نلسون ماندلا، شوالیه مبارزه با تبعیض نژادی

مهران اکبری قاضی چاکی (اِشکوَری) ‪-‬ مقدمه: درست ۸ سال قبل بود. صبح روز جمعه ۱۵ آذر ۹۲ خبری صاعقه‌وار ناگهان خرمن احساسات مرا خاکستر نمود. خبر این بود: نلسون ماندلا قهرمان مبارزه با نژادپرستی درگذشت! خبر را شب قبل «جیکوب زوما» رئیس جمهور وقت آفریقای جنوبی با چهره‌ای گرفته و صدایی لرزان به جهانیان اعلام نموده بود. آری مرد با گذشت آفریقا درگذشت! مرد آزاد آزادی، اسیر عفریت مرگ شده بود. گستره درد، گسترده‌تر از آنی بود که به‌نظر می‌رسید. برخاستم. به سوی کتابخانه کوچک منزلم رفتم و کتاب خاطراتش (راه دشوار آزادی) را در آغوش کشیدم. مرگِ پیشوای سیاهان جهان، مرواریدهای سفید و غلتان اشکهای سوزان دیدگان سیاهم را جاری نمود. هرچند که همه می‌دانستیم بیماری بر پیرمرد ۹۵ساله آفریقایی ریزنقشی که به غول عدالت شهرت یافته بود، استیلا یافته و غول مرگ پنجه در پنجه غول آزادی و عدالت انداخته و اگرچه چند ماه قبل شنیده بودیم مردی که می‌گفت «می بخشیم اما فراموش نمی‌کنیم» دچار فراموشی (آلزایمر) شده! اما خبر مرگش چیزی دیگر بود و از جنسی دیگر. جهان حتی بعد از ۹۵ سال هنوز هم آمادگی ازدست دادن ماندلا را نداشت و بدون او بسیار خالی به نظر می‌رسید. گرچه خود او برای مرگی که شیرین‌تر از زندگی می‌دانست آماده بود، اما دنیا هنوز آماده مرگ او نبود.
> بیوگرافی
ِ «نلسون رولیهلاهلا ماندِلا» معروف به «مادیبا» ۱۸جولای ۱۹۱۸ در روستای کوچک «موزو»، ناحیه
«متاتا»، استان «کیپ» آفریقای جنوبی به دنیا آمد. پدرش عضو شورای سلطنتی مردم «تمبو» و نلسون وارث این سِمَت و نخستین عضو خانواده که به مدرسه پا گذاشت. مدرک حقوق خود را از یکی از معتبرترین دانشگاه‌ها اخذ کرد. سابقه مبارزات ضد «آپارتاید» (به معنی جدایی؛ حکومت نژادپرستی سفیدپوستان بر سیاهپوستان که با حمایت کلیسای اصلاح طلب هلند به قدرت رسید) به ایام جوانیش می‌رسد. ۱۹۶۱ نلسون رهبری «اومخونتوو سیزوه» MK (به معنای نیزه ملت که نیزه سمبل مبارزات ساده آفریقایی‌ها در طول تاریخ بوده) شاخه نظامی کنگره ملی آفریقا ANC که خود یکی از بنیانگذاران آن بود را برعهده گرفت.


> ۲۷ سال اسارت
ماندلا ۱۹۶۲ به علت همین مبارزات به زندان افتاد. ۱۲ ژوئن ۱۹۶۴ فرصت دادگاه را هرز نداد و به دفاع از نهضت ضدنژاد پرستی پرداخت و نهایتا محکوم به حبس ابد با اعمال شاقه شد. در نیمه راه اسارت همسرش (همسر دومش، وینی که بسیار مورد علاقه ماندلا و انتخاب درست او بود) هم به علت فعالیتهای سیاسی و دفاع از همسر چندین مرحله دستگیر و محبوس شد و هم او بود که در زندان می‌گفت: «سعی می‌کنم که دیوانه نشوم!» ماندلا در جزیره «روبن» زندانی و از ۲۷ سال اسارت، ۱۸ سالش را درین زندان به سر برد. مابقی محکومیتش را در زندان «پالزمور» و دو سال آخرش را در خانه‌ای در حیاط زندان «ویکتور وستر» سپری کرد. در زندان «روبن آیلند» بود که زندگینامه خود تحت عنوان «راه دشوار آزادی» (این نام را از مقاله جواهر لعل نهرو به عاریه گرفته بود) را نوشت. در زندان پالزمور به علت نمناکی و تاریکی سلولش به بیماری سل مبتلا و به خاطر بیگاری در معادن و کوههای آهکی و تاثیر منفی انعکاس نور از آهک، چشمانش ضعیف شد.
> پایان راه دشوار آزادی!
۱۹۸۸ بعد از دو سال تلاش و پیشقدمی ماندلا برای مذاکره با حکومت به منظور مصالحه دولت با کنگره ملی آفریقا، به رسمیت شناختن و اعطا حق آزادی فعالیت این سازمان از سوی دولت، سرانجام دولت نمایندگانی از جمله «کوبی کوئتسه» وزیر دادگستری (که از چند سال قبل هم مذاکرات خصوصی با ماندلا داشت) برای مذاکره‌ای که ماه‌ها به طول انجامید، به نزد ماندلا فرستاد. ماندلا تا فوریه ۱۹۹۰ به مدت ۲۷ سال در زندان بود که «فردریک دکلرک» رئیس جمهور به خاطر تلاشهای همزمان ماندلا و همسرش و همچنین نتیجه بخشی مذاکرات دولت و شخص ماندلا، پایان ممنوعیت فعالیت کنگره ملی آفریقا و دستور آزادی او را صادر و ماندلا که در ۴۴ سالگی محبوس شده بود در ۷۱ سالگی، ساعت سه و پنجاه دقیقه عصر روز یازدهم فوریه ۱۹۹۰ بعد از طی ۱۰هزار روز زندان، سرانجام در میان استقبال بی‌نظیر مردم آزاد شد. جالب آنکه آزادی ماندلا مقارن بود با بسیاری از تحولات مهم سیاسی در جهان نظیر پایان یافتن جنگ سرد، فروپاشی دیوار برلین، آزادی بلوک شرق، به زیر کشیده شدن پرچم خونین داس و چکش از فراز کاخ کرملین شوروی و...که حاصل همه آن‌ها نیز تحصیل نوعی آزادی در کشورهای
مربوطه بوده.
> نخستین رئیس جمهور سیاه پوست آفریقای جنوبی
۲۷ آوریل ۱۹۹۴ با برگزاری نخستین انتخابات همگانی (سیاهپوستان، رنگین پوستان و سفیدپوستان) تاریخ آفریقای جنوبی با پیروزی حزب کنگره ملی آفریقا، ماندلا به عنوان نخستین رئیس جمهور سیاه پوست به مدت ۵ سال انتخاب شد. ریاست جمهوری موجب ترک ساده زیستی وی نشد و ضمن برقراری ارتباط مثبت با همه جهان، از هیچ فرصتی جهت اخذ کمک برای مردم محرومش مضایقه نکرد. ماندلا پس از پایان ریاست جمهوری تبدیل به یکی از طرفداران سازمان‌های فعال اجتماعی و حقوق بشر شد. او سال‌ها ریاست کنگره آفریقا را بر عهده و یکی از فعالان مبارزه با ایدز بود (پسرش، «ماکگاتو» ۶ ژانویه ۲۰۰۵ در نتیجه ابتلا به ایدز درگذشت.)
> افتخارات و مرگ
بخاطر تلاشهای ماندلا بود که جام جهانی ۲۰۱۰ در آفریقا برگزار و برای آخرین بار در مراسم جام جهانی در انظار عمومی ظاهر شد. وی جوایز بین‌المللی بی‌شماری از جمله جایزه صلح نوبل (۱۹۹۳)، نشان لیاقت، نشان «سنت جان» از ملکه الیزابت دوم، نشان آزادی ریاست جمهوری از «جورج بوش» و... دریافت کرد. او نخستین دکترای افتخاری بعد از انقلاب را در دانشکده حقوق دانشگاه تهران کسب نمود. ماندلا ژوئن ۲۰۰۴، در ۸۵ سالگی اعلام کرد که از زندگی سیاسی کناره‌گیری نموده است. نوامبر ۲۰۰۹ روز تولدش را رسما سازمان ملل متحد به نام «روز بین المللی ماندلا» نامگذاری نمود. سرانجام ماندلای ۹۵ساله ۵ دسامبر ۲۰۱۳ میلادی در منزل شخصیش بر اثر بیماری و کهولت درگذشت.
> درسهایی از زندگی ماندلا
آنچه از نظر گذشت روزشماری کوتاه و کوچک بود از عمر بلندِ بزرگترین سیاهپوست جهان، اما آنچه باید همه و همه از زندگی ماندلای قهرمان بدانیم درس‌هاییست که باید از زندگی او گرفت چرا که او را آموزگار بشر نیز خوانده اند.
نخست، اثبات برابری: ماندلا قهرمان مبارزه با تبعیض نژادی ست. یعنی مخالفت با محرومیت از حقوق اجتماعی به خاطر رنگ پوست و نژاد. این یعنی برابری همه در مقابل قانون و یا حقوق بشر. او توانست با مبارزات دامنه دارش برابری انسانها را به جهانیان اثبات و بگوید آزادی و عدالت فراتر از نژاد و رنگ است. ضمنا او تنها مخالف برتری سفید بر سیاه نبود بلکه با برتری سیاهان بر سفیدها نیز مخالف بود. لذا او را باید از معدود رهبران مساوات طلب دنیا دانست.
دوم، بخشش و گذشت: ماندلا بعد از پیروزی قبل از هر چیز خواست زندانبانش را ببیند. وقتی زندانبانش را آوردند با بخشیدن او، همه را که منتظر کین خواهی و مجازات بودند غافلگیر کرد و گفت: «همانگونه که ستمدیدگان باید آزاد شوند ظالمان هم حق آزادی دارند. مردی که آزادی مرد دیگر را می‌گیرد خود اسیر
نفرت است».
آیا این همان بخششی نیست که در تمام ادیان آسمانی بدان تاکید شده؟ او بعد از پیروزی به تسویه‌حسابهای شخصی و حزبی که متاسفانه از تبعات اکثر ظفرات سیاسی است دست نزد. حتی بعد از پیروزی هم خواستار اخراج و یا محدودیت سفیدپوستان در کشورش نشد و نگفت که آفریقا تنها قاره سیاهان است. بلکه آرزو‌اش داشتن کشوری بود که رنگین کمان رنگ‌ها باشد. ایدئولوژی او دوستی بود و لبخند. او دیگران را بخشید و پس از پیروزی با همه مصالحه نمود تا با خویشتن خویش به مبارزه برخیزند.
سوم، برادریست که ثمره گذشت اوست. وقتی او حتی دشمنانش را می‌بخشد آن‌ها را به برادران خود و در ابعاد وسیع‌تر تمام جامعه را به برادران هم مبدل می‌کند. یعنی او برابری بدون برادری را نمی‌خواسته. برای همانست که از آحاد جامعه، از همه طیف‌ها و سلایق سیاسی و در مراحل بعد از همه مردم جهان برای ساختن آفریقا کمک خواست. رهاوَرد ماندلا آشتی ملی و جهانی و تبدیلش به رهبری فرا تاریخی بود با آرزوها و اهدافی جهانشمول که روح انسانی انسانها را هدایت می‌کرد.
چهارم آنکه ماندلا پس از پیروزی تنها به مدت ۵ سال آنهم طی انتخابات و باز آنهم بعنوان رئیس جمهور در صحنه قدرت ماند در حالی که می‌توانست مثل اغلب رهبران انقلابی جهان جایگاهی همیشگی و بلامنازع در قدرت برای خود تعبیه و تعریف کند، اما نکرد و یا با اصرار خود بر ریاست جمهوری مجدد و دائمی، خود را بر مردم تحمیل کند، اما نکرد.
> شباهت‌های گاندی و ماندلا
بین دو مصلح بزرگ قرن یعنی مهاتما گاندی هندی و نلسون ماندلای آفریقایی شباهتهای فراوانی وجود دارد. سطح این مشابهت تا حدیست که این دو حتی از لحاظ فیزیک ظاهری هم بسیار شبیه بوده اند! هر دو رنگین پوست، ریزنقش، لاغر و استخوانی و علیرغم انبساط رخسار و تلئلو جبین، چهره‌ای دردکشیده داشتند. در جای جای صورت متبسم‌شان با آن لبخند شیرین کودکانه، جای پای غم و رنج به وضوح دیده می‌شد. با وجود تمکن مالی برای همدردی با مردمشان ساده زیست و هرگز به زندگی مرفه روی نیاوردند به ویژه گاندی. هر دو از خانواده‌ای نوعا سلطنتی طراز بالا بودند. (پدر ماندلا رئیس قبیله و پدر و پدربزرگ گاندی نخست وزیران مغضوب ایالات خود بودند).
هر دو در آفریقای جنوبی به شخصیت بزرگ اجتماعی خود رسیدند. گویی خداوند می‌خواست گاندی هم در آفریقا گاندی شود! هر دو مبارز و مخالف با نژادپرستی (آنهم در اوج دوران افکار فاشیستی و تبعیض نژادی در جهان) و برتری سفیدها بر رنگین پوستان یا باز برتری جویی در میان خود رنگین پوستان، آن دو قائل به برادری و مساوات همه انسانها بودند. هرچند رگه‌هایی از خشونت مبارزاتی در سِبقه جوانی هر دو وجود دارد ولی در مجموع رهبرانی مخالف خشونت و موافق مقاومت منفی بودند به ویژه گاندی. کینه در دل هیچکدامشان جایی نداشت و بخشش و عطوفت را با انتقام کشی معاوضه نمودند حتی با دشمنان خود.
مخالف استبداد و اختناق و از همه مهمتر استعمار و استثمار و یک عمر علیه حضور بیگانه در خاکشان مبارزه کردند به ویژه ماندلا. هر دو حقوقدان و وکیل بودند آنهم وکیل رنگین پوستان که کمتر کسی در آن زمان تمایلی به این کار داشت.
گاندی را با «سن فرانسوا دایز»، کشیش ایتالیایی و موسس فرقه فرانسیس و حتی فراتر از آن، با عیسی مسیح بعلت‌عدم خشونت‌پذیری و روحیه صلح دوستیش مقایسه و ماندلا را هم که بارها با خود گاندی قیاس نموده اند. (کلا در میان رهبران قرون گذشته، گاندی و پس از او ماندلا از همه بیشتر خصائص پیامبران را دارا بوده اند).
برخلاف رهبران آن دوره نظیر پیشوا هیتلر، تروتسکی، لنین، مائو، و بعدها کاسترو، چه گوارا و... هیچکدام از این دو رهبر مورد بحث سخنرانان قرایی نبودند! در واقع گاندی و ماندلا علیرغم کلام شیرین و ساده دارای جذبه لفظی و کلامی فوق‌العاده نیستند. گویا کتاب هنر همیشه بر حق بودن شوپنهاور را نخوانده اند! شهوت کلام چیزی بود که این دو رهبر از آن عاری بوده به ویژه گاندی که بسیار مراقبت می‌کرد که نوع لفظ کلامش کسی را تحت تاثیر قرار ندهد. بلکه روح حقیقت جو سخنش را بجای جلب شدن به واژه‌ها درک کنند. شاید شهوت کلام را گونه‌ای از ریا می‌دانستند یا عامل لوث شدن حقیقت و یا عامل انحراف افکار عمومی. چرا که یک خطیب برجسته مثل پیشوا یا تروتسکی می‌توانست علیرغم غلط یا ناحق بودن کلامش آنچنان نبض احساسات مخاطب را در دستان اثیری خود بگیرد و قدرت تفکر و تحلیل او را چنان در گرماگرم گرمای جذبه سوزان گدازه‌های آتشفشان سخنرانی خود به ذوب و تحلیل برساند که شنوندگان مثل جن‌زدگان! موید کلام او گردند و ترجیح عمومی آن باشد که سخنانش را حال هرچه که هست بپذیرند و حتی تئوریز کنند! در نتیجه افرادی مثل گاندی و ماندلا از هر پروپگاندای سیاسی و اجتماعی هم مشمئز بوده اند.
تا جایی که گاندی گرچه رهبر دومین کشور پرجمعیت جهان بود ولی به شدت از جمعیت گریزان و انزوای عرفانی خود را بیش از هر چیزی دوست می‌داشت. البته ماندلا در این مورد خاص به طرز قابل توجهی منعطف‌تر از گاندی بود. تمام این شباهت‌ها که با خصائص نیک انسانی گره خورده از آن دو رهبرانی فراتاریخی و انترناسیونالیست در قالبی سماواتی ساخت که محبوبیت‌شان از مرز رنگ پوست و نوع نژاد گذشته و در هیچ جغرافیای محدودی، محاط نمی‌گردد. به بیان ساده‌تر گاندی و ماندلا رهبر همه مردم جهان در همه قرنها هستند.
> سخن آخر
مادیبای عزیز، ای «رازیانه سیاه» ما! (اسم گروهکی ماندلا در زمان مبارزه) ای سیاه‌ترین مردی که سفیدترین صلح را در جهان بنیان نهادی! اگرچه رفته‌ای اما هنوز هم تنها مسافر راه دشوار آزادی که عمرت را صرف پیمودنش نمودی تویی. پایی را جز پای تو یارای پیمودن و پایمردی پوئیدن این راه نیست. ای رهرو آزادی چرا رهسپار مرگ شدی؟ بخدا که مرگ هم به رفتن تو راضی نبود.
مرگ تو حتی سفیدپوستانی که سابقه نژادپرستی از ارواح اجداد مستبد خود به یادگار دارند را نیز متاثر کرد. تو پسر کشور آفریقا و پدر مردم آفریقا هستی هرچند که مردمت به احترام تو را «مخولو» (پدربزرگ) صدا می‌زنند. نمی‌دانم تو را باید گاندی آفریقا بنامم یا گاندی را ماندلای هند! هرچند به لحاظ قدمت اولی بر دومی می‌چربد اما از نظر قیمت چه؟ بی‌شک جای بحث دارد. در قرونی که مائوها، لنین‌ها، استالین ها، هیتلرها، موسولینی ها، ترومن‌ها و... موجب تسلط وحشت مرگ بر اذهان عمومی بوده‌اند تو یعنی ماندلای بزرگ! همراه با مهاتما گاندی، جواهر لعل نهرو و... با تداعی رافت و آرامش، خاطره‌ای خاطره‌انگیز در افکار تاریخ مثبوت نمودی و بزرگا که شما چند تنید. زمانی که صدای سیاهان نه در جزیره «گوره» (محل نگهداری برده ها) بلکه در سراسر گیتی به علت سکوت و سکون ممتد در حنجره مغبوض زمان می‌لرزید، تو با رساترین صدا آزادگی و برابری را در گوش سنگین وجدان‌های خفته سفیدها فریاد زدی و جهان را از خواب غفلت رهانیدی.
ای اسطوره آزادی و انسانیت! ای آزادمردی که از اسارت به آزادی و از آزادی به آزادگی رسیدی! ای انسانی که ماورای عصرها و نسل‌ها بودی! تو از تمام معادن الماس، طلا و جواهرات قاره‌ات گرانسنگ تری. چون یگانه معدنی هستی که هرگز تمام نمی‌شود. یا طبق نظیریه افلاطون که انسانها را به سه دسته طلا، نقره و سرب از لحاظ ویژگی‌ها تقسیم کرده، تو طلای ناب و زر خالصی. ماندلا تو مانایی. عمر تو به بلندای تاریخست و به وسعت دموکراسی. تو تا مرگ دنیا زنده ای. هرچندکه رفته‌ای اما روح مهربان و مصلح تو تا همیشه چونان کبوتر سفید روح القدُس عیسوی بر فراز قاره سیاه در طیران است. من هنوز هم تو را می‌بینم که از ورای ابرهای سپید با آن لبخندهای شیرین همیشگی‌ات که بر روی آن واژه «آماندلا» (قدرت از آن ماست) نقش بسته و سرود «رحمت خدا بر تو باد آفریقا» را هزاران باره می‌سراید، نگاه نافذِ آشتی جویانه و عمیق خود را که می‌تواند عمق وجود هر موجودی را کنکاش کند، به جهان و جهانیان دوخته ای. تو حتی به مرگ هم لبخند زدی. ما به نام صلح، دموکراسی و آزادی برای همگان، به تو‌ای اسطوره احسان و انسانیت درود می‌فرستیم و با حزن و حسرتی وصف ناپذیر با تو‌ای اسطوره آزادی و آزادگی بدرود می‌گوییم. بدرود شوالیه. بدرود آزاده آزادیخواه. بخواب اسطوره. بخواب مصلح. بخواب قهرمان.