سينما در ذات خود معترض است

تينا   جلالي
اين روزها كه بحث هنر اعتراضي در افكار عمومي بيشتر مطرح مي‌شود و نمونه‌هايي از آن را در اشكالي خلاقانه و متفاوت، در فضاهاي مجازي و حقيقي زياد مي‌بينيم، بررسي رويكردهاي اعتراضي در هنر و از جمله سينماي ايران، موضوعيتي ويژه پيدا مي‌كند. با طرح اين پرسش كه سينماي ما در تاريخ خود چه سهمي از آثار اعتراضي را رقم زده است؟ فيلم‌هاي اعتراضي سينماي ايران در هر دوره دربرگيرنده چه ويژگي‌هايي بوده‌اند؟ چه داستان‌هايي با درونمايه اعتراضي در قالب فيلم‌هاي سينماي ايران به تصوير كشيده شده؟ در كدام مقاطع تاريخ معاصر و به تاثير از چه وضعيت‌ها و وقايعي؟ روزنامه اعتماد پيش از اين گفت‌وگوهايي را با اين موضوع آغاز كرده است. اين گفت‌وگوها با فرزاد موتمن درباره دهه هشتادي‌ها و ميزان حضور آنها و دنياي‌شان در آثار سينمايي آغاز شد؛ در ادامه با شادمهر راستين مشخصا ابعاد سينماي سياسي را برشمرديم و ويژگي‌هايي را كه اين ژانر بايد واجد آن  باشد. حالا با احمد طالبي‌نژاد تاريخچه سينماي اعتراضي را مرور مي‌كنيم. اين منتقد نام‌آشنا لابه‎لاي صحبت‌هاي خود به زماني كه هنر اعتراضي در سينماي ايران گسترش پيدا مي‌كند اشاره دارد و مي‌گويد: «جريان فيلم‌هاي اعتراضي در همه دنيا وجود دارد، در ايران هم هست اما معتقدم اين فيلم‌ها خوراك جشنواره‌ها هستند تا سالن سينما. چون اين فيلم‌هاي اعتراضي فرصتي براي اكران در كشور پيدا نمي‌كنند.»
   ‌جناب طالبي‌نژاد، اين روزها گفتمان اعتراضي به نوعي در مباحث فرهنگي و هنري ما بسيار مطرح مي‌شود و شايد بتوان گفت در سرفصل موضوعات قرار دارد. شواهد نشان مي‌دهد كتاب‌هايي مربوط به جنبش زنان و تحول‌خواهي در فرهنگ جامعه فروش زيادي پيدا كرده؛ نقاشي‌هايي با اين درون‌مايه‌ها كشيده و البته به شكل غيررسمي ارايه مي‌شود. حالا بحث درباره هنر اعتراضي تا اين اندازه در سطح جامعه رايج است، مي‌خواهيم به‌طور مشخص اين بحث را در سينماي ايران پي بگيريم. بفرماييد سينماي معترض از چه مولفه‌هايي بايد برخوردار باشد؟
وقتي مي‌گوييم سينماي معترض، بايد ببينيم هدف‌مان چه نوع سينما و چه نوع فيلم‌هايي است. دربرگيرنده سينماي سياسي است يا اجتماعي يا اخلاقي؟ واقعيت اين است كه واژه معترض به عنوان صفت براي اعتراض به چيزي به كار برده مي‌شود؛ مثلا شما از موضوعي ناراضي هستي يا از وضعيت حقوق و دستمزد و... رضايت نداري، پس دست به اعتراض مي‌زني؛ در اين صورت اسمت مي‌شود معترض اما به عقيده من هنر و همه شاخه‌هاي آن در ذاتش به نوعي حركت اعتراضي است. يعني نظرم اين است كه همه هنرمندها معترض هستند. در ادبيات كلاسيك ما نگاه كنيد، ببينيد حافظ، مولانا، سعدي، ناصرخسرو، خيام و ديگر بزرگاني كه تاثيرگذار بودند، همه اعتراص داشتند و اعتراض اينها هم جنبه‌هاي سياسي دارد و هم جنبه‌هاي اخلاقي و اجتماعي. 
پس وقتي مي‌گوييم سينماي اعتراضي هدف نوعي از فيلم است كه وضعيت موجود را برنمي‌تابد و عليه آن حركت مي‌كند، با اين مقدمه مي‌خواهم بگويم سينماي اعتراضي ايران از دومين فيلم تاريخ سينماي ايران شروع شد. يعني فيلم «حاجي آقا آكتور سينما» ساخته آوانس اوگانيانيس. همان‌طور كه مي‌دانيم، قبلش فيلم كمدي سبك «آبي و رابي» را ساخته بود كه تنها عكس‌هايي از آن باقي مانده اما فيلم مهمش «حاجي آقا آكتور سينما» است كه هنوز هم كه هنوز است، يكي از بهترين فيلم‌هاي كمدي اجتماعي تاريخ سينماي ايران است. چرا مي‌گويم سنگ بناي سينماي اعتراضي سينماي ايران است؟ براي اينكه به مناسبات اخلاقي و اجتماعي و آن چيزي كه جامعه ايران را دچار تحجر و عقب‌‌ماندگي كرده بود اعتراض مي‌كند؛ از جمله تعصبات ديني و قومي و مذهبي و مخالفت با عناصر مدرن مثل هنر سينما. در طول اين فيلم مي‌بينيم اين فيلمساز كه البته از ارامنه ايران هم بوده، يك‌جورهايي به وضعيت موجود اعتراض مي‌كند. اين وضعيت موجود را مورد تاكيد قرار مي‌دهم چون هنر اعتراضي به ويژه سينما در هر جاي جهان كارش همين است. يعني وضعيت موجود را نقد مي‌كند و چه بسا عليهش حركت‌هاي تندي انجام مي‌دهد. وقتي اين فيلم ساخته شد و به نمايش درآمد، هنوز اين بحث‌ها و تقسيم‌بندي‌ها وجود نداشت. بعد هم كه فصل دوم سينماي ايران از اواخر دهه بيست شروع شد، با فيلم‌هاي سطحي محصول پارس‌فيلم و فيلم‌هاي خانوادگي يا شبه‌رمانتيكي كه نسبتي هم با واقعيت‌هاي اجتماعي ما ندارد، هيچ‌كدام اين فيلم‌ها حركت معترضانه به حساب نمي‌آيد و با اين هدف هم ساخته نمي‌شدند. اين نوع فيلم‌ها با هدف سرگرم كردن مردم و پر كردن اوقات فراغت عامه مردم توليد مي‌شدند. تا اينكه به دهه چهل مي‌رسيم. دهه چهل در تاريخ اجتماعي ايران دهه بسيار مهمي است. براي اينكه ده سالي از كودتاي 28 مرداد گذشته و جامعه در يك فضاي ليريك يا بهتر بگويم غنايي فرو رفته و غرب و غرب‌زدگي خيلي در جامعه نفوذ دارد. بنابراين كم‌كم سر و كله هنر اعتراضي پيدا مي‌شود. شاعرهاي بزرگ معاصر در اين دوره شعرهاي تندي مي‌گويند، داستان‌نويس‌هاي خيلي خوبي پيدا مي‌شوند كه داستان‌هاي اعتراضي با رويكرد اعتراضي به وضع موجود مي‌نويسند و نه به شكل انقلابي؛ چون بحث انقلاب جداست.
   ‌‌نتيجه مي‌گيريم سينما هم متاثر از همين اتفاقات كه در عرصه فرهنگي و هنري رخ داد، ناگزير رويكرد اعتراضي پيدا مي‌كند.
دقيقا. خب سه فيلمي كه از اواخر دهه مورد بحث به صورت همزمان ساخته شدند - منظورم «گاو»، «قيصر» و «آرامش در حضور ديگران» است- در همين فضاي اعتراضي سياسي سير مي‌كنند. البته گاو زبان اعتراضي به آن شكل ندارد و بيشتر رويكرد روانشناختي و فلسفي دارد اما «قيصر» و «آرامش در حضور ديگران» به وضعيت موجود اعتراض مي‌كنند؛ به خصوص «قيصر» به عنوان يكي از مهم‌ترين سنگ بناهاي سينماي اعتراضي ايران در مورد شرايط اجتماعي و ايضا سياسي دهه چهل صحبت مي‌كند. يعني خانواده‌اي مورد تعرض قرار مي‌گيرد و طبعا بايد از طريق نهادهاي قانوني با اين قضيه برخورد شود اما قيصر با توجه به پايگاه طبقاتي و فرهنگي و جنوب شهري كه دارد و با قوانين هم آشنايي ندارد، به جاي آنكه از نهادهاي قانوني كمك بخواهد و بپرسد چرا خواهرش را كشته‌اند، خودش دست به انتقام فردي مي‌زند. اين يك جور عصيان عليه نهادهاي مدني است كه ظاهرا همان‌طور كه در فيلم مي‌بينيم كاري ازشان برنمي‌آيد و وسيله‌اي هستند براي دستگيري. كما اينكه در انتهاي فيلم مي‌بينيم سر و كله پليس‌ها پيدا مي‌شود.
   ‌‌در ديگر بخش‌هاي هنر چطور؟ 
از اين‌جاست كه شرايطي به وجود مي‌آيد كه هنر اعتراضي گسترش پيدا مي‌كند و در ادبيات، ترانه و موسيقي و ساير هنرهاي ما به صورت گسترده شكل مي‌گيرد و جلو مي‌آيد. فيلم آرامش درحضور ديگران درباره يك سرهنگ امنيتي است كه پير و فرتوت شده و جامعه امنيتي كه ساخته در نهايت دخترهاي خودش را به كام مي‌گيرد و آنها به فساد كشيده مي‌شوند. يعني فساد تا داخل خانه كسي آمده كه پيش از اين سرهنگ امنيتي بود. با اين سه فيلم موج نوي سينماي ايران برمي‌خيزد و فيلمسازهاي ديگر از راه مي‌رسند. از جمله امير نادري به خصوص در فيلم «تنگنا» بحث عدالت و بي‌عدالتي و بحث طبقاتي وارد سينماي معترض مي‌شود. ممكن است در «گنج قارون» هم مساله طبقاتي را ديده باشيد اما اين موضوع با رويكرد شبه‌ملودراماتيك اشاره سرسري و سطحي به مساله طبقاتي مي‌كند اما در فيلم «تنگنا»ي امير نادري و «تنگسير» او، اساسا فيلمساز شرايط طبقاتي حاكم بر جامعه را تحليل مي‌كند و اين طبقاتي شدن جامعه كه به‌شدت در دهه چهل و پنجاه رواج داشت، يكي از نشانه‌هايي مي‌شود كه فيلمسازان و هنرمندان معترض به سمت آن مي‌روند و در جامعه تبيين مي‌كنند. البته نقش گروه‌هاي چپ را در اين مورد نبايد فراموش كرد. آنها هم به اين كوره مي‌دمند و آتشش را با شعر و موسيقي‌شان شعله‌‍‌‌‌ور مي‌كنند. شما نگاه كنيد موسيقي‌هايي كه آن زمان ساخته مي‌شود، فرهاد مهراد از بن‌بست حرف مي‌زند و شعر شاملو را مي‌خواند و هم او شعر جمعه را مي‌خواند كه اشاره‌اي به مسائل سياهكل داشته و... در مجموع اين در سينما تاثير مي‌گذارد و ما شاهد فيلم‌هاي تلخ زيادي در آن دوران هستيم.
   ‌‌پس از انقلاب چطور؟ 
تا اينكه به انقلاب 57 مي‌رسيم. اوايل انقلاب و حداقل تا يك دهه، آن‌چيزي كه به عنوان سينماي معترض معرفي مي‌شود، ناشي از نوعي نان به نرخ روز خوردن و تظاهر به همراهي است.
  ‌چرا؟
چون عملا خيلي از فيلمسازان براي اينكه برادري خود را به نظام ثابت كنند و بگويند ما هم انقلاب را قبول داريم، شروع مي‌كنند به ساخت فيلم‌هايي عليه خوانين و كارخانه‌‌دارها. درحالي كه اين مسائل در آن زمان موضوعيتي نداشتند و بعد از انقلاب اصلا خاني وجود نداشت! در همين راستا تعداد زيادي فيلم ساخته شد كه به شورش دهقانان عليه خوانين يا شورش كارگران عليه مدير كارخانه مي‌پرداخت. به دهه شصت نگاه كنيد؛ فيلم‌هاي زيادي با اين رويكرد ساخته شد. اغلب سازندگان اين فيلم‌ها هم دست‌اندركاران فيلم فارسي سابق بودند كه به نظر من بيشتر رياكاري بود. فيلم‌هاي معترضي كه بتوانم بگويم نگاه درست و واقعي دارند، به نظرم از اواسط دهه هفتاد شروع مي‌شوند.
   ‌‌يعني قبل از اين فيلم اعتراضي نبوده؟
نه اينكه قبلش نبوده باشد. شما نگاه كنيد به اولين فيلم بهرام بيضايي بعد از انقلاب؛ «مرگ يزگرد» فيلم اعتراضي است عليه تهاجمي كه در تاريخ به ايران مي‌شود و اتفاقاتي كه مي‌افتد. همه كساني كه فيلم را ديدند در جريان هستند و بيشتر از اين فرصت باز كردن نيست؛ ولي به هر حال اين رويكرد را آقاي بيضايي براي اولين‌بار در ايران بعد از انقلاب 57 آغاز كرد و اين موضوع بعد رسيد به فيلمسازان خوب نسل بعد از انقلاب كه كم و بيش به شكل محافظه‌كارانه‌اي به دليل سانسور و مميزي بي‌حساب، گهگاه در فيلم‌هاي‌شان اشارات معترضانه مي‌كردند؛ به نظر من نسل جواني كه از دهه هفتاد وارد سينما شد، جريان سينماي معترض را تداوم بخشيد و پيگيري كرد. فيلمسازاني مثل جعفر پناهي، بهمن قبادي، رسول‌اف، محسن اميريوسفي، رضا درميشيان، پرويز شهبازي و سعيد روستايي... اين فيلمسازان نسل دهه هشتاد نيستند. بيشتر متعلق به دهه شصت و ماقبل دهه شصت هستند اما كارشان تداوم‌بخش آن حركت‌هاي معترضانه نسل قبل از انقلاب است كه در فيلم‌هاي‌شان به صورت جدي رويكرد اجتماعي قوي ديده مي‌شود.
   ‌‌يك پرسش در اينجا مطرح مي‌شود و آن اينكه آيا سينماي معترض را مي‌توانيم سينماي سياسي بناميم؟
واقعيتش اين است كه سينماي معترض خواه ناخواه سينماي سياسي هم هست اما به عنوان ژانر نه. ژانر سياسي تعريف مشخص دارد. اين ژانر به نوعي از فيلم گفته مي‌شود كه موضوعش سياست است و شخصيت‌هاي فيلم سياستمداران هستند. مثلا در فيلم‌هاي خارج از كشور معروف‌ترين فيلمساز سياسي گوستاو گاوراس است و فيلم‌هايي نظير زد و امثال اينها و فرانچسكو رزي در سينماي ايتاليا؛ يا در سينماي امريكا تعداد زيادي فيلمساز بودند. به نظر من فيلم سياسي به «مكالمه» مي‌گويند كه ماجراي افشاي واترگيت در امريكا بود. يا فيلم «جي اف كي» كه راجع به ترور كندي است و اوليور استون ساخته است.
   ‌‌جناب طالبي‌نژاد؛ از يك جايي سينما با مقوله سانسور زياد مواجه شد.تحليل‌تان از آن شرايط چيست؟
به نكته خوبي اشاره كرديد. در سينماي ايران درست از دهه هفتاد مميزي به شكل قوي در فيلم‌ها رسوخ پيدا كرد. در اين زمان بود كه تعبير سياسي از فيلم‌هاي معترض مي‌شد؛ در حالي كه مي‌دانيم اين فيلم‌ها اصلا سياسي نبودند. به عنوان مثال از فيلم خانم بني‌اعتماد نام مي‌بريم كه فيلم‌هاي اجتماعي، اعتراضي هستند كه به شرايط موجود معترض هستند و به سياست هم ربط پيدا مي‌كنند اما در قالب ژانر سياسي قرار نمي‌گيرند. يا محسن مخملباف از «عروسي خوبان» به بعد به عنوان فيلمساز معترض كار مي‌كند. تنها يك فيلم سياسي ساخته آن‌هم فيلم پرزيدنت است كه در خارج از كشور ساخته شده و در مقوله سياست قرار مي‌گيرد و راجع به رييس‌جمهوري است كه خاكسترنشين مي‌شود و به همراه نوه‌اش حوادث گذشته را مرور مي‌كند و متوجه ظلمي كه به مردم كرده ‌است مي‌شود اما «عروسي خوبان»، «بايسيكل‌ران» و «شب‌هاي زاينده‌رود» را ساخت براي اينكه به شرايط موجود اعتراض داشت؛ اينها فيلم‌هاي سياسي نيستند بلكه فيلم‌هاي معترضانه اجتماعي  هستند.
   ‌‌اين روزها اساسا هنر اعتراضي زياد مورد توجه قرار مي‌گيرد؛ موافقيد؟ 
به هر حال در جريان خيزش‌هاي اجتماعي - سياسي فيلم‌هاي معترض به عنوان ژانر غالب بيشتر مورد توجه قرار مي‌گيرند؛ براي اينكه خاصيت اين فيلم‌ها به گونه‌اي است كه نارضايتي شديد از وضعيت موجود را در ذهن‌ها بيشتر تقويت مي‌كنند و در عين حال باعث تهييج و تحريك كساني كه مخالف وضع موجود هستند، مي‌شوند. تعداد قابل توجهي از اين فيلم‌ها در سال‌هاي اخير ساخته شده؛ در شرايطي كه شير بي‌يال و دم و اشكم بودند. يعني از يك طرف سانسور و از طرف ديگر عدم استقبال عامه مردم و چيزهايي از اين دست باعث شده كه نتوانند روي عامه مردم تاثير بگذارند. مثلا فيلم‌هاي آقاي رسول‌اف به خصوص فيلم «لِرد» كه من اصلا دوستش ندارم و اصلا فيلم خوبي نيست، چون چند پاره است. به هر حال ما او را به عنوان فيلمساز معترض مي‌شناسيم و رويكرد قرص و محكمي در اين زمينه دارد. يا «فيلم شيطان وجود ندارد» و ديگر فيلم‌هايش. به نظر من رسول‌اف يك فيلم خوب دارد به نام «جزيره آهني» كه بهترين فيلمش است. اولين فيلمش «گاگومان» فيلم خوبي در حد و اندازه خودش است. به هر حال امروز شاهد موجي در سينماي اجتماعي ايران هستيم كه رويكرد اعتراض دارد؛ اينكه حركت‌شان درست است يا به نفع جامعه است يا خير، تاريخ بايد قضاوت كند؛ كما اينكه وقتي موسيقي در نيمه اول دهه پنجاه يا اواخر دهه چهل به سمت موسيقي اعتراضي رفت، يك عده مخالف بودند.
   ‌‌اما پرسش ديگر اينكه آيا فيلم‌هاي اعتراضي كه در ايران ساخته مي‌شوند، در اين مسير تاثيرگذار بوده‌اند؟
مساله همين جاست؛ واقعيت اين است كه بايد ببينيم اين فيلم‌هاي اعتراضي كه ساخته مي‌شوند باعث تحول در جامعه مي‌شوند يا خير. آنچه واضح است اينكه اين جريان در همه دنيا وجود دارد و در ايران هم هست؛ اما معتقدم اين فيلم‌ها خوراك جشنواره‌ها هستند تا سالن سينما. شما نگاه كنيد اين فيلم‌هاي اعتراضي فرصتي براي اكران پيدا نمي‌كنند مثل فيلم‌هاي جعفر پناهي كه ببينيم مردم استقبال مي‌كنند يا خير! به هر حال هنر و به‌طور كل سينماي اعتراضي ناشي از شرايط اجتماعي و سياسي است. هر جا عدالت حاكم است هنرمندان بيشتر متوجه نفسيات انساني و روانشناسي جامعه و مقوله‌هايي از اين دست مي‌شوند. مثل برگمان و آثار فلسفي روانشناختي‌اش در سوئد اما هر جا عدالت و دموكراسي برقرار نيست هنرمندان از هنر به ويژه سينما به عنوان ابزاري براي آگاهي‌رساني بهره مي‌گيرند تا مردمان آن جامعه بيشتر با واقعيت‌ها آشنا شده تشويق و تحريك شوند تا با نابساماني‌ها مقابله كنند.
    چرا مي‌گويم «حاجي آقا آكتور سينما» سنگ بناي سينماي اعتراضي ايران است؟ براي اينكه به مناسبات اخلاقي و اجتماعي و آن چيزي كه جامعه ايران را دچار تحجر و عقب‌ماندگي كرده بود، اعتراض مي‌كند؛ از جمله تعصبات ديني و قومي و مذهبي و مخالفت با عناصر مدرن مثل هنر سينما. در طول اين فيلم مي‌بينيم اين فيلمساز كه البته از ارمنه ايران هم بوده، يك‌جورهايي به وضعيت موجود اعتراض مي‌كند
    قيصر و آرامش در حضور ديگران به وضعيت موجود اعتراض مي‌كنند به خصوص قيصر به عنوان يكي از مهم‌ترين سنگ بناهاي سينماي اعتراضي ايران در مورد شرايط اجتماعي و ايضا سياسي دهه چهل صحبت مي‌كند
    اوايل انقلاب وحداقل تا يك دهه آن‌چيزي كه به عنوان سينماي معترض معرفي مي‌شود ناشي از نوعي نان به نرخ روز خوردن و تظاهر به همراهي است. خيلي از فيلمسازان براي اينكه برادري خود را به نظام ثابت كنند و بگويند ما هم انقلاب را قبول داريم شروع مي‌كنند به ساخت فيلم‌هايي عليه خوانين و كارخانه‌دارها
    اولين فيلم بهرام بيضايي بعد از انقلاب «مرگ يزگرد» فيلم اعتراضي است عليه تهاجمي كه در تاريخ به ايران مي‌شود و اتفاقاتي كه مي‌افتد. اين رويكرد را بيضايي براي اولين‌بار در ايران بعد از انقلاب 57 آغاز كرد و اين موضوع بعد رسيد به فيلمسازان خوب نسل بعد از انقلاب كه كم و بيش به شكل محافظه‌كارانه‌اي به دليل سانسور بي‌حساب، گهگاه در فيلم‌هاي‌شان اشارات معترضانه مي‌كردند
    سينما و به‌طور كل هنر اعتراضي ناشي از شرايط اجتماعي و سياسي است. هر جا عدالت حاكم است، هنرمندان بيشتر متوجه نفسيات انساني و روانشناسي جامعه و مقوله‌هايي از اين دست مي‌شوند. مثل برگمان و آثار فلسفي روانشناختي‌اش در سوئد اما هرجا عدالت و دموكراسي برقرار نيست هنرمندان از هنر به ويژه سينما به عنوان ابزاري براي آگاهي‌رساني بهره مي‌گيرند تا مردمان آن جامعه بيشتر با واقعيت‌ها آشنا شده و تشويق و تحريك شوند تا با نابساماني‌ها مقابله كنند