بيگانگي و بيگانگان

اين روزها از رسانه‌ها و از زبان سخنوراني كه هيچ نظر و انتقادي را برنمي‌تابند، مي‌شنويم و مي‌خوانيم كه اعتراضات كار بيگانگان و دست‌نشاندگان داخلي آنهاست. در اينكه، هر جامعه‌اي ممكن است آماج كين‌ورزي و مداخلات كينه‌ورزانه ديگر كشورهاي مخالف خود قرار بگيرد، ترديدي نيست اما آيا هر نقد و اعتراضي را مي‌توان به بيگانگان نسبت داد؟ چنين نظر و موضع‌گيري، در صورت درست بودن؛ بيش از آنكه نقش مداخله‌جويانه بيگانگان را نشان دهد، كاستي‌هاي جامعه را بازنمايي مي‌كند. چرا جامعه‌اي از نظر همبستگي داخلي و كارآمدي چنان ضعيف باشد كه موجب نارضايتي شهروندان را فراهم سازد و زمينه را براي بيگانگان آماده كند تا به تحريك شهروندان بپردازند و از سوي ديگر مسوولان جامعه نتوانند به لحاظ امنيتي جلوي اقدامات مداخله‌جويانه آنها را بگيرند؟ تمسك جستن به نقش بيگانگان، زيبنده وجهه ملي يك كشور و حكمرانان آن نيست و از سويي موجب مي‌شود شناخت زمينه‌هاي واقعي اعتراض‌ها به فراموشي سپرده شود.  آنچه بيش از بيگانگان مي‌تواند موجب ناآرامي شود، «بيگانگي» حكمرانان با مردم و نيازهاي‌ آنها و در نتيجه فاصله بين مردم و حكمرانان است. مردم از كارگزاران جامعه امنيت، شرايط زيستي و رفاهي مناسب و آزادي اجتماعي و سياسي در چارچوب قانون مي‌خواهند، زيرا مردم به شكل جوهري با مسوولان‌شان تضاد و دشمني ندارند. فلسفه شكل‌گيري دولت‌ها (به معناي عام آن)، برنامه‌ريزي، اجرا و نظارت سازنده براي دستيابي به اهداف عمومي جامعه است و ميزان اقبال يا بي‌اقبالي شهروندان به حاكمان، بسته به ميزان كارآمدي آنها در تحقق خواست‌هاي معقول و قانوني جامعه است. براي تامل در زمينه‌هاي اعتراضات بايد به اين موضوع پرداخت كه كارگزاران جامعه (دربردارنده همه قوا) تا چه اندازه براي پاسخگويي به نيازهاي بنيادين مردم تلاش كرده و موفق بوده‌اند؟
در زمينه معيشت، مسكن، اشتغال و كسب و كارها، بهداشت و درمان، آموزش، حمل و نقل و ارتباطات و نيازهاي فرهنگي و فراغتي تا چه اندازه پاسخگويي وجود داشته است؟ مردمي كه مي‌بينند جوانان دانش‌آموخته رنج و حقارت سفر به غربت را بر ماندن در كشور خود ترجيح مي‌دهند، مردمي كه از نظر معيشتي هر روز سفره‌شان كوچك‌تر و تهي مي‌شود، مردمي كه در تامين مسكن، خود را براي هميشه ناتوان مي‌بينند، مردمي كه از دريافت خدمات پزشكي مطلوب كه هزينه‌هاي بالايي دارد، ناتوان هستند و در ماه‌هاي اخير حتي به برخي داروهاي معمولي توليد داخل دسترسي ندارند، مردمي كه افت شديد آموزش فرزندان خود را تجربه مي‌كنند، مردمي كه بحران‌هاي بي‌سابقه محيط زيستي را شاهدند و اقدام موثري را براي كاهش اين بحران‌ها نمي‌بينند، مردمي كه اراده كارگزاران را نه در پرداختن به امور ايجابي سازنده بلكه در پرداختن به امور سلبي حاشيه‌اي مي‌دانند، چرا نگران نباشند؟ آيا چنين وضعيتي، نشان نمي‌دهد كه گونه‌اي از بيگانگي نسبت به نيازهاي واقعي مردم در بين كارگزاران جامعه شكل گرفته است؟ پس بهتر است به جاي تاكيد فزاينده و پيگيري نشانه مداخلات بيگانگان، به شناخت ابعاد بيگانگي و فاصله ايجاد شده بين مردم و كارگزاران جامعه پرداخت. بالاترين سرمايه حاكمان، اعتماد مردم است و اعتماد از رهگذر حكمراني خوب و شايسته به دست مي‌آيد. با رويه‌هاي كنوني، حكمراني شايسته و عملكردهاي انتظاري آن محقق نخواهد شد. حكمراني خوب، نيازمند آسيب‌شناسي واقع‌بينانه و بدون تعصب جناحي امور است. بدون چنين نگاهي، مشكلات جامعه دوچندان مي‌شود. مشكل اصلي جامعه ما بيگانگي رخ داده در جامعه است.