منتظر 6 قلو بودیم اما...

مادر این بچه‌ها مرخص شده اما پنج نوزاد چند روزی است که در بیمارستان بستری هستند. آن‌ها 28 هفته در شکم مادر ماندند و فقط دو ماه یا به عبارتی هشت هفته دیگر مانده بود که در 9 ماهگی و به صورت کامل به دنیا بیایند اما انگار صبر و قرار نداشتند! چند روز پیش بود که تولد پنج قلوها در شیراز خبرساز شد. مدیر بیمارستان حضرت زینب(س) شیراز در همین باره گفته بود :« مادری 40 ساله در یک زایمان، سه پسر و دو دختر را به دنیا آورده است. مدیر این بیمارستان تخصصی زایمان و نوزادان در شیراز افزوده بود که زمان بارداری این مادر باردار ۲۸ هفته طول کشید که حال برخی از نوزادان با استفاده از دستگاه‌ها و تجهیزات به کار گرفته شده نسبتا خوب است. البته وزن نوزادان، زیاد مطلوب نیست اما امیدواریم که بتوانیم آن‌ها را نگه داریم و به زندگی عادی برسانیم.»
این خبر به سرعت در فضای‌مجازی و خبرگزاری‌ها منتشر شد و حتی تلویزیون هم در گزارشی از تولد پنج قلوها در شیراز گفت. ما هم طی این چند روز پیگیری کردیم با «سید بهروز موسوی فاخر»، پدر پنج قلوها صحبت کنیم تا از دغدغه‌ها و شیرینی‌های پدر شدن برای پنج فرزند بپرسیم. در خور ذکر است که تا لحظه تنظیم این مصاحبه، این نوزادان همچنان بستری هستند و امکان عکس گرفتن از آن‌ها وجود نداشته است.
در خانواده ما سابقه چندقلو زایی زیاد است
به عنوان اولین سوال از این پدر که به‌تازگی پنج قلوهایش به‌دنیا آمده، درباره این‌که آیا در خانواده‌شان سابقه چندقلوزایی وجود داشته یا نه، می‌پرسم که «موسوی» این‌طور پاسخ می‌دهد: «سابقه دو قلوزایی در خانواده ما زیاد است اما اصلا فکر نمی‌کردم که یک دفعه صاحب پنج بچه بشوم. در خانواده ما عمه، خاله، خواهرزاده‌ها و... همه فرزندهای دو قلو داریم اما هیچ‌وقت فکر نمی‌کردیم این تعداد زیاد بچه هم نصیب‌مان بشود. من قبل از به دنیا آمدن پنج قلوها دوبار دیگر پدر شده‌ام که هربار خانمم دو قلو به دنیا آورده است. البته یکی از بچه‌ها را از دست دادم و الان به جز این پنج نوزاد، سه پسر و دختر دارم و حالا پدر هشت بچه هستم.»
دستم خالی است اما
توکلم بر خداست

از اولین روزهایی می‌پرسم که آقای موسوی و خانمش متوجه پنج قلوها شده‌اند. واکنش آن‌ها بعد از اطلاع از این ماجرا باید جالب باشد. او می‌گوید: «اولین باری که خانمم آزمایش بارداری داد، یکی از فاکتورهای خونی آزمایش به شدت بالا رفته بود. مثلا اگر قرار باشد عدد نرمال آن فاکتور خونی 1000 باشد در آزمایش بارداری خانمم آن عدد حدود 10 هزار بود. ما پیش پزشک رفتیم و به فامیل و اقوام هم نشان دادیم که همه تعجب کردند، اما باز هم هیچ‌کدام‌مان به پنج قلو بودن بچه‌ها فکر نمی‌کردیم. ماه سوم بارداری یک بار برای چکاپ پیش پزشک رفتیم و به ما گفتند که خانمت شش قلو باردار است اما چون بچه‌ها خیلی کوچک هستند، هنوز چیزی مشخص نیست. ما هیجان‌زده شدیم اما می‌ترسیدیم که قرار است چطور بچه‌ها را بزرگ کنیم. مدتی گذشت و خانمم دوباره سونوگرافی داد. این بار به ما گفتند که بچه‌ها پنج قلو هستند. من بیشتر مضطرب شدم. چون اول به ما گفته بودند که بچه‌ها شش قلو هستند اما یکی از بچه‌ها کم شده بود و ناراحت بودم. دوست داشتم تعداد بچه‌ها همان شش تا باشد. من عاشق بچه هستم. دستم خالی است اما توکلم به خداست. آن روز هم همه چیز به را به خدا سپردم. گفتم هرچه به صلاح ما باشد، اتفاق بیفتد.»
هنوز به نحوه بزرگ کردن 8 فرزند فکر نکرده ام
از این پدر می‌پرسم که هشت تا بچه را چطور می‌خواهید بزرگ کنید؟ آقای موسوی می‌گوید: «هنوز خیلی به این موضوع فکر نکرده ام. اول دعا می‌کنیم که همه بچه‌ها سالم باشند. برای خرج و مخارج مالی بچه‌ها هم امیدوارم نهادها و سازمان‌ها و... کمک کنند، چون با شغل من و خرج و مخارج بچه‌ها مطمئنا نمی‌توان هزینه‌های بزرگ کردن هشت تا بچه را تامین کرد. امیدوارم کمک کنند. فعلا وعده‌هایی داده‌اند اما هنوز عملی نشده است. سازمان‌ها و نهادها چندباری سراغ‌مان آمده و قول داده‌اند. مثلا از کمیته امداد، استانداری، بهزیستی، مددکاری بیمارستان و... قول داده و تماس گرفته‌اند، اما هنوز بچه‌ها در آی‌سی‌یو هستند و ترخیص نشده‌اند و قول‌ها هم عملی نشده است. ما تا الان حتی به نگهداری پنج قلوها فکر نکرده ایم که چطور می‌خواهیم پنج تا بچه را کنار همدیگر نگه داریم و بزرگ کنیم. من و خانمم تا الان فقط آرزویمان این بود که بچه‌ها سالم به دنیا بیایند ولی قطعا ما باید پرستار بگیریم چون دونفری نمی‌توانیم از بچه‌ها نگهداری کنیم.»


بعضی از نزدیکان می‌گفتند چندتا از بچه‌ها
 را سقط کنید!

پدر پنج قلوها درباره واکنش اطرافیان و... زمانی که از پنج قلوبودن بچه‌ها مطمئن شدند، می‌گوید: «اوایل، اطرافیان به خانمم ترس و استرس وارد می‌کردند. خانمم هم شوکه و مضطرب بود. همان‌طور که گفتم ما و اطرافیان‌مان تجربه چندقلویی داشتیم اما پنج قلو مورد نادری بود و نمی‌دانستیم چطور پنج تا بچه را که با هم به دنیا می آیند، بزرگ کنیم. بعضی از نزدیکان ما را می‌ترساندند و پیشنهاد می‌دادند که چندتا از بچه‌ها را سقط کنیم. می‌گفتند این تعداد بچه هم برای زایمان خانمم خطرناک است و هم این که از عهده خرج و مخارج‌شان بر نمی‌آیم. ما اما گفتیم که هرچه قسمت‌مان باشد، همان می‌شود. به مرور هم خیال‌مان راحت شد و همه چیز را به خدا سپردیم. خانمم هم خوشحال بود از این که قرار است صاحب پنج قلو شویم.»
بیش از یک‌ماه است که از یاسوج
به شیراز آمده ایم

آقای موسوی از اوضاع این روزهایش بعد از تولد پنج فرزندش می‌گوید: «من بچه دهدشت از توابع استان کهگیلویه و بویراحمد هستم و در یکی از شرکت‌های زیرمجموعه قرارگاه خاتم‌الانبیا در فاز ۱۳ رجب در واحد اقدامات تأمینی کار می‌کنم. تقریبا از یک ماه قبل از به‌دنیا آمدن بچه‌هایم مجبور شدیم به شیراز بیاییم تا از امکانات درمانی این شهر استفاده کنیم. از وقتی فهمیدیم که خانمم پنج قلو باردار و جزو مادران باردار پرخطر است، مجبور شدیم به شیراز بیاییم و الان حدود یک ماه است که در این شهر زندگی می‌کنیم. کار من در کنگان استان بوشهر است اما قرارگاه خاتم یک خانه سازمانی در اختیار ما قرار داده که به شیراز بیاییم و یک ماه به من مرخصی دادند تا در شیراز بمانم و بچه‌های‌مان به دنیا بیایند. جا دارد از محبت و همکاری تمامی مدیران و مسئولان مستقیم وغیرمستقیم در واحدهای مدیریت واحد اقدامات تأمینی که به‌ صورت‌ مستمر پیگیر احوال من و همسرم بودند، تشکر کنم. راستش را بخواهید ما شرایط خانه سازمانی را نداشتیم و زایمان و زندگی در شیراز هزینه زیادی در بر داشت اما با کمک همکارانم در این مدت به من سخت نگذشته است. خانمم مرخص شده است اما بچه‌ها چون زودتر به دنیا آمدند در بخش آی‌سی‌یوی نوزادان در دستگاه هستند. بچه‌ها سه تا پسر هستند و دو تا دختر. ما نذر ائمه اطهار کردیم و نام همه‌شان را از نام اهل‌بیت(ع) گذاشتیم.»
مستاجر هستم و خودروی شخصی ندارم
از آقای موسوی درباره دارایی‌هایش و این که آیا خانه و خودرو دارد یا نه می‌پرسم که می‌گوید: «تنها نگرانی من درباره آینده بچه‌هایم به‌خصوص با اضافه شدن پنج قلوها، بحث اقتصادی است. من مستاجر هستم و ماشین شخصی هم ندارم. اتفاقا چندوقت دیگر اجاره خانه‌مان تمام می شود و ممکن است که صاحبخانه به خاطر تعداد زیاد بچه‌ها دیگر به ما خانه ندهد و خانه به دوش بشویم. هر موقع بچه‌ها مرخص بشوند و به شهرمان برویم، باید دنبال خانه بگردیم. استرس دارم که به خاطر تعداد زیاد بچه‌ها کسی خانه به ما ندهد. البته خدا را شکر، مردم ما به شدت دلسوزند و تا الان که ما را درک کرده اند.»
برای شناخت ۸ تا بچه همسان باید روی آن‌ها پلاک بزنم!
از سه بچه قبلی می‌پرسم و این‌که شناخت دوقلوهای همسان از یکدیگر، کار سختی است یا نه، می گوید: «بچه‌ها یکی متولد 90 و دوتای دیگر هم متولد 93 هستند. الان یکی‌شان کلاس سوم است  و دوتای دیگر هم کلاس اول ابتدایی هستند. دوقلوها هم اذیت‌ها و شیرینی‌های خاص خودشان را دارند. آن‌ها دوقلوهای همسان هستند و کاملا به همدیگر شباهت دارند. من و خانمم بعضی وقت‌ها گیج می‌شویم و من فقط از مدل لبخند بچه‌ها متوجه می‌شوم که الان با کدام بچه‌ام صحبت می‌کنم. هنوز معلوم نمی‌شود که شبیه هم هستند یا نه اما اگر پنج قلوها هم مثل این بچه‌ها شبیه همدیگر باشند، شناختن‌شان خیلی سخت است. (با خنده می‌گوید) آن‌قدر سخت که باید پلاک بگیریم و روی بچه‌ها بگذاریم تا آن‌ها را بشناسیم!»
هزینه های بالای بیمارستان
از خرج و مخارج دوران بارداری، هزینه بیمارستان تولد پنج قلوها و... می‌پرسم. آقای موسوی می‌گوید: «دوران بسیار سختی بود. اول که خانمم بسیار سختی کشید. چون چندین ماه پنج تا بچه را حمل می‌کرد. ما اگر مقداری بیشتر غذا بخوریم و معده‌مان سنگین شود، اذیت می‌شویم و از خواب و خوراک می‌افتیم. خانمم چندین ماه پنج تا بچه را بزرگ کرد و خیلی اذیت شد. ابتدا به ما گفتند برای زایمان اگر بیمه تامین اجتماعی نداشته باشید، بابت هر شب بستری هرکدام از بچه‌ها در بخش آی‌سی‌یو مبلغ یک میلیون تومان می‌گیرند. یعنی ما برای پنج شب باید مبلغ 25 میلیون می‌دادیم ولی ما بیمه تامین اجتماعی داریم و هرشب برای هرکدام از بچه‌ها مبلغ 250 هزارتومان می‌دهیم. برای زایمان هم مبلغ یک میلیون تومان پرداخت کردیم. بیمارستان دولتی است و مبلغ کمتری می‌گیرد اما باز هم الان چندین روز است که بچه‌ها در بیمارستان بستری هستند و فقط بابت تخت آی‌سی‌یو در هر شب یک میلیون و ۲۵۰ هزارتومان می‌دهم و به کمک نیاز دارم.»