راه‌ روشن است

سمیرا جلیلی: ساعت ۸:۳۰ صبح روز ۲۱ دی 1390؛ ماشین پژو ۴۰۵ با ۳ سرنشین حوالی پل سیدخندان ابتدای خیابان گل‌نبی در حرکت است. ناگهان موتورسواری با تقلا خود را به سمت راست ماشین می‌رساند، وسیله‌ای را به در وصل می‌کند و به سرعت می‌گذرد. مصطفی و راننده تا به خود بیایند، در منفجر و همه چیز تمام می‌شود. بعد از آن است که یک نام و یک حادثه تیتر اول رسانه‌های جهان می‌شود: ترور دانشمند هسته‌ای ایران، مصطفی احمدی‌روشن. افکار عمومی و دولت ایران، اسرائیل و آمریکا را عامل ترور می‌دانند؛ این تیتر روزنامه «هاآرتص» است. پس از آن «بی‌بی‌سی»، «سی‌بی‌اس» و دیگر رسانه‌ها همین خط را ادامه می‌دهند و به ابعاد مختلف مساله، مصطفی و کارهایش می‌پردازند. اینجاست که ما می‌فهمیم مصطفی احمدی‌روشن یک دانشمند برجسته هسته‌ای است و در ذهن‌مان ترورهای پیش از این قطار می‌شود. پروفسور مسعود علی‌محمدی، پروفسور مجید شهریاری، دکتر داریوش رضایی‌نژاد و حالا که دارم این متن را می‌نویسم، تکرارها و از دست دادن‌های دیگری که جبران‌ناپذیر است. به یاد دارم شاید یک ساعت پس از حادثه که خانواده‌اش مطلع شدند، از همسرش ویدئویی منتشر شد که نشان می‌داد در عین تألم شدید از شهادت همسرش، مقاومت و ایستادگی را انتخاب کرده و اجازه نمی‌دهد کسی شکستن او را ببیند. بعدها در خاطراتش گفت من پیش از ازدواج در خواب دیدم بر مزار شهیدی نشسته‌ام که روی سنگ مزار آن نوشته «مصطفی احمدی‌روشن».  او در مکتب شهادت خود را تربیت کرده و یقینا در این راه چیزی کم از خود مصطفی ندارد. همان روز خانواده‌های شهدای هسته‌ای برای دیدار و دلداری خود را به خانه مصطفای شهید می‌رسانند. به قول شاعر: آه از غمی که تازه شود با غمی دگر. و یقینا آن زن‌ها در آغوش هم بسیار گریسته‌اند و این برای کاستن درد، علاج خوبی است. احتمالا چون شهره پیرانی، داریوش را همین ۶ ماه پیش از دست داده و داغش تازه است، بهتر بتواند همسر جوان مصطفی را درک کند. داشتم می‌گفتم، حالا که دارم این یادداشت را می‌نویسم، خیلی جان‌ها از جهان ایران جدا شده‌اند. خیلی‌ها مثل شهید احمدی‌روشن را از دست داده‌ایم که هر کدام سال‌ها برای به ثمر رسیدن توانایی‌ها و ظرفیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای و نظامی ما خون جگر خورده‌اند؛ از سال ۸۸ که پروفسور علی‌محمدی را ترور کردند تا همین ۲ سال پیش که پروفسور فخری‌زاده شهید شد. همین آقامصطفی احمدی‌روشن معاون بازرگانی سایت نطنز بوده است. یعنی تحریم برایش بی‌معنا بود و باور و یقینش از او خواسته بود صرفا به اندازه امکاناتش کار نکند. حالا در روز سرد ۲۱ دی ۹۰ او را از دست می‌دهیم. سوال اینجاست: ما نمی‌دانیم دانشمندان‌مان چه کسانی هستند اما سرویس‌های جاسوسی که می‌دانند، پس چرا اینقدر در محافظت از جان و علم ظرفیت‌های‌مان کوتاهی کردیم؟ مصطفی علاوه بر علم و فن، انسانی معتقد بود؛ معتقد به خاک و مردم و یکی از همان آدم‌های حدیث پیامبر که برای علم تا ثریا رفت و یادمان داد فقط آدم‌هایی ضعیفند که نق می‌زنند؛ یادمان داد یا باید یافت، یا باید ساخت. او شهید شد و من دارم به خاطره آخرین آغوشش در ذهن علی؛ تنها یادگارش فکر می‌کنم؛ در آن صبح که کلمه خونین شهید را برای همیشه به مصطفی هدیه کرد. چند وقت پیش وقتی هناس داشت در عراق اکران می‌شد، آنها هم از ترور بسیاری از دانشمندان هسته‌ای خود حرف زدند و این یعنی اسرائیل و آمریکا؛ آن دزدان خلیج خوک‌ها و میهمانان ناخوانده سرزمین‌های مقدس، دست از سر ما برنمی‌دارند و ما چاره‌ای نداریم جز اینکه «قوی شویم». مصطفی احمدی‌روشن شهید شد ولی خیلی‌ها پس از او اراده کردند تا در رشته‌های مورد نیاز صنعت هسته‌ای تحصیل کنند و این جریان خون شهید و ایمان است که این طور مردم و کشوری را می‌سازد؛ هر چند کافی نیست و ما مجبور به داشتن اراده‌ای محکم‌تر در حفظ داشته‌های‌مان هستیم.