پارادوکس شناختی درباره برجام

امین جمشیدزاده - گاهی در سپهر سیاست و بویژه در صحنه دیپلماسی و تعامل بین دو یا چند کشور قدرتمند در دنیا با توجه به اتمسفر غالب بر فضای کشورهای مختلف اگرچه در مبنای ایدئولوژیک ممکن است مخالف عقاید هم باشند ولی در دیپلماسی و مبانی نظری خواسته یا ناخواسته علی رغم ناهمساز بودن عملی با هم همساز شوند و شبیه این مساله در جنگ های جهانی اول و دوم بسیار بوقوع پیوسته و رخ داده است و اکنون این قضیه در خصوص برنامه جامع راهبردی اقدام مشترک« برجام» بین دو کشور ایالات متحده و ایران صدق می کند.
نگرش ها ممکن است به رفتار مسالمت آمیز منجر شوند؛ شبیه رفتار برجامی ایران و ایالات متحده آمریکا که جو بایدن وقتی به تماس تلفنی یائیر لاپید نخست وزیر رژیم صهیونیستی همپیمان و یار گرمابه و گلستان سیاسی خویش نمی نهد تا بنی گانتر وزیر جنگ رژیم اسرائیل سرآسیمه به واشنگتن پرواز کند تا دیر به اتفاق ناخواسته برسد و قبل از آن کاخ سفید پاسخ برجامی خویش را برای اتحادیه اروپا ارسال کرده بود؛ با توجه به آن چیزی که پیش‌تر در بالا ذکر آن رفت این احتمال نیز وجود دارد که رفتار منجر به نگرش شود. بانفوذترین تبیین برای توالی این رویدادها را نظریه لئون فستینگر درباره ناهماهنگی شناختی به دست می دهد. همانند نظریه های کلی همسازی شناختی، نظریه ناهماهنگی شناختی فرض می کند که مثلاً در فردی مثل جو بایدن رئیس جمهوری ایالات متحده برخلاف همتای سابق جمهوری خواهش«دونالد ترامپ» کشش و سایقی به سوی همسازی شناختی وجود دارد؛ دو شناخت که با هم‌ناهمساز باشند ایجاد ناراحتی می کنند که این ناراحتی شخص را به رفع ناهمسازی و ایجاد هماهنگی بین آن دو شناخت برمی انگیزد. در واقع اصطلاح ناهماهنگی شناختی به ناراحتی ناشی از شناخت های ناهمساز اطلاق می شود. اگر چه ناهماهنگی شناختی به چندین نوع ناهمسازی می پردازد، اما بیشتر از همه در زمینه ی این پیش بینی بحث برانگیز بوده است که اشتغال شخص به رفتار مخالف نگرش هایش فشاری ایجاد می کند تا نگرش هایش را تغییر داده و آنها را با رفتارش همساز کند. علاوه بر این، نظریه مزبور بر آن است که اشتغال به این قبیل رفتار بیشترین ناهماهنگی را ایجاد کرده و از این رو بیشترین تغییر نگرش وقتی ایجاد می شود که دلایل موجهی« یا همساز» برای اشتغال به آن رفتار وجود نداشته باشد؛ هم نظریه ناهماهنگی شناختی و هم نظریه ادراک خویشتن مدعی هستند که نتیجه تحقیقات مربوط به اطاعت ترغیبی را تبیین می کنند، یعنی تحقیقات شواهدی را یافته اند که آزمودنی ها«لاپیر نخست وزیر اسرائیل» وقتی از موضعی«ترس و واهمه بی دلیل از قدرت هسته ای ایران و مکان هایی در ایران مثل قالیشویی دوقوزآباد» دفاع می کنند که خلاف باورهای واقعی آنها است واقعا دچار انگیختگی و ناراحتی می شوند. در واقع همسازی نگرش ها این مساله را تبیین می سازد که برخی از نگرش ها با یکدیگر در مبانی نظری و دیپلماسی همراه هستند؛ مثلا کسانی که از سیاست جبران حمایت می کنند احتمال می‌رود که از کنترل حمل سلاح هم جانبداری کنند، مخالف مجازات اعدام باشند و در مورد سقط جنین از حق انتخاب پشتیبانی کنند. در نگاه نخست به نظر نمی آید که این نگرش های متنوع ارتباط منطقی با هم داشته باشند با وجود این، وقتی بدانیم شخصی یکی از این نگرش ها را دارا است اغلب می توانیم نگرش های دیگر را با دقت نسبی حدس بزنیم و‌ چنین به نظر می آید که نوعی منطق در آنها دست اندر کار باشد. به نظر می رسد همه این نگرش ها از مجموعه ارزش های زیربنایی« آزادی خواه بودن» سرچشمه می گیرند. همین گونه را می توانیم در نگرش های« محافظه کارانه» تشخیص دهیم. بسیاری از کسانی که که مخالف سیاست جبران و قانون کنترل سلاح هستند، مبنای عقیده خود را باور به آزادی فردی اعلام می کنند، حتی کسانی که با چنین عقایدی مخالفند می توانند منطق دست اندرکار در آن را دریابند.بسیاری از این قبیل مردم آزادی دوست در عین حال معتقدند که زن‌ها باید در خانه بمانند یا با مصرف مواد مخدر باید باید با تنبیه شدیدتری برخورد شودلیکن این نگرش ها نیز به طور شگفت آوری قابل پیش بینی هستند.خلاصه اینکه نگرش های هر شخصی منجمله رییس جمهور کنونی آمریکا درباره برنامه جامع راهبردی اقدام مشترک«برجام» ظاهراً دارای نوعی منطق درونی است. اما این منطق معمولا بر خلاف همتای سابقش ترامپ از نوع منطق صوری سخت گیرانه و با استراتژی فشار شکست خورده و کور حداکثری نیست؛ بلکه نوعی منطق- روانی و همین منطق روانی است که روانشناسان اجتماعی آن را تحت عنوان«همسازی شناختی» قلمداد می کنند. قضیه اصلی در همسازی شناختی این است که آدمی تلاش می کند در باورها، نگرش ها و رفتارهای خود هماهنگ باشد و اینکه ناهمسازی به عنوان عامل آزارنده یا محرکی عمل می کند که ما را به تغییر دادن یا عوض کردن آنها بر می انگیزد تا به این به وسیله به صورت مجموعه ای متوازن، اگرنه منطقی درآیند. پس با توجه به این قضایا و آن چه که در یکی دو هفته گذشته در سپهر سیاست بین۱+۴ و آمریکا و گفت و گوهای بطئی و طولانی در۱۷ ماه گذشته به وقوع پیوست و بی اهمیت جلوه دادن رژیم صهیونیستی از جانب ایالات متحده برای کارشکنی و عدم حصول نتیجه لازم به ضرس قاطع می توان به نتیجه رسیدن گفت و گوها را با توجه به کش و قوس های فراوان و جواب ایران و آمریکا به اتحادیه اروپا مثمر ثمر و نتیجه بخش قلمداد کرد که توافق نهایی در یکی دو هفته پیش رو رخ دهد و برجام پس از خروج یکجانبه و افراطی ایالات متحده به سردمداری دونالد ترامپ در۱۸ اردیبهشت۱۳۹۷ هجری شمسی که منجر به تروریسم تمام عیار اقتصادی علیه ملت آزاده و نیک اندیش و دولت پای کار ایران گردید مجدد احیا شود.