روزنامه آرمان امروز
1401/06/21
در سوگ معروفیها
مجتبی پیرزادآرمان امروز: چند شب پیش درپی درگذشت استاد معروفی، حزن و اندوهی طغیانگر، همه ی تار و پود وجودم را گرفت. به واقع، پیرو تبعات پیش تر فوت استاد ابتهاج (سایه ی عزیزمان) نیز بر آن دمیده و افزون. در نتیجه قلمم را بر کاغذ گماشتم و جوهره ی وجودش بی اختیار واژگان را خود انتخاب، پی در پی و یکی پس از دیگری می آمد و می نوشت. راستش اینکه وزن واژگان چقدر ژرف بود و بجا، از اراده ی فهم حقیر خارج و سرکشان، پیش میرفت. تنهایی امانم را بریده بود. دوست داشتم بنویسم. آخر مگر من نویسنده ام؟! تا الان هر چه مینوشتم از مکاتب و مباحث مدیریتی و معذالک بوده ولاغیر. که البته یکسری حرف های کلی صد من یک غاز که به لطف سرچ در اینترنت و موتورهای جستجو چون گوگل یک ساعته میتوان هزاران کتاب و مقاله یافت و من نیز همواره یکی از هزاران بودم و نه هزاران را چه شد؟! اینکه چقدر مفید بوده، راستش بعید میدانم، اصلا دریغ از یک خواننده.چرا که امروزه همگان همه چیز دانند و عمق سواد اقیانوسی به ژرف یک سانت.البته که فاجعه است. همین است. کاریش نمیشود کرد.چاره چیست؟ رودخانه ی کج فهمی بهمین سوی است.امروزه بدبختی ها کم نیست و هر روز بیشتر و تاریکتر. روشنایی نیست.پدر ژپتوی داستان ما کم نصحیت نکرد و پندارش نه افاقه ای. زمستانهای سرد نامردی پیش روست. زمستان نامردی را از ما به ارث برده نه از طبیعت خویش.آری این حقیقت تلخ نخ نمای امروزمان است.جامعه ی بدون پدرهای دلسوز! دانشگاه بدون استاد! زمین بدون مربی! آری آگاهای درد است و درد بیداری در دانایی در توانایی کار هر بز نیست خرمن کوفتن است.نمیخوام مدعی گاو نر باشم چراکه مردان کهن داستان امروزه روز، در حال رفتن.یکی پس دیگری. خوشه چین بی انصاف، بی تعارف میچیند.گلچین میکند. اگر به دوسال اخیر نگاه کنیم کم از صداهای ماندگار و پدران آواز و چهره های ماندگار ادبیات و شعر فارسی و پارسی تا از علوم مختلف، نرفتند. تا که بماند؟! کیستیها که اند تا چه چیستی هایی بگویند؟! مگر کیستی هست در پی چیستی؟! ظرف ایران زمین تهی و فقیر شده. نه این نشان از یأس، بلکم حقیقت تلخ امروزمان است. زین پس بزرگترین هنر مراکز نشر و ترویج اشاعه فرهنگ و هنر در این سرزمین یادآواره ها خواهد بود و بزرگداشت! و نه زنده داشت.کدام داشتی؟قیصر امین پور و جلیل شهناز، خرم، شاملو، شجریان و کسروی و لطفی و سایر ادبیان همه رفتند و بجایی نیست.ته تهمانده ی شفیعی کدکنی و دینانی و دولت آبادی ها شاید بزودی نیز هم! پس تجلیلها تمام میشوند!خواستگاههای انسانی، ابر انسان امروز در جستجوی نامعنا،در پی بی ارزشی ارزشها، جابجاست. آدرس کجواره ایست. تاسف بار است که بگویم قد قامت شعور از سانت هم نمی گذرد و ادبیان و کهن سالاران انگشت به دهان این هوچیگری زباله دان جوانان جاه طلب یک شبه رهصدساله، بی سواد همه چیزدان همه چیز گوی عصر امروز .
سرتان را به درد نیاورم. می دانم دوباره پرچانگیم گل کرد. فکر نکنید که فکر میکنم که نمیکنم که آدم حسابیم. چرا که درددلی بیش نیست از شکواییه های حال امروزمان که این کشتی به گل نشسته و قطاری که به قول هگل بسوی دره ی تاریک می تازد. علل قصص برگردم به اصل ماجرا و بیش از این به حاشیه نروم.
سایر اخبار این روزنامه
خرس روسی در تیررس سلاح های غربی
تهدید اسرائیل و پاسخ فرماندههان نظامی ایران
هنوز نتایج برنامه های اقتصادی دولت در سفره مردم خودش را نشان نداده است
پاسکاری مقصران برای فرار از بی تدبیری
تظلم خواهی 25 هزار شاکی در بزرگترین زمینخواری قرن
جا به جایی بیش از 35 میلیون تومان مالیات دارد!
کسی به فکر سفره خالی کارگران نیست
مواجهه با وضعیت «اضطرار فساد»
«برنامه هفتم توسعه» دولت محور یا جامعه محور
تحرکات اسراییل مغفول میمانند
در سوگ معروفیها
مسئولیت مشکلات با کیست؟
صفحات بالای ۵۰۰ هزار فالوور مالیات بدهند