مخمصمه خودساخته

گروه فرهنگ و هنر: چند روزی از انتشار مقاله نیویورکر می‌گذرد و این روزها جدی‌ترین خبر رسانه‌های سینمایی مربوط به «سوژه‌دزدی» اصغر فرهادی است. قابل تأمل آنکه رسانه‌هایی که پیش از این حتی از پرداختن به خبر شکایت آزاده مسیح‌زاده از اصغر فرهادی امتناع می‌کردند، مقاله نیویورکر را با جزئیات منتشر می‌کنند و واضح است به اصغر فرهادی به چشم «یک آدم تمام‌شده» می‌نگرند که این گونه به او می‌تازند. سوالات فراوانی درباره اینکه چرا اصغر فرهادی به یکباره مورد هجمه سراسری قرار گرفته است وجود دارد! اینکه او در میانه این روزهای شلوغ کانون حملات سینمایی‌ها قرار گرفته قابل تأمل است. آن هم با انگ کهنه‌ای که پیش از این اگر چه بارها درباره‌اش گفته شده بود اما مورد بی‌محلی قرار می‌گرفت. چهره‌هایی که پیش‌تر ادعای دزدی بودن ایده‌ها و سوژه‌های فرهادی را مطرح کرده بودند، مورد بی‌محلی رسانه‌ها قرار می‌گرفتند. حتی وقتی حمید نعمت‌الله موضوع سرقت ایده «روزگار جوانی» را در برنامه اینترنتی فریدون جیرانی مطرح کرد، فشارهای زیادی به او وارد شد. به نعمت‌الله اتهام حسادت زدند و انگ‌های دیگر. حمید نعمت‌الله درباره طرح روزگار جوانی گفته بود: «سریال روزگار جوانی، طرح من و هادی مقدم‌دوست بود. یک‌مرتبه دیدیم فردی به نام اصغر فرهادی در حال نگارش آن است و اصغر توسلی هم تهیه‌کننده است. از آنجایی که همه چیزش مال ما بود، شکایت کردیم. تلویزیون حکمی گذاشت و همان جا برای نخستین‌بار اصغر را دیدم. به من گفت سریال را بر اساس خاطرات دانشجویی‌اش نوشته. گفتم واقعا اینها خاطرات دانشجویی تو است؟ فلان چیز جزو خاطرات تو است؟ آن کاراکتر عمه‌ من است، چطوری خاطره‌ تو است؟ اما خلاصه نتوانستیم ثابت کنیم». بعدها علی خودسیانی هم ادعاهایی را درباره چند طرح و نمایشنامه مطرح کرد ولی به جایی نرسید. در نهایت شکایت و پیگیری یکی از شاگردان یکی از دوره‌های فیلمنامه‌نویسی اصغر فرهادی، یعنی آزاده مسیح‌زاده، مساله دزدی بودن ایده «قهرمان» را رسانه‌ای‌ کرد. در روزهایی که رسانه‌های سینمایی که عموما در ازای دریافت مبالغی به تعریف و تمجید از قهرمان و اصغر فرهادی می‌پرداختند، خبر شکایت آزاده مسیح‌زاده را سانسور می‌کردند، مسیح‌زاده از پیگیری شکایتش پا پس نکشید. اصغر فرهادی در این مدت در تلاش بود به نحوی با بی‌محلی، ادعای مسیح‌زاده را غیرواقعی نشان دهد اما ماجرا فقط ادعای مسیح‌زاده نبود. اصغر فرهادی در ماه‌های اخیر به نوعی با بحران هویت هم مواجه بود. نه در ایران آنچنان برای او سوت و کف می‌زدند، نه در جشنواره‌های خارجی توفیقی تازه پیدا کرد. داوری او در کن هم تحت‌الشعاع فشارهایی قرار گرفت که اساسا سینمایی نبود. یاران قدیمی‌اش از جمله گلشیفته فراهانی با تهدید او، انتخاب او در کن را تحت تاثیر قرار دادند. باج دادن‌های فرهادی و افتادن در پازل رسانه‌های فارسی خارجی و ویرانی‌طلبانی که او روزگاری در «دایره زنگی» تمسخرشان کرده بود، منجر شد فاصله‌گذاری او از شرایط ایران جدی‌تر شود. آنچنان که خودخواسته، آنطور که در گفت‌وگوها و مصاحبه‌هایش طرح کرده، خود را ممنوع‌‌الورود کرد. فشارهایی که در چند ماه اخیر بر فرهادی وارد شد، او را به تصمیم‌های غلطی رساند؛ تصمیم‌هایی که برای او مخمصه ساخت. تحلیل‌های غلط او از اوضاع اجتماعی ایران باعث شد حتی در ماجراهای اخیر نیز به نقش‌آفرینی رادیکال بپردازد. اما از آنجا که فضا رادیکال‌تر و هتاکانه‌تر از مواضع رادیکال فرهادی بود، صدای او، حتی پیامی که به زبان انگلیسی برای جهانیان(!) منتشر کرد، دیده نشد. فرهادی دیگر مهم نبود. کارکردی را که پیش از این برای رسانه‌های فارسی ضدایرانی داشت، از دست داده بود و به همین دلیل کنار گذاشته شد اما نه آرام و دیپلماتیک، بلکه بسیار توهین‌آمیز. دوستان سابقش به شکل عجیب و غریبی تحقیرش کردند و عنوان «ایده‌‌دزد» را به او چسباندند. ضربات دوستان سابق فرهادی به او چنان مهلک بود که منتقدان سینمای او در ایران، در همه این سال‌ها در ایران، هیچ‌گاه اینچنین تند و زننده او را ننواخته بودند. گزارش نیویورکر تقریبا ایده همه فیلم‌های فرهادی را سرقتی عنوان کرده و عجیب است که همه دوستان سابق فرهادی گزارش نیویورکر را تکمیل و تایید کرده‌اند. مخمصه خودساخته فرهادی، چه آنگاه که ایده‌های دیگران را نردبان بلندپروازی‌های خود می‌کرد، چه حالا که دوستان روشنفکرش او را مورد حمله‌های عجیب و غریب قرار می‌دهند، می‌تواند او را نسبت به واقعیت‌ها بیدار کند. ذهن ساختارگرای او که ساختار را علت‌العلل همه مصائب می‌داند، رفتار رفقای روشنفکرش را که تاثیری از ساختار نپذیرفته‌اند، چگونه تحلیل خواهد کرد؟