راوی دلتنگی‌های 133 روزه 317 خانواده

 «دخترم، صبر کن بابایی، بذار یک دقیقه صحبت کنم»، «چشم برکه خانم، الان گوشی رو میدم به شما»، و ... . علاوه بر این جملات افسر نیروی دریایی ارتش  «امیرعباس محمودی» به خاطر شیطنت‌های شیرین دختر 2 ساله‌اش، صدای برکه خانم هم که نزدیک 140 روز دلتنگ پدرش بوده، گفت‌و‌گوی این افسرناوبر ناوبندر مکران با زندگی‌سلام را بارها تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. واقعا برایم سوال می‌شود که این دختربچه، چطور این همه روز دوری پدر را تحمل کرده است؟ برکه همان دختری است که ویدئوی استقبالش از پدر بعد از 133 روز ماموریت دریانوردی در شبکه‌های اجتماعی پربازدید شد. در آن ویدئو که ظاهرا قرار هم نبوده در جایی منتشر شود، برکه نزدیک 30 یا 40 متر را با سرعت می‌دود تا خودش را هرچه زودتر در آغوش امن پدر بیندازد، یک گل سرخ به او هدیه بدهد، بیش از 130 روز دوری از پدر را به باد فراموشی بسپارد و بعدش هم اشک هر دوی‌شان جاری می‌شود. به همین بهانه و در پرونده امروز با افسر نیروی دریایی ارتش «امیرعباس محمودی» که به همراه 316 نفر دیگر در ماموریت ناوگروه ۷۵ نیروی دریایی ارتش کشورمان که دستاوردهای سیاسی و اقتصادی شگرفی را رقم زد،    و بعد از پیمودن بیش از ۴۶ هزار کیلومتر در یک سفر ۱۳۳ روز به وطن بازگشت، گفت‌و‌گویی داشتیم.
عشق پدر و دختری
قابل توصیف نیست

محمودی،  افسرنیروی دریایی  ارتش که به احتمال زیاد ویدئوی استقبال دختر 2 ساله‌اش از او را در شبکه‌های اجتماعی دیده‌اید، درباره آن ویدئو می‌گوید: «من چند دقیقه‌ای زودتر از زمانی که قرار بود، به شهرمان رسیدم. خانمم به من زنگ زد که کجایی؟ گفتم من تقریبا نزدیک کوچه خانه‌مان هستم. اصلا قرار نبود از این صحنه فیلم بگیریم اما به طور اتفاقی وقتی دخترم من را از 200 متری می‌بیند و می‌شناسد، دست مادرش را رها می‌کند و به سمت من می‌دود. مادرش هم سریع دوربین گوشی را روشن می‌کند و چند لحظه آخر رسیدن دخترم به من را ضبط می‌کند. عشق پدر و دختری آن‌جا خودش را نشان داد و توصیف احساس آن لحظات را فقط پدرهایی می‌فهمند که دختر کوچولو داشته‌اند. در ضمن، برکه من 2 سالش است و 13 شهریور تولدش بود که خیلی دوست داشتم در کنارش باشم و برایش جشن تولد بگیرم اما نشد. حتی شرایط سفر اجازه نداد که آن روز با دخترم تماس بگیرم و خیلی دلم بابت این ماجرا شکست.»
دوست‌داشتم یا دندان‌پزشک شوم یا نظامی
امیرعباس محمودی، متولد 5 آبان 1370، در  روستای جوشیروان از توابع شهرستان خنداب در استان مرکزی است. از او به عنوان اولین سوال درباره نحوه ورودش به نیروی دریایی می‌پرسم که به صورت اتفاقی بوده یا نه؟ محمودی می‌گوید: «من در دوران مدرسه و به ویژه دبیرستان، شاگرد اول بودم. راستش را بخواهید، آن زمان 2 چیز در ذهنم بود، دوست داشتم یا نظامی شوم یا دندان‌پزشک. بعدش شرایط جوری رقم خورد که تصمیم گرفتم در پدافند ارتش کشورم مشغول به کار شوم اما وقتی با نیروی دریایی آشنا شدم، آگاهی از اهمیت آن برای توسعه کشور باعث شد تا اولویت اولم بشود نیروی دریایی ارتش، رسته ناوبری. از 21 تیر 1390، یعنی تقریبا 10 سال پیش این سعادت نصیبم شد تا زیر پرچم 3 رنگ جمهوری اسلامی به مردم و کشورم خدمت کنم. رشته تحصیلی‌ام هم مهندسی عرشه و ناوبری است».
از 4 فروردین 1400 آماده این سفر شدیم
محمودی با بیان این‌که سفر دریایی ناوگروه ۷۵ ارتش از اهمیت بسیار  بالایی برخوردار بوده چراکه در این دریاپیمایی، دریادلان کشورمان باید وارد حیاط خلوت آمریکا در اقیانوس اطلس، حیاط خلوت ناتو در دریای بالتیک و حیاط خلوت رژیم‌صهیونیستی در دریای مدیترانه و شمال دریای سرخ می‌شدند، می گوید: «درست است که این سفر به صورت رسمی از 12 خرداد شروع شد اما من و همکارانم از چهارمین روز عید نوروز امسال، آماده این سفر شدیم و برنامه‌ریزی‌های آن را شروع کردیم. از زدن واکسن بگیرید تا جمع‌آوری اطلاعات نظامی، آماری   و هماهنگی‌ها و پشتیبانی‌هایی که باید صورت می‌گرفت. ناوگروه ۷۵ اطلاعاتی-‌رزمی متشکل از ناوشکن سهند و ناوبندر مکران و یک فروند بالگرد «AB» با  ۳۱۷ نفر از تاریخ  ۱۲ خرداد امسال ماموریت خود را آغاز کرد و با موفقیت به کشور
 بازگشت».


با 46 هزار کیلومتر دریانوردی، رکورد سفر نیروی دریایی را شکستیم
«در این سفر، ۲۴۸۶۰ مایل معادل ۴۶ هزار کیلومتر دریانوردی داشتیم که بالاترین رکورد سفر در نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی‌ایران محسوب می‌شود». محمودی می گوید: «شاید برای‌تان جالب باشد که بدانید در این سفر، از کجاها عبور کردیم و چه شرایطی را پشت سرگذاشتیم. در 133 روز دریانوری، 3 اقیانوس هند، اطلس‌جنوبی و اطلس‌شمالی را پشت سر گذاشتیم، از هفت دریای عمان، عربی، سرخ، مدیترانه، شمال، بالتیک و خلیج فنلاند عبور کردیم و از تنگه‌های حساس بین‌المللی چون موزامبیک، مالش، داور، سوئد، گریت بلت، جبل‌الطارق، کانال سوئز و باب‌المندب رد شدیم. این را هم بگویم که سختی‌های دریانوردی برای ما از زمانی شروع شد که از تنگه موزامبیک عبور کردیم. در آن‌جا اگر دقت نمی‌کردیم و حواس‌مان جمع نبود، ممکن بود به دکل‌های کشتی و قسمت‌های دیگرش آسیب‌های زیادی وارد شود و برای ادامه سفر، با مشکل مواجه شویم. درباره رکوردشکنی این سفر، باید بگویم ناوگروه بوشهر بوده که 150 روز سفر دریایی قبل از ما رفته بود اما آن‌ها فقط 3 ماه دریانوردی کرده بودند و 2 ماه به خاطر ضربه‌ای که به این کشتی‌شان خورد، در ساحل برای تعمیرات منتظر بودند اما ما مستمر 133 روز دریانوردی داشتیم و کمتر از 10 روز در جاهای مختلف لنگر انداختیم و متوقف شدیم. یکی دیگر از دستاوردهای خاص این سفر دریایی، عبور از خط استوای سمت غرب برای اولین بار بعد از انقلاب بود و در هر چهار ربع کره‌زمین، دریانوردی داشتیم. ما در این سفر در طول مدت ماموریت دو بار از مدار استوا و چهار بار از نصف‌النهار مبدا عبور و در مدت چهار ماه دریانوردی چهار فصل بهار، تابستان، زمستان و پاییز را تجربه کردیم».
تفریح‌مان تماشای جنگنده‌هایی بود که از بالای سرمان می‌گذشت!
از این افسرناوبر ناوبندر مکران درباره تفریحات و سرگرمی‌هایش در این سفر تقریبا طولانی می‌پرسم. محمودی می‌گوید: «در این ماموریت دریایی، فرصتی برای تفریح و سرگرمی وجود نداشت چون شرایط واقعا جنگی بود. ما رفته بودیم حیاط خلوت انگلیس، آمریکا، رژیم‌صهیونیستی و ... . بارها بالگردهایی از بالای سرمان رد می‌شد، جنگنده‌هایی از بالای سر ما عبور می‌کرد و ... بنابراین ما در تمام این مدت در شرایط جنگی بودیم. هرچند هیچ‌کدام از این جنگنده‌ها، جرئت این را نداشتند که دست از پا خطا کنند و برای ما به عنوان نماینده‌های ایران، خطرساز شوند. در این بین، واقعا تنها تفریح‌مان تماشای جنگنده‌هایی بود که از بالای سرمان می‌گذشت! البته این را هم بگویم که در این سفر، اعیاد شعبانیه، قرآن به سر گرفتن در شب‌های احیا و قدر، اعیاد فطر و غدیر، عزاداری در روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی را هم   روی کشتی برگزار کردیم که لحظات معنوی وصف‌نشدنی را برای‌مان رقم زد».
خانواده‌های‌مان همه این 133 روز نگران‌مان بودند
محمودی درباره نگرانی خانواده‌های‌شان در این مدت به دلیل ویژه‌بودن این ماموریت‌دریایی می‌گوید: «من خودم می‌دانم که خانمم نگرانی زیادی بابت این سفر داشت، کم و بیش اطلاعاتی درباره آن شنیده بود و می‌دانست که سفر بسیار مهم و البته با شرایط خاصی است، اما  موقع  اعزام برای شروع ماموریتم و هر وقت که به او در این مدت زنگ می‌زدم، به من اصلا درباره نگرانی‌هایش چیزی نمی‌گفت. یکی از دلایلی که من با روحیه بالا، سختی‌ها و استرس‌های این سفر را پشت سر گذاشتم، خانمم بود که نمی‌گذاشت من دل نگران او و فرزندم بشوم. من شاید در این سفر روحیه‌ام می‌آمد پایین، خسته می‌شدم و ... اما وقتی به او زنگ می‌زدم، به من امید و انگیزه می‌داد و صحبت با او برایم خیلی روحیه‌بخش بود. پدر و مادرم، پدر و مادر همسرم و ... هم مدام می‌گفتند که این‌جا شرایط خوب است فقط تو خیلی مراقب خودت باش و سالم از این سفر برگرد. این را هم باید بگویم که خانواده‌های‌مان همه این 133 روز نگران‌مان بودند، هم من و هم 316 نفر دیگری که در این ماموریت حاضر بودند. حتما در سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی تصاویر استقبال از ناوگروه ۷۵ نیروی‌دریایی ارتش را دیدید، مثلا فردی که به همسرش احترام نظامی گذاشت، پدری که در بغل پسرش اشک می‌ریخت، بچه‌هایی که به سمت پدرشان می‌دویدند و ...، همه‌شان لحظات احساسی را رقم زدند و بعد از 133روز استرس ما و خانواده‌های‌مان، به پایان رسید. هرچه که بود، خدا را شکر که سربلند شدیم و با دستاوردهای زیادی به وطن برگشتیم.»
هدایت کشتی، دردسرهای زیادی دارد
وظایف افسرناوبر ناو بندرمکران دقیقا چه بوده و محمودی این 5 ماه را چطور گذرانده است؟ او با بیان این‌که یک سری از وظایف‌اش به دلایل امنیتی-نظامی قابل انتشار نیست، می‌گوید: «در آن‌جا من هر 12 ساعت یک بار، واچ می‌گرفتم یعنی می‌رفتم بالای کشتی که یک قسمت فرماندهی داشت، آن‌جا هدایت کشتی را به مدت 4 ساعت تحویل می‌گرفتم و بعد بر اساس رادارها، نقشه‌ها، جی‌پی‌اس، راهنمایی همکارهای دیگری که آن‌جا داشتم و ... مسیر را تجزیه و تحلیل می‌کردم، محاسبات می‌کردم و به بخش سکانی دستور می‌دادم که دقیقا از چه مسیری برود تا برای‌مان مشکل‌ساز نشود. محاسبات خیلی چیز مهمی است، یک مثال ساده بزنم تا بیشتر متوجه شوید. مثلا بعضی مسیرها آب‌خور دارد. در حالت عادی 11 متر از بدنه کشتی من در آب بود بنابراین باید از مسیری می رفتم که آب‌خور زیادی نداشته باشد تا برای کشتی دردسرساز نشود و از حرکت بایستد. علاوه بر این باید چک می‌کردم از طریق رادار، مانع یا هدفی سر راه‌مان وجود نداشته باشد، اگر چیزی هست با طرف خارجی   انگلیسی صحبت کنم تا مشکل زودتر حل شود و مسیر ترددمان پاک سازی شود. توجه داشته باشید که این کار در روز دشواری‌های زیادی دارد اما شب این میزان سختی، 4 یا 5 برابر می‌شود. شما در شب فقط باید با چندتا چراغ از وسط دریا به سمت مقصدتان بروید و تمام این نکاتی راکه گفتم مدام بررسی و رعایت کنید. در ضمن، من به جز افسر ناوبر ناو مکران، افسر توپخانه و ملوان هم بودم. گاهی هم می‌رفتم جاهایی که زنگ‌زدگی در ناو ایجاد شده بود، بررسی و در صورت نیاز تعمیر می‌کردم. آموزش به پرسنل درباره ملوانی را هم به کارهایم اضافه کنید. همه ما باید سلاح‌های‌مان را هم به صورت مرتب، تنظیف و آماده می‌کردیم همچنین نفر باید روی عرشه می‌چیدیم، به آشپزها کمک می‌کردیم، تدارکات و ... ».

می‌توانستیم این سفر را 6 سال ادامه دهیم
افسرناوبرناوبندر مکران می‌گوید در 140 روز بیش از 8 بار، آب و سوخت این ناوکش را تامین کردیم و اگر همه چیز خوب بود، می‌توانستیم به مدت 6 سال، آب و سوخت ناوشکن سهند را تامین و پشتیبانی کنیم تا این سفرش را ادامه دهد. او درباره پیام های این سفر می گوید: «برافراشتن پرچم کشورمان در آب‌های دوردست، تامین امنیت تردد کشتی‌های تجاری و نفتکش جمهوری اسلامی ایران، انتقال پیام صلح و دوستی به جهانیان، خنثی کردن پروژه ایران هراسی و ... فقط چند مورد از دستاوردهای بی شمار این سفر بود».
دلتنگی‌هایم را با نوشتن خاطره
برای خانمم کم می‌کردم

محمودی می‌گوید که در این سفر دریایی، اینترنت نداشته تا با خانواده تماس تصویری بگیرد. او می گوید: «در این سفر دریایی چیزی به نام اینترنت نداشتیم. ما آن‌جا فقط یک تلفن مخصوص داشتیم که نوبتی بود و می‌توانستیم به خانواده زنگ بزنیم. هر فردی هر چند روز یک بار، در نهایت 7 یا 8 دقیقه فرصت داشت تا با خانواده‌اش حرف بزند. یک دلتنگی زیادی در این تماس‌ها به وجود می‌آمد. همکاری داشتم که در همین تماس‌ها فهمید پدرش فوت کرده، مادر یک نفر فوت کرد و ...  واقعا شنیدن بعضی چیزها راحت است، اما آن‌جا خیلی سخت بود. شما وقتی گوشی‌تان برای چند ساعت بدون آنتن می‌شود، چه احساسی دارید؟ ارتباط با همه عزیزان، آشنایان و ... قطع می‌شود. حالا فکر کنید 140 روز بدون خبر از خانواده می‌شوید و یک حس تنهایی عجیبی در آن‌جا برای‌تان به وجود خواهد آمد. با این حال، من اگر واقعا فرصتی برایم پیش می‌آمد، برای خانمم خاطره می‌نوشتم تا دلتنگی‌هایم کم شود، دفترچه‌ای داشتم و برایش دل نوشته‌هایم را ثبت کردم تا بداند که من هم خیلی منتظر
وصال بودم.»