كاش به‌ جاي داغ و درفش و مميزي، كتاب مي‌خوانديم!

بگذريم از اينكه كتابخواني در جامعه ما مهجور بود كه ظهور پديده اينترنت و عادت به خواندن توئيت‌هاي ساندويچي مزيد بر علت شد و نيز بگذريم از اينكه سخنراني‌هاي برخي مقامات رده بالا حاكي از كتاب نخواندن اين بزرگواران است؛ مقاماتي كه در پخش زنده سخنراني كوتاه‌شان ده‌ها غلط دارند كه كوچك‌ترينش «خواهشا» است! و اين كتاب نخواندن چه معضلاتي به بار مي‌آورد كه كمترينش بد حرف زدن، بد رانندگي كردن، بد رفتار كردن و بد اداره كردن سازمان و كشور است. از همه اينها بگذريم اما از اين نمي‌توان گذشت كه بسياري از مردم و از جمله مقامات اهل مطالعه و به تعبير عاميانه «اهل كتاب» هستند و هنوز دل خوشي‌شان ايستادن كنار دكه مطبوعات و خواندن روزنامه كاغذي و پرسه زدن در كتابفروشي‌ها و كتاب خواندن و حتي به تعبير يكي از دوستان قرص خواب‌شان هم كتاب است! در چنين فضايي به دكه روزنامه‌فروشي رفتم، ديدم از شير مرغ تا جان آدميزاد در اين دكه پيدا مي‌شود اما دريغ از يك برگ روزنامه! مي‌پرسم روزنامه داريد؟ مي‌گويد «مگر روزنامه‌ها جلوي دكه چيده نشده؟» مي‌گويم نه. با گلايه مي‌گويد «من هرچه مي‌گويم اين پسره روزنامه‌ها را نمي‌چيند، مي‌گويد مي‌چيند! آقا شما گزارش بده اين پسره اصلا روزنامه‌ها را نمي‌چيند!» چند روز بعد به همان دكه مراجعه مي‌كنم، پسر تپل مپلي ايستاده، ظاهرا همان پسره است. اسم روزنامه مورد نظرم را مي‌برم و مي‌پرسم داريد؟ مي‌گويد «يكي، دو روزه اين روزنامه براي ما نمي‌آيد» به دكه پايين‌تر رفتم، مي‌گويد نيامده!
بالاخره به دكه‌اي كه در همان حوالي و آشنا است رفتم، دو نسخه از روزنامه مورد نظر من را در پيشخوان دكه گذاشته بود و گفت همين دو نسخه را براي ما فرستادند. يك نسخه خريدم و پرسيدم چرا تعداد روزنامه كم است؟ گفت احتمالا به خاطر كمبود كاغذ است، چاپخانه مي‌فرستد براي شركت نشر گستر و اين شركت توزيع مي‌كند.
همين روزنامه‌ها اما حتما به رويت مميزان مي‌رسد و مديران مسوولي كه در غربت شفافيت و پاسخگويي! بايد مدام در راه دادگاه و روزنامه در رفت و آمد باشند!
كاش به‌ جاي اين همه ذره‌بين براي كشف خطوط قرمز و سبز و زرد رسانه‌ها، براي ديدن آن همه سوءتدبير‌ها در اداره اقتصاد و فرهنگ كشور كه با چشم غيرمسلح و حتي كم‌بينا قابل رويت است وقت مي‌گذاشتيم و براي شكم‌هاي گرسنه و اميدهاي بر باد رفته فكري مي‌كرديم و جوانان را به ماندن و تلاش و كوشش در راه اعتلاي وطن ترغيب مي‌كرديم و نيز به‌ جاي برخورد حذفي با منتقدين دلسوز [اگر كتاب نمي‌خوانيم] لااقل همين يادداشت‌ها و نكته‌هاي خيرخواهانه را مي‌خوانديم و با ياري دلسوزان آيين و وطن براي زندگي بهتر زنان و مردان صبور و نجيب اين سرزمين همت مي‌كرديم. كاش!