اصلاح‌طلبان و چالش‌هاي پيش‌رو - قسمت هفتم

دعواي اصلاح‌طلبان با اصولگرايان سال‌هاست كه به پايان رسيده يا دست‌كم كمرنگ شده است و جايش را به تعارض حاكميت با اصلاح‌طلبان داده است. در ايجاد اين وضعيت يك سلسله دلايل قابل بررسي است و طبيعي است كه حكومت مقصر ماجرا را اصلاح‌طلبان مي‌داند و اصلاح‌طلبان هم حاكميت را مسوول وضعيتي مي‌دانند كه اكنون بر مناسبات 
دو طرف حاكم است. طبيعي است كه امثال ما به مواضع و رفتار دو طرف ماجرا توجه نشان بدهند اما بر اين باورم كه حكومت به دليل داشتن قدرت، توان تصميم‌گيري و طراحي صحنه‌هاي سياسي را دراختيار دارد و مي‌تواند براي حذف يا جذب هر جريان سياسي در داخل كشور برنامه‌ريزي كند. 
اصلاح‌طلبان در طول سال‌هاي بعد از انقلاب با نقد و مخالفت جريان اصولگرا هم مواجه بودند اما آن مخالفت‌ها را عادي و طبيعي و نمادي از رقابت سياسي جريان‌هاي درون نظام تلقي مي‌كردند، زيرا اصولگرايان با نقادي يا افشاگري يا مبارزه انتخاباتي، سعي در كم كردن حمايت مردم از اصلاح‌طلبان را داشتند و اگر موفق مي‌شدند برخي از نهادهاي انتخابي مانند مجلس و شوراها و رياست‌جمهوري را به دست مي‌گرفتند اما از وقتي پاي حكومت به ميان آمد و نهادهاي حاكميتي هم خود را در مقابل اصلاح‌طلبان قرار دادند، ديگر بحث رقابت انتخاباتي در ميان نبود. از آن پس اصلاح‌طلبان به هزار و يك اتهام نواخته شدند كه تندترين و تلخ‌ترين آنها ارتباط با بيگانه و طراحي جنگ نرم و كودتاي مخملي بود و براي آنان پرونده‌هاي قضايي تشكيل شد كه پيامد آن دستگيري و زنداني شدن بود. ردصلاحيت اصلاح‌طلبان براي نامزدي در انتخابات هم به يك امر عادي تبديل شد و به تدريج همه چهره‌هاي سرشناس و باسابقه اصلاحات هم مزه ردصلاحيت را چشيدند تا جايي كه عرصه انتخابات كاملا از اصلاح‌طلبان خالي شد. همه اين موارد نشان مي‌دهد كه حاكميت، اصلاح‌طلبان را نمي‌خواهد. در اين وضعيت اصلاح‌طلبان چند گزينه در اختيارشان هست.
اول- محور قرار دادن صندوق راي: اولين اقدام اين است كه همچون گذشته تمام قدرت و توان خود را مصروف صندوق راي و انتخابات كرده و علي‌رغم بي‌مهري حاكميت، آنان با دعوت از مردم به مشاركت در انتخابات، زمينه‌ حضور خود در قدرت و حكومت را فراهم كنند. اين روشي است كه از سال 76 به بعد بارها و بارها مورد توجه بود و اصلاح‌طلبان با كسب راي مردم توانستند برنامه حكومت و نهادهاي حاكميتي را با حضورشان در صحنه به‌هم بزنند. در سال 76 گمان مي‌شد كه اكثر نهادهاي حكومتي خواستار راي آوردن جناب ناطق نوري هستند اما مردم با حمايت از نامزد اصلاح‌طلبان، جناب خاتمي را رييس‌جمهور كردند. در سال 84 به دليل رقابت اصلاح‌طلبان با خودشان، انتخابات را واگذار كردند اما در سال 88 مجددا نامزد انتخاباتي معرفي كردند و ماجرا آن‌گونه شد كه همگان مي‌دانند. اصلاح‌طلبان بار ديگر در سال 92 با حمايت از جناب حسن روحاني در غياب نامزدهاي اصلي اصلاح‌طلب، توانستند كسي را رييس‌جمهور كنند كه نهادهاي حاكميتي تمايلي به راي‌آوري او نداشتند و اين انتخاب را بار ديگر در سال 96 تكرار كردند. همه اين موارد و نيز پيروزي متعدد در انتخابات شوراها و كسب تعداد زيادي كرسي پارلماني در مجلس، جملگي از موفقيت نسبي اصلاح‌طلبان در مبارزه انتخاباتي حكايت دارد اما به تدريج اتفاقاتي افتاد كه بخش بزرگي از اصلاح‌طلبان به موفقيت اين روش فعاليت سياسي بدبين شده و بسياري اساسا آن را كنار گذاشتند.
دلايل بي‌اعتباري انتخابات براي بخشي از اصلاح‌طلبان را در چند محور زير مي‌توان فهرست كرد: 


- ردصلاحيت گسترده نامزدهاي اصلي اصلاح‌طلب كه شانس راي‌آوري دارند. 
- كارشكني برخي از نهادها و مراكز قدرت براي جلوگيري از تحقق وعده‌هاي اصلاح‌طلبان بعد از پيروزي آنان در انتخابات از جمله كاهش تنش در روابط خارجي
- جلوگيري نهادهاي حاكميتي از ورود اصلاح‌طلبان به برخي حوزه‌ها كه وعده پيگيري آن را به مردم داده بودند از جمله موضوع حصر 
- ناكارآمدي عملي اصلاح‌طلبان به دليل نداشتن قدرت كافي و تصميم‌گير نبودن آنان در بسياري از حوزه‌هاي سياسي و اجتماعي 
- كنار كشيدن بخش بزرگي از مردم از حضور در انتخابات و نيز از دست رفتن بخشي از پايگاه اجتماعي اصلاح‌طلبان در ميان مردم به دليل ضعف مديريتي، سوءتدبير و فساد بخش‌هاي از نيروهاي اصلاح‌طلب 
در واقع اصلاح‌طلبان در چند انتخابات اخير نه خودشان نامزدهاي قابل اعتنايي داشتند و نه توانستند از نامزدهاي نيابتي نزديك به خودشان در انتخابات دفاع كنند و نه مردم حاضر شدند حضور در انتخابات به هر قيمت و هر شرايط را بپذيرند و با دعوت بزرگان اصلاحات، به صحنه بيايند؛ وضعيتي كه در گذشته خلاف آن را شاهد بوديم و هر نامزدي اگر در فهرست اصلاح‌طلبان قرار مي‌گرفت، شانس راي آوردن داشت.  با اين حساب انتخابات و صندوق راي ديگر نمي‌تواند يك گزينه جدي و قابل اعتنا براي اصلاح‌طلبان باشد. در گذشته حاكميت به شكلي به حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات وابسته بود زيرا استراتژي اصلي حكومت مشاركت حداكثري مردم در انتخابات بود و طبعا حضور اصلاح‌طلبان منجر به افزايش مشاركت مي‌شد اما در وضعيت جديد، حاكميت به شكلي از استراتژي مشاركت حداكثري عدول كرده و به انتخابات با نتيجه مطمئن و حتمي روي آورده است. با اين حساب حتي اگر ميزان مشاركت پايين هم باشد تاثيري بر تصميم نهادهاي حاكميتي براي رقابتي كردن انتخابات ندارد و هيچ تلاشي براي حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات صورت نخواهد گرفت. ادامه دارد