن نخواهد بود. ده: ایران در چند هزار سال زیست تاریخی خویش چندین بار به عنوان ابرقدرت یا یک قدرت بسیار بزرگ در عصر و زمانه‌های گوناگون تبدیل شده است و این ویژگی در هیچ کشور و سرزمین دیگری در تاریخ تکرار نشده است، از اهداف مهم امروزمان باید دست یابی به همان جایگاه تاریخی ایران باشد. و این موارد شکل نمیگیرد مگر آنکه دیپلماسی و میدان در یک راستا قرار
بگیرند.