اصلاح‌طلبان و چالش‌ها... -9

اصلاح‌طلبان در حوزه انتخابات و صندوق راي عملا در بن‌بست قرار گرفته‌اند و توسل به راهكار مقاومت مدني و همراهي با اعتراضات اجتماعي را به خاطر هزينه‌هاي سنگين آن به مصلحت نمي‌دانند. دراين وضعيت سردرگمي در انتخاب استراتژي فعاليت اصلاح‌طلبانه بيشتر خود را به رخ مي‌كشد تا جايي كه بخش بزرگي از اصلاح‌طلبان عملا از اصلاح‌پذيري حكومت به روش مسالمت‌آميز نااميد مي‌شوند. در اين وضعيت چند واكنش متفاوت در طيف‌هاي گوناگون اصلاح‌طلب قابل مشاهده است: 
1- قسمت عمده جريان اصلاح‌طلب در اين وضعيت دچار انفعال است و عملا به تماشاچي وضع موجود تبديل شده است. اين امر هم شامل برخي از تشكلهاي اصلاح‌طلب مي‌شود و هم شامل بخشي از بدنه اجتماعي اصلاح‌طلبان. آنان تجربه كرده‌اند كه راهي براي اصلاح روند اداره كشور در برابر آنان باز نيست و مواضع اصلاح‌طلبانه آنان نزد دست‌اندركاران نظام مقبول واقع نمي‌شود. در جبهه اصلاح‌طلبان هم شاهد فعاليتي نيستيم كه اميد بهبود اوضاع از آن به مشام برسد و بنابراين بهترين كار از نظر آنان اين است كه فعلا تماشاگر باشند تا شايد در آينده مجال فعاليتي تازه فراهم شود. اين نيروهاي اصلاح‌طلب، نظرات و مواضع خود را به سمت همراهي با حاكميت تغيير نمي‌دهند چون مباني فكري و نوع عملكرد جريان اصولگرا يا حاميان آنان در حكومت آنان را اقناع نمي‌كند. آنان بيشتر از كساني متاثر مي‌شوند كه در رسانه‌هاي غيررسمي فعالند و نوعي اختلاط گفتماني را موجب شده‌اند و به همين دليل شاهديم كه بخش بزرگي از اصلاح‌طلبان در فضاي مجازي در حال بازپخش يا توليد محتوايي هستند كه با مباني اصلاح‌طلبانه آنان سازگار نيست و شايد از سوي براندازان يا روشنفكران لاييك يا ملي‌گرايان افراطي و حتي مروجان و مدافعان سلطنت توليد مي‌شود. اين محتواي توليدي ناسازگار با گفتمان اصلاحات در واكنش به عملكرد نظام، در فضاي مجازي خواننده و شنونده دارد و در بستر اعتراض به حكومت، شاهد گرم شدن بازار اينگونه انديشه‌ها هم هستيم. ناكارآمدي و انفعال سازمان‌ها و احزاب اصلاح‌طلب و ناتواني آنان در توليد محتواي تحليلي و تبييني مورد نياز بدنه اصلاح‌طلبان، اثرپذيري از اين اختلاط گفتماني را تشديد كرده است تا جايي كه به تدريج بسياري از مباني اصلاح‌طلبانه در ذهن و باور اين طيف از اصلاح‌طلبان، كمرنگ مي‌شود و مرجعيت چهره‌ها و شخصيت‌هاي مطرح اصلاح‌طلب نزد آنان از دست مي‌رود. 
2- بخشي از اصلاح‌طلبان هنوز هم منفعل نشده‌اند و با آنكه هزينه سياسي و اجتماعي زيادي بر دوش آنان بار شده، همچنان بر رويكرد اعتراضي و انتقادي اصلاح‌طلبانه خود تاكيد دارند. بخشي از اين جريان هنوز به اصلاح‌پذيري حكومت اميدوار است و تصور مي‌كند اگر اصلاح‌طلبان رابطه خود با حكومت را تعاملي كنند و  در درون جبهه اصلاحات هم انسجام مورد نياز وجود داشته باشد، مي‌توان با گفت‌وگو و تعامل، راه را براي حضور بخشي از اصلاح‌طلبان در انتخابات باز كرد. آنان معتقدند كه هم در هدف و هم در راه بايد اصلاح‌طلب بود و نمي‌شود اهداف انقلابي داشت اما راهكار اصلاح‌طلبانه را انتخاب كرد. آنان از ضرورت برقراري ارتباط احزاب اصلاح طلب با يكديگر و ايجاد انسجام جبهه‌اي و پرهيز از تك‌روي و تفرقه سخن مي‌گويند و بر اين باورند كه اصلاح‌طلبان نبايد صندوق راي را به ديگران واگذارند و صحنه انتخابات را خالي كنند حتي اگر ناچار شوند با نيروهاي دست دوم و سوم خود در انتخابات حاضر شوند يا از يك نيروي غيراصلاح‌طلب اما عاقل حمايت كنند. اين طيف از اصلاح‌طلبان هنوز به اصلاح امور از طريق روند قانوني كشور اميدوارند و تاثير حضورشان بر وضعيت كشور را به شرط وجود انسجام دروني و در صحنه بودن همه اصلاح‌طلبان، كم نمي‌دانند. البته تجربه حمايت از «همتي» در انتخابات اخير رياست‌جمهوري نشان داد كه ميزان موفقيت آنان بسيار كمتر از آن ميزاني است كه اميدوار آن بوده‌اند زيرا وضعيت بدنه اجتماعي اصلاح‌طلبان مانند گذشته نيست و آشتي دادن مردم با صندوق راي تنها با تكيه بر توان اصلاح‌طلبان ناشدني است و به تغيير رويه حكمراني نظام گره خورده است. 
3- طيفي ديگر از اصلاح‌طلبان با هر گونه انفعال مخالفند و به فعاليت جدي‌تر اصلاح‌طلبان باور دارند اما در بستري كاملا متفاوت از گذشته زيرا تجربه چند انتخابات اخير و نيز روند اداره كشور نشان مي‌دهد كه نظام به آساني تن به اصلاحات نمي‌دهد. اين طيف از اصلاح‌طلبان، معتقدند جز با اصلاحات بنيادين و ساختاري نمي‌شود به بهبود اوضاع اميد داشت. از نظر آنان بايد قانون اساسي جمهوري اسلامي تغيير كند و اصلاح‌طلبان بايد پرچمدار اين مطالبه باشند. به نظر آنان بايد همه نهادهاي قدرت را مدت‌دار و پاسخگو كرد و حاكميت دوگانه موجود در قانون اساسي را به نفع مردم تغيير داد. از نظر اين جريان، ما در اين وضعيت مجبوريم هزينه بيشتري بدهيم تا اين اتفاق بيفتد و تا قبول اين تغييرات از سوي نظام، اصلاح‌طلبان بايد با مردم سخن بگويند و به تبيين ريشه مشكلات كنوني بپردازند و با ايجاد آگاهي در ميان مردم، منتظر فرصتي باشند كه حكومت مجبور است به سوي مردم بازگردد و تن به مطالبات آنان بدهد. به همين دليل اين طيف از اصلاح‌طلبان با مخاطب قرصار دادن بزرگان نظام، به طرح مطالبات خود مي‌پردازند و سخن نقادانه مي‌گويند و سطح مطالبات را در ميان مردم و مشخصا بدنه اجتماعي اصلاح‌طلبان بالا مي‌برند. اينان در وضعيت كنوني اعتقادي به صندوق راي ندارند و به شركت در انتخابات اصرار نمي‌كنند. 


4- طيفي از اصلاح‌طلبان تقريبا با آرمان اصلاح‌طلبي خداحافظي و به نوعي به بيرون نظام سوق پيدا كرده‌اند. شايد تعبير برانداز را نشود به آنان اطلاق كرد چون بيشتر با عنوان «تحول‌خواهي» شناخته مي‌شوند اما نوع مطالبات آنان كاملا انقلابي و راديكال است و به تغيير نظام رسيده‌اند. البته براندازان مشهور از جمله منافقين و سلطنت‌طلبان و گروه‌هاي تجزيه‌طلب مسلح، ماهيتي ديگر دارند ولي اين طيف از اصلاح‌طلبان سابق هم ديگر اميدي به بهبود و اصلاح ندارند و حكومت را مانع اصلي اصلاحات دروني تلقي مي‌كنند و تغيير ماهوي قانون اساسي و حاكمان كنوني با اتكا به روش‌هاي اعتراضي و مقاومت مدني را خواستارند. البته اين تحول‌خواهان هم با وابستگي به بيگانه و دخالت خارجي براي مقابله با جمهوري اسلامي مخالفند و توسل به خشونت را نفي مي‌كنند و هر اقدامي را كه به تجزيه كشور منجر شود، نمي‌پذيرند. اين سه نكته خطوط قرمز آنان در مخالفت با جمهوري اسلامي است اما تغيير نظام با ديگر روش‌ها را نفي نمي‌كنند. اين جريان هر چند در گذشته بخشي از اصلاح‌طلبان را تشكيل مي‌داد اما اكنون هم روش انقلابي دارد و هم اهداف انقلابي و به همين دليل، عملا از جريان اصلاح‌طلبي خارج شده‌اند و خود را اصلاح‌طلب معرفي نمي‌كنند. 
واقعيت اين است كه اصلاح‌طلبان در وضعيت موجود مجبورند سياست «صبر و انتظار» را در پيش بگيرند و براي يكي دو دوره ديگر شاهد اداره كشور به دست رقباي خود باشند. طبعا اين سياست مطلوب آنان نيست و بر آنان تحميل شده است اما اين حاشيه‌نشيني مي‌تواند يك فرصت خوب براي آنان هم باشد. در اين دوران صبر و انتظار چه بايد كرد؟ در اين باره خواهم نوشت. 
ادامه دارد