نوروز 1401 و آغـازهـزاره‌ای نـو

آرمان ملی- هادی حسینی‌نژاد: امروزه شاید نوروز، دیگر آن کارکرد قدیمی‌‌اش را از دست داده باشد؛ چراکه زیست این‌زمانی بشر، دیگر با سوز کشنده‌ سرما و دشواری شب‌های طولانی دی نسبتی ندارد. اما ماهیت و پیام اصلی این سنت، همچنان و در هر زمانه‌ای، در قامت پیامی تمام نشدنی، ما ایرانیان را مخاطب خود قرار می‌دهد. فرارسیدن نوروز و سرآمدن زمستان؛ همیشه برای ما ایرانی‌ها، نمادی از حیات دوباره است؛ نماد از امید و یادآوری این نکته که دنیا به آخر نرسیده. یکجور دلیل راه است که یادمان بیاید، زنده‌ را زندگی باید! و زندگی، جز به امید و تلاش، به بار نمی‌نشیند. کارکرد دیگری که نوروز برای ما ایرانیان دارد، فراموش کردن تاریکی‌ها و سختی‌هاست که با نو شدن دفتر طبیعت و جهان، تعبیر می‌شود؛ گو اینکه جهان به ما یادآواری می‌کند پای فشردن در گذشته و فرورفتن در مردابِ حسرت‌ها، حاصلی جز جمود و مرده‌گی نخواهد داشت. سال، دهه و قرنی که بر ایران گذشته، با فراز و نشیب‌های فراوانی همراه بود و جامعه‌ ایرانی در این‌گذار 100 ساله، موقعیت‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مختلفی را تجربه کرده‌ است. غور کردن در تحولات تاریخیِ معاصر، مقتضیات خودش را می‌طلبد اما اکنون در آغاز هزاره‌ای تازه، بیش از هرچیز باید نگاه‌مان به آینده باشد؛ به جهانی که تازه شده و برای ماندن در آن، چاره‌ای جز درک و همراهی با آن را نداریم. اما آنچه را که باید در پیمودن این راه تازه، سرلوحه کار قرار داد، زیرساخت‌ها و بن‌مایه‌های فرهنگی است. یادمان باشد که ایران، کشور فرهنگ است و فرهنگ ایرانی، اصلی‌ترین سرمایه ما در ادوار همیشه‌ی تاریخ بوده. به‌بیان عامیانه‌تر؛ ما هرچه داریم از فرهنگ و هویت‌های فرهنگی خود داریم. سابقه نشان‌داده تهی شدن از ارزش‌های فرهنگی، هر ملتی را رو به زوال و نابودی کشانده و تجددگرایان افراطی، هرگز راهنمایان مصلحی برای جامعه نبوده‌اند. البته که این مفهوم، ربطی به عقب‌ماندگی و تن دادن به خرافه و سنت‌های غلط و دست‌وپاگیر ندارد. طبیعتا زیستن در جهانی که مرزهای تفکر و اندیشگی در چهارسوی آن از مدرنیته و پسامدرنیته عبور کرده؛ طوری‌که جهان‌های موازی و مجازی، بعضا بر جهان واقعیات تسری پیدا می‌کنند، قواعد خاص خودش را می‌طلبد. اما در هر برهه و آنی که باشیم، باید بدانیم که هستیم و از کجا آمده‌ایم! هر ملت و جامعه‌ای که از درون خالی شود و نسبت خود را با فرهنگ و ریشه‌های تاریخی خود از دست بدهد، طعمه‌ حاضر و آماده‌ای است برای دستگاه عریض و طویل یکسان‌سازی جهان. این فاجعه، قربانیان خود را به مصرف‌کنندگان مادم‌العمری تبدیل می‌کند که در بی‌چیزیِ مطلق، می‌توان آنها را به دهان‌هایی همیشه باز و گرسنه تشبیه کرد. ایران مطابق با تعابیر و تعاریف معمول در جهان، یک کشور «درحال توسعه» است. این وضعیت، اگرچه بارمعنایی مثبتی را به مخاطب القا می‌کند که نشان از امید و بهبود دارد اما «در حال توسعه» ماندن، جز با اتکا به فرهنگ و سرمایه‌های فرهنگی خود که اصلی‌ترین داشته‌های ما در طول تاریخ بوده‌اند، قابل ارتقا نیست. پیشرفت ادبیات، سینما، تئاتر، هنرهای تجسمی، رسانه و مطبوعات که آن را رکن چهارم دموکراسی می‌دانند، از مصادیق روشن ارتقاء فرهنگی و قرارگرفتن روی ریل توسعه است. قدرت تعامل و گفت‌وگو با یکدیگر، باطل‌السحر خستگی و ناامیدی است. جامعه پویا، جامعه‌ای است که در آن کتابخانه‌ها، کتاب‌فروشی‌ها، سالن‌های نمایش، موسیقی و... شلوغ‌ترین اماکن در آنهاست. با بستن و شکستن به بهانه‌های مختلف، مشکلی حل نمی‌شود. تولید را باید از جایی شروع کرد که در آن غنی هستیم؛ و نوروز در این میانه، می‌تواند یکی از مصادیق غناء و خودبستگی و زایندگی فرهنگی ایران و ایرانی در جهان باشد.