از فرش به عرش رسیدم

 همیشه داستان‌های شرقی، نوید گذر از تاریکی و رسیدن روزهای خوب را می‌دهند. افسانه‌هایی جذاب مانند ققنوس، سال‌هاست که قصه  شب های مادران برای بچه هاست‌ و مشق تدریس کلاس‌های ادبیات تا این باور را در اذهان جا بیندازند که امید همیشه هست و هیچ ‌گاه نمی‌میرد. اما این تمام قصه نیست، در داستان‌های شرقی همیشه جایی برای یک قهرمان هم هست تا بیاید و افسانه را تبدیل به واقعیت کند؛ آن هم در همین حوالی و از جنس من و شما. بله، در همین اطراف کسانی هستند که ققنوس‌وار از خاکستر مرده خویش دوباره پرکشیدند و به آغوش زندگی بازگشتند. «علی نجمی‌پور»، خیلی شبیه این افراد است. فردی که با تلاش زیاد بالاخره از قفس اعتیاد جست و حالا علاوه بر معلمی و درکنار مربیگری فوتسال، شده است دستگیر کسانی که به نوعی گرفتار اعتیاد شده‌اند. در پرونده امروز زندگی ‌سلام با هم داستان زندگی پر فراز و نشیب فردی را می‌خوانیم که به قول خودش هیچ‌ وقت نا‌امید نشده است.
هیچ کمبودی در زندگی نداشتم اما معتاد شدم
«علی نجمی‌پور»، 38 ساله است و متولد مشهد. او که هم اکنون در بیرجند زندگی می‌کند ، درباره دلایل شروع اعتیادش می‌گوید: «پیش ‌زمینه اعتیاد من مثل همه از سیگار شروع می‌شود. دلایلی که معمولا فرد به اعتیاد روی می‌آورد بیشتر برمی‌گردد به یک سری کمبودها و خواسته‌هایی که در حالت طبیعی به آن نمی‌رسد یا اگر می‌رسد کافی نیست اما داستان من فرق داشت. من هیچ‌ گونه کمبودی در زندگی از لحاظ مالی یا خورد و خوراک و پوشاک نداشتم. پدر و مادر من هم تحصیل کرده هستند و در فاصله 4-5 کیلومتری خانواده ما حتی یک فرد سیگاری هم وجود نداشت. ولی خودم شخصا یک چیز کم داشتم و آن حس قدرت و نیاز به توجه بود که به وسیله اعتیاد جبران می‌شد. این شد که من به شدیدترین نوع اعتیاد روی آوردم و از پایین‌ترین نوع مواد مخدر شروع کردم و به کریستال و هروئین کشیده شدم».
قبح کشیدن ‌مواد در دبیرستان برایم ریخت
علی که از سن کم و در دوران دبیرستان شروع به مصرف مواد کرده، در توضیح این اتفاق می‌گوید: «برای من از همان سال‌های اول دبیرستان متاسفانه قبح و ترس استفاده از مواد ریخت. سال سوم دبیرستان با تریلی همسایه‌مان یک سفر رفتیم. در طول این سفر، وقتی راننده و دوست من شروع به مصرف مواد مخدر از نوع تریاک کردند و از من پرسیدند که نمی‌خواهی یک بار مصرف کنی، زشت بود بگویم نه یا بگویم نه من که تا حالا نکشیدم، یا اصلا مواد چیه؟ بیشتر بچه‌هایی که معتاد شدند، همیشه در جواب این سوال گفته‌اند که قبلا استفاده کرده‌ایم، در حالی که شاید یک بار هم استفاده نکرده باشند! این شد که من هم در این سفر مواد استفاده کردم و خوشم آمد و با خودم گفتم چقدر لذت‌ بخش است. من ابتدا از مصرف مواد لذت می‌بردم تا این که کم‌کم هر چه جلوتر رفت به مصرف مشروبات الکلی روی آوردم و هم مصرف دیگر انواع مواد بیشتر شد. اما می‌خواهم این را به شما بگویم که هنوز خودمان را معتاد نمی‌دانستیم و بیشتر در فکرمان مصرف تفریحی بود. تا این که در یکی از سفرهایم دچار استخوان درد و اسهال و استفراغ و ... شدم. با خودم گفتم شاید به دلیل تغییر آب ‌و هواست تا این که یک نفر به من گفت که این‌ها به خاطر معتاد شدنت است. از آن جا بود که بدبختی من شروع شد یعنی از لحظه‌ای که در ذهنم پذیرفتم که دیگر معتاد شدم».


اعتیاد، اراده در زندگی را می‌سوزاند
علی از عوارض و مشکلات دوران مصرف مواد و بی‌خوابی و دردهایش می‌گوید: «در اعتیاد معمولا یک سلسله اتفاقاتی می‌افتد که روند زندگی را از کنترل خارج می‌کند. خیلی‌ها مثل من می‌گویند ما پول داریم و می‌توانیم مواد مصرف کنیم و چرا باید بدبخت بشویم؟ اما این، آغاز اتفاقاتی تلخ است چون اعتیاد، اراده زندگی‌ات را می‌گیرد. مثلا خیلی وقت‌ها برای انجام یک کاری با خودم می‌گفتم بعد از این که بیدار شدم، می‌روم اما یک معتاد زمان خواب و بیداری‌اش دست خودش نیست. مثلا من به جای ساعت 6 بعدازظهر، 2 صبح بیدار می‌شدم و بعد تصور کنید ساعت 2 صبح، خمار، با بدن درد و در حالت وحشتناک سیستم عصبی و در حالی که نمی‌خواهی خانواده‌ات هم بفهمند، باید چه کرد؟ از این مشکلات بگیرید تا ترس از آبرو، مامور، زندان و همه این ها یک طرف و یواش، یواش گرانی مواد از طرف دیگر به من فشار آورد».

رفتار پدرم باعث ترک من شد
علی همچنین درباره بی‌اعتمادی خانواده به خودش و رنج‌هایی که از این بابت کشیده است، می‌گوید:«بعد از اعتیادم کم‌کم خرابی جسم و روح و دندان و بی‌اعتمادی بقیه افراد شروع شد. من هم پسر بزرگ خانواده بودم، هم دانشجوی رشته تربیت بدنی و هم کاسب. حالا تصور کنید که یک بار در خانه خواهرم وقتی برای خرید نوشابه بیرون رفتم، در بازگشت متوجه شدم درِ خانه به دلیل این که آن جا مواد مصرف نکنم، قفل شده است یا مثلا تغییر رفتار خاله، دایی و مادربزرگ و...تحمل این شرایط واقعا سخت است. اصلا خانواده ام به دلیل مصرف مواد من از مشهد کوچ کردند؛ اما در کنار این حرف‌ها باید بگویم که واکنش والدین من باز هم خوب بود. در خاطرم هست که هیچ ‌وقت از پدر و مادرم مستقیم نشنیدم که برو گمشو فلان فلان شده معتاد. پدرم هیچ ‌وقت به من نگفت معتاد، فقط می‌گفت پسرم احساس می‌کنم یک مقدار مریض و بی حال شدی، اگر کمکی از دست ما برمیاد، ما در خدمت هستیم. این قدر این رفتار روی من تاثیر داشت که باید بگویم همین رفتار پدرم باعث شد که ترک کنم».
 قبل از ترک مواد
 3 بار خودکشی کردم

در بخش دیگری از صحبت‌ها، علی گریزی به سابقه‌های ترک خود می‌زند و می‌گوید:« من خیلی تصمیم به ترک گرفتم، یک بار سه ماه پاک بودم و یک بار 18 ماه اما بعدش شکست می‌خوردم. شما از لحظه‌ای که تصمیم به ترک گرفتید، دیگر نمی‌توانید با حس خوب و خوشحال مواد مصرف کنید. بعد از آن من مدام با عذاب وجدان و گریه و بدون لذت قبلی مصرف کردم. از لحظه‌ای که تصمیم به ترک اعتیاد می‌گیرید ممکن است سال‌ها بگذرد تا موفق شوید اما این وسط ممکن است خیلی چیزها را از دست بدهید و من هم خیلی چیزها را از دست دادم. من همسر، همکار، خودرو، اعتبار و ... را از دست دادم. روزی که تصمیم به ترک داشتم همه این‌ها را داشتم ولی روز آخر هیچی نداشتم، حتی 3 بار خودکشی ناموفق داشتم».
بین خریدن غذا و مواد ماندم
او از تلخ‌ترین خاطرات دوران اعتیادش می‌گوید: «این آخری‌ها قبل از ترک خیلی سخت بود، به خصوص وقتی که پشت شیشه یک چلوکبابی بین خوردن یک پرس غذای خوب و خریدن مواد مستاصل شدم. آخر هم یک بیسکویت ساقه طلایی خریدم و بقیه اش را خرج مواد کردم. یک خاطره دیگر هم این بود که یک بار ساقی از پنجره خانه‌اش 2 تا قبض به من داد تا به ‌جای پول مواد، قبض برق و گاز را که حدود 80 هزار تومان می‌شد ، پرداخت کنم تا بعد به من مواد بدهد. خب من هم با خوشحالی رفتم بانک که پرداخت کنم که یک دفعه داخل بانک به خودم گفتم اگر پرداخت کنم و به من جنس نداد چی؟ شاید متوجه نشوید اما خیلی موقعیت بدی بود که ندانی باید قبض را پرداخت کنی یا نه؟ اگر پرداخت کنی و جنس نداد چی؟ اگر پرداخت نکنی چطوری از مواد فروش جنس بگیری؟ این یکی از بزرگ ترین دردهای زندگی من بود که هر بار به آن فکر می‌کنم، حالم بد می‌شود».
برای دزدی آموزش دیدم!
علی که برای تهیه جنس تا آستانه دزد شدن هم رفته ‌است، در این باره می‌گوید: «با یک گروه دزد، خرده ‌فروش وکیف‌ قاپ آشنا شدم. چند روزی در خانه  این افراد بودم تا این که برای ادامه دادن در این جمع باید دست به دزدی می‌زدم. خب بعد از 4-5 روز، آموزش ‌دیدن برای کیف ‌قاپی شروع شد، آموزشی برای انواع کیف‌ها از کیف دستی تا کوله‌ای و بندی یا از این دستی‌ها که ساده‌ترین بود. کار من هم این بود که روی ترک موتور بنشینم، پای راستم را روی اگزوز موتور بچسبانم تا لحظه‌ای که موتور نزدیک سوژه برای دزدی می‌شد صدای موتور شنیده نشود و دزدی راحت‌تر باشد. سوژه مد نظر ما هم همیشه خانم‌ها و شناسایی از قبل در بانک‌ها و بیشتر در سوپرمارکت‌ها  و فروشگاه‌ها بود. خلاصه ما کلی تمرین کردیم ولی به محض این که در اولین دزدی دستم خورد به بند کیف یک خانم، انگشتم شکست. بعد از این اتفاق دزدها به من گفتند تو عرضه دزدی نداری. باید بگویم هنوز هم علایم این انگشت شکسته و برآمدگی اش همراه من است. این یکی از لطف‌های خدا بود و اگر این اتفاق نمی‌افتاد، الان دزد بودم و نمی‌دانم چه سرنوشتی برای من رقم می‌خورد».
4 سال طول کشید
تا خانواده به من اعتماد کنند

«چند بار ترک ناموفق، خودش باعث ناامید شدن بیشتر خانواده از تو می‌شود». علی با گفتن این جمله از شرایط سخت ترک اعتیاد برای معتادان می‌گوید: «دفعه اول که ترک کردم خانواده بلافاصله به من اعتماد کردند اما سری دوم یک ماه، سری سوم یک سال و همین سری آخر ترک که 13 سال از آن می‌گذرد، 4 سال طول کشید تا قبول کنند. این روند برای من تنها نیست برای همه معتادهاست چرا که به خاطر آن فرایند و فراز و نشیب‌های زندگی یک معتاد، دیگران به راحتی به ما اعتماد نمی‌کنند».
گفتم یا ترک می‌کنم
یا می‌میرم

او بعد از 13 سال پاکی با توصیف بلاهایی که در مسیر ترک بر سرش آمده است، می‌گوید: «من که همه چیز را از دست داده‌ بودم با پدرم تماس گرفتم و از تصمیم ترک خودم گفتم. خاطرم هست که به پدرم گفتم یا ترک می‌کنم یا می‌میرم. این بود که با شناخت از خودم و آگاهی دادن به خانواده اقدام به ترک کردم. مثلا خانواده را مطلع کردم که در 24 ساعت اول، هرکاری کردم اجازه بیرون رفتن از خانه را به من ندهید، به من پول ندهید، یا هر چه قرص و دارو هست از دسترس من دور کنید یا اگر حالم بد شد با این شماره‌ها تماس بگیرید یا اگر به اورژانس کشیده شد حتما به پزشک بگویید که پسر من در حال ترک است تا به من دارو تزریق نکند».
به 1200 نفر برای ترک کمک کردم
علی که بعد از تجربه سخت ترک اعتیاد، تصمیم به کمک به بقیه معتادان در این مسیر گرفته، می‌گوید: «من همیشه آرزوی داشتن یک کمپ ترک اعتیاد داشتم که در آن، آن ‌طور رفتار کنم که دوست داشتم با من در طول زمان ترک اعتیاد برخورد کنند. من که مجوز نداشتم ولی به واسطه یکی از دوستان در بیرجند جزو گروه یک کمپ ترک اعتیاد شدیم و بعد کم ‌کم عضو هیئت مدیره تا این که با کنار رفتن آن تیم ما مسئولیت این کمپ را برعهده گرفتیم. از سختی ‌کار هم همین ‌قدر بگویم که در خراسان‌ جنوبی آن قدر محرومیت هست که کمپ معتادان بانوانی که در اختیار ماست تنها کمپ استان است که حدود10 سال است دایر شده و به گفته بیشتر معتادان رفتار کادر ما که بیشترشان درد کشیده اعتیاد هم هستند خیلی بهتر و مفید‌تر بوده است. در این 10 سال هم بالای 1200 پرونده ترک موفق داریم».
معلمی بهترین شغل دنیاست
«بعد از ترک یک سال در شهر بیرجند غریب بودم تا این که سال 89 آگهی استخدام معلمان ورزش را دیدم». علی با گفتن این جمله گریزی به دلیل اصلی معلم شدنش می‌زند و می‌گوید: «در آزمون شرکت کردم و توانستم در شهری به اسم درمیان در نزدیکی بیرجند استخدام شوم. روز اول مدرسه داخل نمازخانه، به غیر از سجده و گریه کار دیگری نمی‌توانستم انجام بدهم به خصوص وقتی که یک سال پیش در همان زمان در حال تزریق شدید مواد بودم و الان به لطف خدا معلم تربیت ‌بدنی بچه‌های مردم هستم. این تفاوت از فرش تا عرش بود. معلمی بهترین شغل دنیاست و در کنار معلمی شروع کردم به کمک کردن مستقیم و غیرمستقیم به هر دوست، آشنا و دانش‌آموزی که گرفتار و در حال دست و پنجه نرم کردن با مواد است و خیلی وقت‌ها هم مثل الان حاضر شدم داستان زندگی خودم را در اختیار دیگران قرار بدهم و از آبروی خودم نترسم که شاید بتوانم آبروی یک نفر دیگر را حفظ کنم. فعالیت در رشته تربیت ‌بدنی و یک فرد معتاد با سابقه شاید تناقض داشته باشد اما حالا یک دویدن ساده هم لذت دیگری برایم دارد چون قبلا توانایی انجام همین کار را هم نداشتم و حالا فرض کن کار تیمی انجام بدهی و یک تیم فوتسال درست کنی که در سال 98 قهرمان لیگ دو شهرستان بشود و امسال بعد از دو سال وقفه به دلیل کرونا در حال آماده شدن برای لیگ یک باشد. عالی است، مگر نه؟».
 
نمی‌توانم بگویم اعتیاد لذت ندارد
علی که روش منحصر به فرد خودش را در ترک اعتیاد دارد، می‌گوید: «مسئله ای که برای من خیلی مهم است، این است که هیچ‌ وقت به خانواده‌ها و دانش‌آموزان خودم از مواد بد نگفتم. شاید با خودتان بگویید این چه حرفی است؟ ببینید، ما نمی‌توانیم مواد را بد بدانیم! الان شما برای یک دانش‌آموز از مواد بد بگویید اما آن فرد با اولین بار مصرف و تجربه سرخوشی‌های مواد می‌فهمد که با حرف‌هایی که شنیده است، تناقض دارد. من هر وقت می‌خواهم از اعتیاد بگویم از سرخوشی‌ها و قدرت دادن و اعتماد به نفس کاذب و ... می‌گویم. بارها گفته‌ام دنیای اعتیاد مثل یک مترو ست که ایستگاه اول آن همه‌ چی خوب و خلوت است ولی در ایستگاه آخر جا برای نفس کشیدن نیست و این قطار اعتیاد، ایستگاه به ایستگاه دارایی‌هایت را از تو می‌گیرد. ایستگاه اول جسم و سلامتت، دوم خانواده و دوستانت، سوم مال، چهارم اعتماد به نفس و ... . همین ‌طور برو تا ایستگاه آخر. من نمی‌توانم بگویم اعتیاد لذت ندارد، باید بگویم مواد لذت بخش است اما این عواقب تلخ و مرگبار را هم دارد.»
نسبت به معتادها بی‌تفاوت نباشید
علی در آخر یک خواهش هم از خوانندگان این مطلب دارد: «به همه خانواده‌ها توصیه می‌کنم  در مقابل افراد معتاد اطراف‌شان بی‌تفاوت نباشند. بدترین معتاد‌ها را به چشم دیدم که یک روزی خوب شده‌‌اند. یک زمانی در زندان به مدت 2 ماه از عوارض اعتیاد می‌گفتم. با یک زندانی اعدامی کرمانی آشنا شدم که یک سال پاک بود و در تولد یک ‌سالگی پاکی‌اش حکم اعدامش رسید ولی نکته جالب این جاست که دیگران هر چه گفتند حالا که در آستانه اعدام هستی، مصرف کن که لااقل کمتر زجر بکشی ،قبول نکرد و پاک اعدام شد. این را هم بگویم وقتی با یک معتاد صحبت می‌کنید به هیچ وجه نباید منتظر نتیجه زود بازده باشید بلکه باید ذره ‌ذره بذر ترک اعتیاد را بکارید. مثل خودم و آن فردی که دو سال قبل از ترک من، سر یک چهارراه من را کشید کنار و گفت که همین الان بذار کنار قبل از این که همه‌ چیزت را از دست بدهی».