روایت جان‌فشانی فرزند امام مجتبی(ع)

اشاره
 پدران ما، هر روز از دهه نخست ماه محرم را به نام شهیدی یا واقعه‌ای نام گذاری کرده‌اند تا در عزاداری بر سالار شهیدان(ع) و یاران وفادار او، نظم و یکپارچگی حفظ شود، اما در پس این اقدام ظریف و باریک‌بینانه، انتخابی عمیق و کارساز نهفته است که عزادار و عاشق حسین(ع) را، وادی به وادی تا صحرای کربلا می‌برد، تربیتش می‌کند و در عاشورا به مقامی می‌رساند که فریاد سر دهد: «یا لَیْتَنی‌ کُنْتُ مَعَکُمْ». حکایتِ روایت‌های شب و روز دهه نخست ماه محرم، حکایت همان آماده کردن دل است که در مجالس عزاداری ما، سخنرانان و مد احان متعهد، برای رسیدن به آن مقام، می‌کوشند و جز رضای خدا طلب نمی‌کنند. ما نیز، به تبعیت از این سنت حسنه، گام در همان مسیر می‌گذاریم و در دهه اول، همنوا با همه عزاداران حسینی و با کمک گرفتن از اسناد قابل اعتماد تاریخی، روضه مکتوب هر روز را به شما سروران ارجمند و همراهان گرامی تقدیم می‌کنیم.    «عزیز دلم! به خدا سوگند برای عموی تو سخت است که وی را بخوانی و او اجابت نکند یا اگر اجابت کند، سودی به حال تو نداشته ‌باشد. به پروردگار یکتا قسم که امروز، دشمنان عموی تو بسیار و دوستان او اندک هستند.» این‌ها جملات سیدالشهدا(ع) است بر بالین قاسم بن حسن(ع)؛ لحظاتی پیش از آن‌که مرغ روح وی به پرواز درآید. شاید اگر آن‌چه را که علامه مجلسی، در جلد 45 «بحارالانوار»، درباره لحظات به میدان رفتن قاسم بن حسن(ع) آورده ‌است، بدانید، دلیل این جملات جان سوز اباعبدا... (ع) را در غم شهادت برادرزاده شجاعش، بیشتر و بهتر درک کنید. مجلسی می‌گوید که چون قاسم(ع) عزم میدان کرد و از عمو رخصت طلبید، امام(ع) نپذیرفت، اما قاسم(ع) دست بردار نبود و می‌خواست به هر نحو که شده، رضایت سیدالشهدا(ع) را کسب کند و به میدان شهادت وارد شود؛ «حسین(ع) اجازه نمی‌داد، اما خواهش قاسم(ع) دایم تکرار می‌شد تا آن‌که بر دست و پای عمویش بوسه زد و رخصت طلبید». حسین(ع)، کوهِ عاطفه است، دریای محبت، مگر می‌شود که رضایت ندهد ... امام(ع) فرزند برادر را از زمین بلند می‌کند، در آغوش می‌گیرد و دقایقی با هم می‌گریند؛ توفانی از عاطفه آن دو را در بر می‌گیرد و حسین(ع) اجازه می‌دهد که گرامی فرزندِ برادرش، از دروازه شهادت بگذرد. قاسم‌ بن حسن(ع) کیست؟ قاسم بن حسن(ع)، فرزند برومند امام مجتبی(ع) است. درباره تاریخ ولادت وی اطلاعات دقیقی نداریم؛ اما با توجه به این‌که مورخان سن وی را هنگام شهادت بین 13 تا 16 سال ذکر کرده‌اند، ولادت وی نباید قبل از سال 48ق ‌باشد. ابوالحسن ظهیرالدین علی بن زید بیهقی، مشهور به «ابن‌فُندُق»، (درگذشته 565ق) در کتاب «لباب‌الانساب و الالقاب و الاعقاب»، سن قاسم بن حسن(ع) را هنگام شهادت 16 سال ذکر کرده ‌است: «هُوَ إبنُ سِتَّ عَشرَةِ سَنَةِ»، اما هم‌عصر دیگر وی، یعنی موفّق بن احمد خوارزمی (درگذشته 568ق) در کتاب «مقتل خوارزمی»،  قاسم بن حسن(ع) را نوجوانی می‌داند که هنوز به سن بلوغ نرسیده‌ بود و بنابراین، خوارزمی اعتقاد داشته ‌است که قاسم(ع)، نهایتاً 13 یا 14 ساله بوده‌. با این حال، روایت خوارزمی، حتی از منظر خودِ او هم قابل اتکا نیست؛ وی در «مقتل خوارزمی» (جلد 2، ص 31 – انوارالهدی / 1423ق) می‌نویسد: «ثُمَّ خَرَجَ مِنْ بَعْدِهِ عَبْدُا... بنِ الْحَسَن بنِ عَلیِّ بنِ أبی‌طالِبِ فِی بَعْضِ الرِّوایاتِ وَ فِی بَعْضِ الرِّوایاتِ القاسِمِ بنِ الْحَسَنِ وَ هُوَ غُلامٌ صَغیرٌ لَم یَبْلُغِ الْحُلُمِ» (بعد از او – منظور عون بن عبدا... بن جعفر است – عبدا... بن حسن و در برخی روایات، قاسم بن حسن برای نبرد بیرون آمد و او، پسری نابالغ بود) و پیداست که خوارزمی نتوانسته‌ است تفکیک دقیقی میان ماجرای عبدا... بن حسن(ع) و برادر وی، قاسم بن حسن(ع) قائل شود. به همین دلیل، شاید بتوان از نظر تاریخی، به سخن ابن‌فُندُق که طبق برخی اقوال، به احتمال زیاد شیعه بوده ‌است، توجه بیشتری کرد. در عین حال، تنوع گزارش‌ها در این زمینه، تحقیق مفصل‌تری را می‌طلبد که فعلاً مجال عرضه آن نیست. درباره مادر حضرت قاسم(ع) نیز، اقوال متعددی در متون تاریخی و روایی یافت می‌شود. شیخ مفید – که رضوان خداوند بر او باد – در کتاب «الارشاد» (جلد 2، ص20 – مؤسسه آل‌البیت / 1413) آورده‌ است: «وَ عَمْرُو بنِ الْحَسَنِ وَ أخَواهُ الْقاسِم وَ عَبدُا... أبناءُ الْحَسَن، اُمُّهُم امّ‌وَلَدِ» (و مادر عمرو بن حسن و برادران او، قاسم و عبدا...، فرزندان حسن علیه‌السلام، کنیز – امّ‌ولد – بود). مرحوم باقر شریف قریشی (درگذشته 1433ق) نیز، در کتاب محققانه و ارجمند خود با عنوان «حَیاةُ الإمام الْحَسَن بن عَلی عَلیهِماالسَّلام دِراسَة وَ تَحلیلِ» (جلد2، ص 460 - دارالبلاغه)، ضمن ذکر نام همسران امام مجتبی(ع)، از مادر گرامی حضرت قاسم(ع) چنین یاد می‌کند: «امُّ قاسِم وَ هِیَ امّ وَلَدِ وَ قیلَ إسمُهَا نُفَیلة وَ قیلَ رَملة» (و مادر قاسم کنیزی بود که نام وی را نفیله یا رمله نقل کرده‌اند). مشابه این گزارش‌ها را در دیگر متون تاریخی نیز، می‌یابیم، اما درباره این بانوی پاکدامن، گزارش‌های بیشتری در دسترس نیست. با توجه به گزارش ابن‌فندق، باید حضرت قاسم(ع) را هنگام شهادت پدر بزرگوارش، امام مجتبی(ع) (28 صفر سال 50)، حدود شش ساله بدانیم. او از این زمان به بعد، تحت سرپرستی عموی بزرگوارش، حضرت امام حسین(ع) قرار گرفت و آثار تربیتی این سرپرستی و پیش از آن، درخشش انوار قدسی وجود مقدس امام مجتبی(ع) در خانه پدری، تاثیری شگرف بر شکل‌گیری شخصیت حضرت قاسم(ع) و نوع نگاه وی به جهان اطرافش داشت؛ آن‌گونه که می‌توان بازتاب این نگاه را  در بیان و رفتار وی، در شب و روز عاشورا مشاهده کرد. روایتی خاص از شب عاشورا گفت‌وگوی امام حسین(ع) با قاسم بن حسن(ع) یکی از شورانگیزترین مکالمات تاریخ عاشوراست. به ظاهر قدیمی‌ترین سندی که به این گفت‌وگو اشاره دارد، کتاب «الهدایه الکبری»، اثر حسین بن حمدان خصیبی (درگذشته 358ق) است. هر چند که برخی از رجالیون شیعه درباره اعتبار خصیبی، سخن به انکار آورده‌اند (1)، اما این روایت وی از واقعه عاشورا، بعدها توسط مفسران و محدثان بزرگ شیعه، مانند علامه سیدهاشم بحرانی (درگذشته 1107ق، استاد شیخ حُرّ عاملی و نویسنده تفسیر مشهور «البرهان») در کتاب «مدینه معاجز الأئمه الإثنی عشر و دلائل الحجج على البشر» ذکر شده ‌است و نشان می‌دهد که به واقع، دلایلی متقن برای نقل آن از سوی علمای شیعه امامیه وجود داشته‌ است. در متن خبر خصیبی که در متون دیگر نیز، کم و بیش وجود دارد، چنین می‌خوانیم: «فَقَالَ لَهُ الْقَاسِمُ ابْنُ أَخِی الْحَسَنِ یَا عَمِّ وَ أَنَا أُقْتَلُ؟ فَأَشْفَقَ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ: یَا ابْنَ أَخِی کَیْفَ الْمَوْتُ عِنْدَکَ قَالَ: یَا عَمِّ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ» ([بعد از آن‌که امام حسین(ع) در شب عاشورا به یارانش وعده شهادت در راه خدا را داد،] قاسم، فرزند برادرِ آن‌حضرت، پسر امام مجتبی(ع) گفت: عموجان! آیا من نیز کشته خواهم شد؟ امام حسین(ع) با مهر به وی نگریست و فرمود: ای پسر برادرم! [بگو ببینم] مرگ نزد تو چگونه است؟ قاسم [بلافاصله] پاسخ داد: عموجان! شیرین‌تر از عسل!) و امام حسین(ع) به قاسم بن حسن(ع) نیز، وعده داد که او نیز طعم شیرین شهادت در راه خدا را خواهد چشید. در معرکه خونین نینوا گزارش شهادت قاسم بن حسن(ع)، در زمره قدیمی‌ترین و معتبرترین گزارش‌های تاریخی مربوط به واقعه عاشوراست. این گزارش نخستین بار در مقتل لوط بن یحیی بن سعید ازدی مشهور به «ابومخنف» (درگذشته 157ق) آمده که اثر وی، نخستین مقتل شناخته شده درباره ماجرای کربلاست. (2) به احتمال زیاد، مورخان و راویان بعدی نیز، این گزارش را از «ابومخنف» نقل کرده‌اند؛ بزرگانی همچون شیخ مفید (در الارشاد، ج 2، ص 111 / اسلامیه)، محمد بن جریر طبری (در تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 341 / مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت) و موفق بن احمد خوارزمی (در مقتل خوارزمی، ج2، ص 31 و 32 / انوارالهدی، 1423ق). راوی این گزارش تلخ و در عین حال حماسی، یکی از شاهدان واقعه کربلا به نام «حُمَید بن مسلم» است: «جوانی [از یاران حسین(ع)] سوی ما آمد که چهره‌اش مانند پاره ماه بود. شمشیر به دست و پیراهن و شلوار به تن و یک جفت کفش به پا داشت که بند یکی از کفش‌هایش باز بود و فراموش نمی‌کنم که بند کفش پای چپش بود. عمرو بن سعد (در برخی منابع : سعید) اَزْدی به من گفت: به خدا سوگند که بر او خواهم تاخت. گفتم: سبحان‌ا...! می‌خواهی چه کنی؟ این همه لشکر که به دور او حلقه زده‌اند، برای کشتن او کافی است. گفت به خدا سوگند به او حمله خواهم کرد. آن‌گاه به او حمله برد و سرِ او را با شمشیر شکافت و آن نوجوان به رو بر زمین افتاد و بانگ برآورد: عموجان! حسین چون باز شکاری به سوی او رفت و مانند شیر خشمگین حمله کرد و با شمشیر به عمرو ضربه‌ای وارد کرد؛ او دست خود را سپر قرار داد که از ساعد قطع شد. عمرو از درد و ترس نعره‌ای کشید و کنار رفت. گروهی از کوفیان برای نجات وی یورش بردند، ولی او زیر سم اسب آن ها لگدمال شد، تا جان داد. گرد و غبار که فرونشست، دیدم حسین بالای سر آن نوجوان است و او پای خود را به زمین می‌کوبد و حسین می‌گوید: از رحمت خداوند دور باشند مردمی که تو را کشتند و خصم آنان درباره تو، در روز قیامت، جد توست ... آن‌گاه حسین او را برداشت و گویا همین الان می‌بینم که حسین سینه بر سینه او نهاده و [پیکر آن نوجوان] را به سوی خیمه‌ها می‌برد و پاهای آن نوجوان بر زمین کشیده می‌شود. با خود گفتم که با او چه می‌کند؟ دیدم که او را برد و کنار پسرش علی بن حسین (علی‌اکبر) و دیگر کشتگان خاندانش گذاشت. پرسیدم: این نوجوان چه کسی بود؟ گفتند: او قاسم بن حسن بن علی بن ابی‌طالب بود.»     پی نوشت: 1- در این ‌باره، نجاشی (درگذشته 450 یا 463ق) و ابن‌الغضائری (درگذشته قبل از 450ق)، دو رجالی نامدار شیعه، رأی به عدم اعتبار روایات خصیبی داده‌اند، اما شیخ توسی (درگذشته 460ق) که معاصر دو رجالی نام‌برده است، در کتاب خود، ضمن آوردن اسم خصیبی، حرفی از عدم اعتبار وی نمی‌زند. مرحوم آیت‌ا... العظمی خوئی در «معجم رجال الحدیث» (ج6، ص244)، گزارش مختصری درباره دیدگاه‌های رجالیون در مورد حسین بن حمدان خصیبی دارد. 2 - اصل کتاب «مقتل ابومخنف» از میان رفته ‌است، اما در سال‌های اخیر، به همت آیت‌ا... محمدهادی یوسفی غروی و با استفاده از متن کتاب تاریخ طبری – که گزارش‌های ابومخنف را با ذکر نام وی آورده ‌است – و مقابله آن با آثاری مانند «الارشاد» شیخ مفید، مجدد احیا شد و با نام «وقعه الطف» به زیور طبع آراسته شد و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفت.