لزوم شکستن چرخه ویژه خواری

بابک خطی‪-‬ نیاز به امنیت و حمایت خواسته‌های غریزی مشترکی هستند که انسان‌ها را به سمت اجتماعی زندگی کردن سوق داده‌اند. بنابراین سنگ‌بنای تشکیل ملت‌ها، عدم توانایی انسان در برآوردن نیازها به تنهایی، میل ذاتی به زنده ماندن و ترس از مرگ بوده است که تعاملات و داد و ستدهای حول این محور و بلوغ آن طی سده‌های متمادی زندگی اجتماعی را پدید آورده است و این پختگی در کنار مشترکات فرهنگی و سرزمینی در سطحی عمیق‌تر مفهومی به نام «ملت» را می‌سازد. تعبیری که بیانگر نوعی آگاهی و اصول فرهنگی مشترک بوده و میراث درهم تنیده‌ای از مفاهیم فرهنگی، سرزمینی، تاریخی و...مشترک، در کنار تصویر آینده‌ای کمابیش مشابه است.
مفهوم ملت در بطن خود به سازوکاری پویا و خاصیتی دوسویه اشاره دارد که در آن همه‌ی افراد نسبت به سایرین، هم موثر و هم مسئول هستند.
ظهور طبقه‌ای در جامعه -خصوصا طی دو دهه‌ی اخیر- که با پارتی‌بازی، رانت و پشت هم اندازی
به ثروت و مکنت رسیده‌اند، باعث شده است که تعابیر «موفق»، «با دست و پا» و


«زرنگ» و... برای قسمت‌هایی از جامعه خصوصا نسل جوان آن، دستخوش تغییرات عمده در تعریف و ماهیت گردد و اگر قبلا به سختکوشی، روی پای خود ایستادن و تلاشگری اشعار داشتند امروز به معنی مجاز بودن انجام هر کاری برای رسیدن به حداکثر ثروت و مکنت تعبیر گردیده است که در آن هرگونه فرصت طلبی، زیرکار دررویی، دروغگویی و آسیب به سایرین مجاز و حتی ممدوح شمرده می‌شوند و اکثریت جامعه نیز حتی در صورت داشتن باور قلبی به ناشایست بودن چنین ویژگی هایی، عملا واجدان آن را به عنوان افراد موفق در جامعه می‌شناسند.
در بستر این تغییر ماهیت درست انجام دادن وظایف محوله در زندگی فردی و اجتماعی و داشتن وفاداری و مسئولیت پذیری در امور که به عنوان پیش‌نیازهای یک زندگی سالم و عادی مطرح است نیز جملگی به معیارهای ساده لوحی و از مرحله پرت بودن تبدیل می‌شوند و این باعث می‌شود که پیشبرد امور معمول در یک جامعه و عملکرد تعاملی آن دچار آسیب جدی گردد. در فضای تبدیل منفعت شخصی- منفعت یک فرد و حلقه‌ی باریکی از نزدیکانش- به تنها هدف و اولویت زندگی، طبعا جایی برای ایفای وظایف اجتماعی نسبت جامعه نمی‌ماند و وقتی یک سمت معادله‌ی توازن انسان-جامعه بلنگد قطعا سمت مقابل یعنی گرفتن حمایت و امنیت از سوی جامعه برای فرد نیز مختل می‌گردد. از اینجا به بعد دیگر جامعه یا ملت به مفهومی که توصیف شد وجود ندارد و در خوشبینانه‌ترین حالت با مجموعه‌ای از انسان طرف هستیم که بدون هیچ سنخیت و مشترکاتی در حال و آینده در تعادلی بسیار ناپایدار و آسیب‌پذیر فقط در کنار هم زندگی می‌کنند. تعادلی که رخ دادن کمترین تضاد منافع بین آدم‌های آن به جنگ طرفین به قصد نابودی و دریدن یکدیگر منجر خواهد گردید. موضوعی که تمرکز ثروت در قسمت کمی از جامعه، فقر فراگیر در بخش‌های دیگر و نبود هیچ‌گونه
عزم برای تغییر به خشونت هر چه بیشتر این عرصه خواهد انجامید. بنابراین ملت بودن مفهومی است که برای دوام نیاز به تلاش و صرف انرژی تمام اجزای تشکیل دهنده آن یعنی همه‌ی افراد جامعه دارد و در صورت نبود یک سپهر و برنامه‌ی مشترک برای حال و آینده و عزم برای تحقق آن، در معرض خطر بوده و در این‌صورت زندگی تمام مردم و خصوصا نسل جدید در معرض تهدید جدی و زوال قرار خواهد گرفت. شکستن چرخه‌ی ویژه‌خواری و بازتعریف دوباره‌ی مفاهیمی چون موفقیت و شایستگی و در نظر گرفتن ویژگی‌های دیگرخواهانه در آن‌ها تنها راه برون‌رفت از این خطر جدی است. مساله‌ای که عزم جدی حاکمیت و تلاش تمامی مردم را می‌طلبد.