اصلاح‌طلبان و چالش‌هاي پيش‌رو

آخرين سخن اين سلسله نوشته‌ها را خطاب به نهادها و مسوولاني مي‌نگارم كه طراحي صحنه سياسي كشور را انجام مي‌دهند و تعيين نوع مناسبات با جريان‌هاي اصلاح‌طلب را بر عهده دارند. فعلا كاري ندارم كه تصميم‌گيرنده نهايي كيست يا كدام نهاد است اما انتظار دارم به اين سخنان بنده از سر حسن ظن نگاه كرده و خيرخواهانه تلقي كنند تا تغييري معنادار در رفتار آنان نسبت به اين جريان بزرگ سياسي ايجاد شده و از اين طريق بخشي از اعتماد برباد رفته به نظام احيا شود.  در همين ابتدا تاكيد كنم كه اين سخنان تقاضا و درخواست نيست بلكه هشدار است و تذكر خيرخواهانه؛ چون اعتقاد ندارم اگر رفتار حكومت و نهادهاي حاكميتي نسبت به اصلاح‌طلبان تغيير كند و به روند قانوني بازگردد، لطفي انجام شده است. همه شهروندان از جمله جريان باسابقه اصلاحات داراي حقوق شرعي، قانوني و انساني هستند و هر كسي كه در قدرت قرار مي‌گيرد ملتزم به تامين و رعايت اين حقوق مصرحه در قانون اساسي است و بنابراين منتي بر سر آنان به حساب نمي‌آيد.  چرا اصرار داريد اصلاح‌طلبان را از قطار انقلاب پياده كنيد؟ چرا متخصص تبديل دوست به دشمن شده‌ايد؟ چرا خيال مي‌كنيد حذف يك جريان اصيل و ريشه‌دار سياسي، شدني است و سودي براي شما دارد؟ آيا آنقدر به توانايي يك جريان اقليت كوچك از نيروهاي همسو با خودتان اميدوار هستيد كه حاضريد همه نيروهاي سياسي ديگر را قرباني كنيد و آنان را كنار بگذاريد؟ آيا اين يك خيال خام نيست كه با يكدست كردن حكومت و ناديده گرفتن مردم مشكلات حل مي‌شود و مردم به شما روي خوش نشان خواهند داد؟ مگر مي‌شود مدعي مبارزه با قدرت‌هاي جهاني باشيد و بدون حمايت مردم حتي بتوانيد سر پاي خود بايستيد؟ پس چرا بدنه حاميان اصلاح‌طلبان را با روش‌هاي حذفي كنار مي‌گذاريد و سرمايه اجتماعي بزرگ آنان را در خدمت منافع ملي و امنيت كشور قرار نمي‌دهيد؟ از كدام منطق عقل سياسي استفاده مي‌كنيد كه اين بديهي‌ترين نكات كشورداري در آن نيست؟ اصلاح‌طلبان يك جريان باسابقه و آزمايش پس داده انقلاب و نظام هستند و حاميان اختصاصي خود را در درون جامعه دارند و قطعا پايگاه اجتماعي آنان اگر از جريان اصولگرا بيشتر نباشد، كمتر هم نيست. 
حذف اين جريان سياسي ناشدني است چون تجربه چهل‌ساله گذشته نشان مي‌دهد اصلاح‌طلبي يك انديشه و برنامه با مباني نظري قابل دفاع است كه حتي اگر نمايندگان سياسي و تشكيلاتي كنوني آن هم نباشند، دوباره به خلق نيروي سياسي خود مبادرت خواهد كرد و حتي از بخشي از بدنه اصولگرايي، يك جريان متحول ‌شده اصلاح‌طلب خواهد ساخت. كم نيستند نيروهاي اصولگرايي كه در چند سال اخير جايگاه سياسي خود را تغيير داده و مطالبات اصلاح‌طلبانه را مطرح مي‌كنند بدون آنكه وارد تشكل‌هاي اصلاح‌طلب شده باشند. اين امر ناشي از قدرت تحليل و منطق دروني و مطالبات معقول جريان اصلاح‌طلبي است. اكنون بخشي از اصولگرايان در تحليل ريشه‌هاي معضلات كنوني كشور به همان نتايجي رسيده‌اند كه از سال‌ها قبل از سوي اصلاح‌طلبان مطرح مي‌شده است. اين روند در حال تشديد شدن است چون جريان حاكم، هنر جذب مخالف و حتي هنر تحمل منتقد را ندارد و به محض مطرح شدن هر انديشه منتقدانه از سوي اصولگرايان عاقل، آنان را هم از دايره خودي‌ها كنار مي‌گذارد و خودش را تنهاتر مي‌كند. ما راضي به تنها ماندن حاكمان نيستيم چون نتيجه آن را بستن و امنيتي كردن فضاي سياسي كشور مي‌دانيم اما بر اين باوريم كه اصلاح‌طلبان با سياست حذفي حاكمان، از بين نمي‌روند و اين حكومت است كه تنهاتر خواهد شد. 
اصلاح‌طلبي روش مسالمت‌آميز مواجهه با انحرافات و برنامه تدريجي ايجاد بهبود اجتماعي و سياسي است و طبعا هر حكومتي اگر به بقاي خود علاقه‌مند باشد از حضور و وجود اين نيروهاي سياسي استقبال خواهد كرد. فعال بودن جريان اصلاح‌طلبي در درون هر نظام سياسي حكايت از آن دارد كه ساز و كار دروني نظام، قدرت اصلاح خود را دارد و براي بهبود اوضاع نيازي به رويكرد براندازانه نيست. اين جريان، اصل حاكميت و حكومت را حفظ كرده و تغييرات را متوجه سطوح ديگر حكومت مي‌كند. طبعا نظام سياسي كارآمد از بودن چنين جرياني بايد استقبال و حتي خودش به رونق چنين جرياني كمك كند. در واقع حذف اصلاح‌طلبان از قدرت و از صحنه سياسي كشور به تنهايي براي برملا كردن ناكارآمدي يك حكومت كافي است زيرا نشان از بي‌تدبيري بزرگي دارد كه يكپارچه كردن همه منتقدان و مخالفان در يك جبهه بزرگ براندازي نتيجه آن است. هم‌اكنون در درون اصلاح‌طلبان شاهديم كه با برخوردهاي حذفي حكومت، دائما بر يأس و نااميدي آنان از اصلاح‌پذيري حكومت، افزون و تمايل بخشي از اصلاح‌طلبان به تحول‌خواهي و حتي براندازي تشديد شده است.
در جمهوري اسلامي شايد بتوان در كوتاه‌مدت همه جريان‌هاي سياسي منتقد و معترض را كنار گذاشت اما حذف و ناديده گرفتن هميشگي آنان ناشدني است. اصلاح‌طلبان توجيه‌گر بي‌تدبيري‌ها و سياستگذاري غلط حاكمان نيستند و با نقد قدرت، قدرت حفظ پايگاه اجتماعي خود را دارند. خوشا به حال حكومتي كه قدرت گزينش سليقه‌هاي سياسي مختلف را براي مردم فراهم مي‌آورد و با اين تدبير، مردم را در دامن نظام نگه مي‌دارد. امام خميني با همين منطق بود كه تشكيل «مجمع روحانيون مبارز» در مقابل «جامعه روحانيت مبارز» را تشويق كرده بود تا اگر مردم از طيفي از روحانيان جدا مي‌شوند، به سراغ كساني ديگري بروند كه باز هم روحاني هستند و مدافع نظام. 
شايد حاكمان از اصلاح‌طلبان انتظار دارند كه نظرات و مباني فكري خود را كنار بگذارند و مانند آنان بينديشند و از گذشته خود به خصوص در حوادث سال 88 انتقاد كنند. اين انتظار دور از واقعيت است و طبعا برآورده نخواهد شد. اصلاح‌طلبان براي طرح مطالبات اصلاح‌طلبانه از جمله دفاع از فهم دمكراتيك و مردم‌سالار از جمهوري اسلامي و ولايت فقيه و عدم مداخله نيروهاي مسلح در امور سياسي و ضرورت رجوع به مردم و برگزاري انتخابات آزاد و به دور از نظارت استصوابي حذفي و مواردي از اين دست، مباني فكري قابل طرح و قابل دفاع دارند و از موضع اوامر حكومتي، آن مباني را كنار نخواهند گذاشت. البته اگر ادله و منطق نظري قوي‌تر موجود باشد به آن تمكين خواهند كرد ولي دريغ از كمترين منطقي كه بشود به آن اعتنا كرد. از طرفي در تحليل رخدادهاي انتخابات 88 هم هنوز حرف‌هاي ناگفته فراواني نزد اصلاح‌طلبان هست كه مجال مطرح شدن در صدا و سيما و رسانه‌هاي رسمي را پيدا نكرده است و طبيعي است كه اصلاح‌طلبان تحليل مستقل خودشان را از آن حوادث دارند و با تحليل رسمي حكومت همراه نيستند. طبيعي است اصلاح‌طلبان نمي‌توانند با مدعاي حكومت درباره انقلاب مخملي، همراهي با امريكا و اسراييل براي براندازي نظام، دريافت كمك مالي از عربستان، ديدار با جورج سوروس و طراحي انقلاب رنگي، پاره كردن عكس امام و بي‌حرمتي به روز عاشورا و مواردي از اين دست موافق باشند و در همه اين مسائل داراي تحليل و نظر هستند. اين موضوعات را يا بايد يكجا كنار گذاشت و يك صلوات بر گذشته فرستاد و ديگر با منطق فتنه به ارزيابي اصلاح‌طلبان نپرداخت يا بايد اجازه داد كه اصلاح‌طلبان هم در يك بستر آزاد و مستدل، به طرح مباني تحليلي خود بپردازند و در هر صورت طرح يكجانبه ادعاهاي حكومت عليه اصلاح‌طلبان چاره كار نخواهد بود. 


خلاصه كنم؛ حكومت براي بقاي خود هم كه شده بايد حضور اصلاح‌طلبان در صحنه سياسي كشور را به رسميت بشناسد و تن به نتيجه انتخاب آزاد مردم بدهد. با حذف اصلاح‌طلبان، بخشي از پايگاه اجتماعي حكومت زائل خواهد شد و كفه براندازان سنگيني خواهد كرد. شايد حكومتي كه توان اقتصادي و اجتماعي بزرگي دارد و با حل مشكلات مردم، آنان را به حكومت خوشبين نگه مي‌دارد براي مدتي بتواند اقدام به حذف نيروهاي سياسي رقيب كند و مردم هم سكوت كنند اما وقتي كوهي از مشكلات اقتصادي بر دوش مردم بار شده است، اوج بي‌تدبيري است كه اقدام به حذف نيروهاي سياسي اصلاح‌طلب بشود كه مي‌توانند بخشي از مردم را در صحنه نگه دارند. 
چون وا نمي‌كني گرهي، خود گره مشو / ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نيست