چگونه شكست انكار مي‌شود؟

روزنامه كيهان با تاكيد بر اينكه وضعيت فضاي رسانه‌اي بايد تغيير كند، نوشت:  «آقاي سيد ابراهيم رييسي حدود 9 ماه است وسط چنين فضاي رسانه‌اي رهاشده‌اي در حال اداره امور كشور است و عملا (نه در حرف) نشان داده مي‌شود طي 8 ماه به اندازه 8 سال برخي از اين مدعيان كار كرد. اما طرفداران «فضاي رسانه‌اي بي‌در و پيكر» با استفاده از همين «فضاي بي‌در و پيكر»، سياه را سفيد، خوب را بد، باسواد را بي‌سواد و تلخ را شيرين نشان مي‌دهند.» بيان چنين مضموني ميان نواصولگرايان تكراري است و اتفاقا كساني كه با فضاي مجازي مخالفت بيشتري مي‌كنند بيش از اينكه دل‌شان براي دولت و حكومت بسوزد در پي حل مسائل خودشان هستند. آخرين مورد آن يكي از نمايندگان شاخص مجلس است كه از يك طرف به ‌شدت عليه فضاي مجازي داد سخن مي‌داد و از سوي ديگر و به همان شدت مخالف واردات خودرو و حامي وضعيت خودروسازي داخلي است و حتي وضعيت خودروسازي ايران را براي ديگر كشورهاي خودروساز رشك‌برانگيز مي‌داند. خب! نتيجه چه شد؟ فضاي مجازي كه آزاد است، دست او را رو كرد كه در چندين شركت مربوط به خودروسازان رييس يا عضو هيات‌مديره است و از اين طريق درآمدهاي كلاني دارد و از بانيان اصلي وضع موجود خودروسازي است. صنعتي كه موجب انتقاد رهبري نظام هم شده است. بنابر اين ريشه مخالفت‌هاي افراد و جناح‌ها با فضاي مجازي شناخته شده است. اين متن كيهان نيز درصدد پوشاندن واقعيت ديگري است، زيرا يا راست است يا دروغ؟ اگر دروغ و خلاف واقع باشد كه طبعا جايي براي بحث نمي‌ماند ولي اكنون فرض مي‌كنيم كه راست باشد و قصدشان بيان واقعيت و دفاع از دولت بوده است. در اين صورت چه نتيجه‌اي از اين متن مي‌توان گرفت؟ به عبارت ديگر حقيقت پنهان در لابه‌لاي اين سطور چيست؟
۱- بدون ترديد بيش از ۹۹درصد يا حتي ۹۹/۹۹ درصد امكانات و بودجه رسانه‌هاي رسمي كشور را صدا و سيما، كيهان و ده‌ها روزنامه ريز و درشت و خبرگزاري‌هاي حكومتي و شبه‌حكومتي به طرفداري از وضع موجود به انحصار خود درآورده‌اند.
آن اندك روزنامه‌ها و سايت‌هاي خبري مجوزدار نيز با محدوديت‌هاي قانوني يا فراقانوني مواجه هستند. در برابر اين رسانه‌هاي رسمي، رسانه‌هاي غيررسمي شامل بخشي از فضاي مجازي و ماهواره‌ها قرار دارند. اين متن اذعان مي‌كند كه رسانه‌هاي رسمي در برابر فضاي مجازي شكست خورده محسوب مي‌شوند. آيا جز اين است؟ كار اين رسانه‌هاي رسمي از جمله همين روزنامه چيست كه همه امكانات و بودجه‌ها را در اختيار دارند ولي در برابر رسانه‌هاي غيررسمي شكست مطلق خورده‌اند؟
۲- نتيجه ديگر اينكه از نظر نويسنده همه‌چيز در تبليغات خلاصه مي‌شود. اين انحراف بزرگي است كه رسانه‌ها را به سوي دروغگويي سوق مي‌دهد. اين رويكرد تبليغ را معادل حقيقت مي‌داند و به واقعيت وقعي نمي‌گذارد. به اين معني كه اگر هر دولتي كاري انجام دهد، آن كارها از طرف مردم بدون تبليغات حس نمي‌شوند و اين تبليغات است كه آن را جا مي‌اندازد. در واقع عكس اين هم هست يعني دولت‌ها حتي اگر كاري نكنند، به زور تبليغات مي‌توانند مردم را به اين باور برسانند كه كار و خدمت كرده‌اند. اين گزاره به كل نادرست و خيالي است و اين را در يادداشت هفته پيش «تبليغات‌زدگي؛ بدتر از جن‌زدگي» شرح داده‌ام و تكرار نمي‌كنم. اين رويكرد گمان دارد كه اگر ديگران را محدود كنند، مردم تبليغات آنان را باور خواهند كرد؟ اين نيز نادرست است. اگر مردم به شما باور داشتند كه وضعيت رسانه‌هاي رسمي شما به اينجا نمي‌رسيد. 
۳- شايد بدترين نتيجه‌اي كه بايد از اين متن گرفت اين است كه چه‌كار كرده‌ايد كه پس از ۴۳ سال تسلط مطلق و بي‌چون و چرا بر همه نهادهاي رسانه‌اي و آموزشي و... مردم چنين شده‌اند كه تحت تاثير «فضاي رسانه‌اي بي‌در و پيكر سياه را سفيد، خوب را بد، باسواد را بي‌سواد و تلخ را شيرين مي‌بينند» خب! آيا شكستي از اين بالاتر وجود دارد؟ با انحصار رسانه‌اي خودتان، مردمي از ايران را به تصوير كشيده‌ايد كه گويي هر روز ناآگاه‌تر مي‌شوند و نه آگاه‌تر. در واقع تصور شما از مردمي كه خواهان سلطه بر آنان هستيد چنين مردمي است. اين متن نشانگر شكست آشكار رسانه‌هاي رسمي است حتي اگر نخواهيد به شكست خود اقرار كنيد  محدود كردن فضاي مجازي نيز دردي از نظام رسانه‌اي رسمي را درمان نخواهد كرد.