جنگ ترکیبی انگلیس علیه ایران در کودتای 28 مرداد

 برخی از پژوهشگران معاصر معتقدند که اعتماد دکتر محمد مصدق به آمریکایی‌ها، اشتباه راهبردی او بود؛ اشتباهی که زمینه‌های شکل‌گیری کودتای 28 مرداد و سقوط دولت ملی را تسریع کرد. با این حال، فرایندی که در نهایت به حوادث 28 مرداد 1332 انجامید، آن‌قدر در هم پیچیده و به یکدیگر مرتبط است که شناخت آن، به سادگی و در شرایطی که هنوز انگلیس به عنوان یکی از دو دولت خارجی دخیل در کودتا، نقش خود را در این اقدام نپذیرفته‌، امکان ندارد. انگلیسی‌ها برای ساقط کردن حکومت مصدق، همه نیرو و ظرفیتی را که طی حدود یک قرن در ایران به دست آورده بودند، به میدان آوردند و تمام اهرم‌های سیاسی و بین‌المللی خود را به کار گرفتند. حذف دسترسی آن‌ها به نفت ایران، فقط یک شکست اقتصادی یا حتی سیاسی نبود؛ این اتفاق می‌توانست مانند یک دومینو، به تمام کشورهایی که انگلیس در آن‌ها صاحب منافع استعماری بود، تسرّی یابد و اقتدار جهانی استعمار پیر را که در پی جنگ جهانی دوم و ضربات سنگین آلمان هیتلری، در وضعیت به شدت آسیب‌پذیری قرار داشت، یک گام دیگر به فروپاشی نزدیک کند. بنابراین، هنگام اجرای کودتای 28 مرداد، انگلیس در شرایط خاصی قرار داشت؛ موضوعی که باید در بررسی این واقعه مهم تاریخ معاصر ایران و تحلیل چرایی و چگونگی وقوع آن، مورد توجه جدی قرار گیرد و ما را به پاسخ این پرسش تاریخی و کلیدی برساند که چرا انگلیس با گذشت 70 سال از کودتای 28 مرداد، حاضر نیست مسئولیت خود را در آن گردن بگیرد و اسناد مربوط به این واقعه تاریخی را منتشر کند؟ آمریکا برنده اصلی کودتا بود، اما ... همین چند روز قبل بود که «دیوید اوئن»، وزیر خارجه اسبق انگلیس از نقش کشور متبوعش در کودتای 28 مرداد 1332 صحبت کرد و از لندن خواست که این نقش را بپذیرد، اما انگلیسی‌ها هنوز هم از اعتراف به این موضوع طفره می‌روند. مسئله اصلی پذیرش نقش انگلیس در کودتای 28 مرداد نیست؛ این نقش آشکارتر از آن است که بخواهیم برای یافتن ادلّه مربوط به آن، سرگردان شویم. آن‌چه اهمیت دارد، چگونگی و کیفیت این نقش است. طی 70 سال گذشته، همواره نقش اجرایی آمریکایی‌ها در انجام کودتا، به دیگر بخش‌های آن تعمیم داده و سعی شده‌است که انگلیس به عنوان یک شریک درجه 2 در فرایند طراحی و اجرای کودتا نمایانده شود. تردیدی نیست که آمریکایی‌ها برنده اصلی کودتای 28 مرداد بودند؛ آن ها بعد از سقوط دولت دکتر مصدق، سهم عمده‌ای را از کنسرسیوم نفتی که به اسم مشارکت در استخراج نفت ایران، ثروت ملی ایرانیان را غارت می‌کرد، به دست آوردند. آمریکایی‌ها با نفوذ گسترده در بدنه حاکمیت رژیم پهلوی، شاه را به بخشی از برنامه‌های منطقه‌ای خود تبدیل کردند؛ یکی از اقمار یانکی‌ها در غرب آسیا! طی کمتر از یک دهه بعد، ده‌ها هزار آمریکایی با عنوان مستشار، در بخش‌های مختلف اداری، اقتصادی، نظامی و... به کار گرفته شدند؛ مستشارانی که علاوه بر حقوق بالا و سنگین، در سال 1343 حق کاپیتولاسیون (قضاوت کنسولی) را هم به دست آوردند. بنابراین، ما در این که آمریکایی‌ها برنده اصلی کودتا بوده‌اند، نمی‌توانیم تردید کنیم، اما انگلیسی‌ها چه؟ آیا آن ها بر سر حقوق آمریکا یا سلطنت شاه چانه می‌زدند و برای خودشان چیزی نمی‌خواستند؟ ساده‌لوحانه‌ است اگر چنین باوری داشته باشیم. گاهی آن‌قدر سرگرم بررسی نقش آمریکا در کودتای 28 مرداد می‌شویم که فراموش می‌کنیم به نتایج این کودتا، دست‌کم در حوزه نفتی، نگاه دقیقی بیندازیم؛ کنسرسیومی موسوم به «هفت‌خواهران» که غول‌های نفتی آن دوران محسوب می‌شدند، منافع نفتی ایران را بعد از کودتا، به صورت 50–50 در اختیار گرفتند؛ سهم شرکت نفت «انگلیس و ایران» که نامش به «بریتیش پترولیوم» تغییر کرده بود، در این کنسرسیوم به 40 درصد بالغ می‌شد. 40 درصد سهام نیز، از آن پنج شرکت نفتی آمریکایی بود، اما از 20 درصد باقی‌مانده، 6 درصد به «توتال انرژیز» رسید که یک شرکت فرانسوی بود و 14 درصد بقیه، از آن شرکت «رویال داچ شل» شد؛ شرکتی که ملیتی هلندی – انگلیسی داشت و البته، بخش عمده سهام آن، از آن بریتانیایی‌ها بود. معنای این تقسیم بندی، بدون تردید، حفظ دست برتر انگلیس در منافع نفتی ایران است؛ آن هم بعد از ساقط کردن دولتی که برخاسته از تحولات مربوط به نهضت ملی شدن صنعت نفت بوده. افزون بر این، شرکت «بریتیش پترولیوم» بابت خلع ید، غرامت سنگینی از ایران گرفت؛ خسارتی که برخی آن را معادل کل منافع به دست آمده برای انگلیس، از آغاز قرارداد دارسی تا زمان ماجرای خلع ید می‌دانند. به دیگر سخن، انگلیسی‌ها در جریان کودتا، پشت سر آمریکایی‌ها پنهان شدند تا با ایجاد یک شراکت راهبردی، از تداوم سهم خود از چپاول نفت ایران، به صورتی نسبتاً پایدار مطمئن باشند. ترغیب آمریکایی‌ها به شراکت وجود شرکای متعدد، این امکان را به انگلیسی‌ها می‌داد که در صورت تکرار وقایعی مانند نهضت ملی شدن صنعت نفت، بتوانند در ایجاد یک اتحادیه جهانی ضدایرانی، موفق‌تر و سریع‌تر عمل کنند. این مسئله به عنوان یکی از نتایج تجربی آن‌ها در جریان مقابله با مبارزات ضداستعماری مردم ایران، بسیار جدی گرفته شد. آن‌ها طی سال‌های 1330 تا 1332، برای راضی کردن آمریکا به همکاری و برقراری شراکت در این زمینه، با چالش‌های زیادی روبه‌رو شدند. واشنگتن معتقد بود اگر بتواند بدون نیاز به همکاری با انگلیس، اختیار منابع نفتی ایران را، مانند عربستان، از طریق نزدیک شدن به مصدق و دوستانش به دست آورد، چه نیازی است به همراهی با لندن؟! عبور کاخ سفید از این تصور و رسیدن به باوری که انگلیس به پذیرش آن نیاز داشت، مدت‌ها طول کشید. اسناد تاریخی می‌گوید که لندن برای این پروژه، روی ترس عمیق واشنگتن از نفوذ کمونیسم در ایران حساب باز کرده بود. راهپیمایی‌های حزب توده در حمایت از مصدق، آن هم در ماه‌های منتهی به کودتا، نقش مهمی در تغییر رویه آمریکا ایفا کرد؛ راهپیمایی‌هایی که بعدها معلوم شد نقش توده‌ای‌های انگلیسی در آن‌ها، بسیار پررنگ بوده است. لندن همزمان با طرح همراه کردن آمریکا با جریان براندازی، خود به یک جنگ ترکیبی علیه دولت دکتر مصدق دست زد. «جنگ هیبریدی» علیه نهضت مردم ایران سال 2007 بود که فرانک.جی.هافمن، پژوهشگر مؤسسه مطالعات سیاسی «پوتاماک» در آرلینگتونِ ویرجینیا، طی مقاله‌ای پژوهشی، برای نخستین بار از اصطلاح «Hybrid War» رونمایی کرد؛ اصطلاحی که در زبان فارسی، «جنگ آمیخته» یا «جنگ ترکیبی» ترجمه شد. جنگ ترکیبی، یک راهبرد نظامی است، اما در آن شیوه‌های گوناگون جنگ با فضا و ارزش‌های متفاوت به کار گرفته می‌شوند؛ اقدامات نظامی کلاسیک، جنگ در فضای مجازی، خبررسانی‌های دروغین و... . هرچند جعل این اصطلاح جدید است، اما کاربری میدانی آن، قدمت زیادی دارد. انگلیس در تقابل با نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران، عملاً از نوعی جنگ ترکیبی بهره برد؛ در بُعد سیاسی، آن‌ها تمام نمایندگان طرفدار خود را در مجلس شورای ملی به خط کردند و همه تلاش خود را برای به ضعف و شکست کشاندن نهضت به کار بستند. تهدیدات نظامی انگلیسی‌ها و آمدن ناوهای جنگی به سواحل ایران در خلیج فارس و نزدیکی آبادان، رویکرد نظامی کلاسیکِ آن‌ها در این جنگ ترکیبی بود. بخش مهم دیگری از این جنگ، در قالب تزریق شبهه و ایجاد موج مطبوعاتی و رسانه‌ای علیه دولت دکتر مصدق و ناکارآمد نشان دادن آن برنامه‌ریزی شد. شبکه «بدامن» به عنوان یکی از بازوهای اصلی این پروژه، فعالیت گسترده‌ای داشت. بدامن که در ارتباط مستقیم با اینتلیجنس سرویس انگلیس بود، در برهه‌ای از فعالیت خود، توانست از امکانات مالی سازمان سیا نیز برخوردار شودو دلیل این برخورداری، رویکردهای ضدکمونیستی شبکه و تلاش برای عقب راندن توده‌ای‌ها از فضای سیاسی کشور بود؛ چیزی که آمریکایی‌ها به آن حساسیت داشتند. در بُعد ایجاد ناامنی در کف جامعه، انگلیسی‌ها از شبکه ایرانیان وابسته به خودشان، بهره زیادی بردند. این اتفاق، به ویژه در وقایع روز کودتا، بیشتر به چشم آمد. نقش شاپور ریپورتر، مأمور ویژه انگلیس در ایران، برای انسجام بیشتر این اقدامات، محوری و غیرقابل انکار بود. آیا کودتا، اقدامی ضدکمونیستی بود؟ تمام این مقدمات چیده و حتی در آبان سال 1331، برای اجرایی شدن طرح کودتا تلاش شد، اما واقعیت آن بود  که  انگلیسی‌ها می‌خواستند برای اجرا کردن چنین طرحی که قطعاً تبعات داخلی و بین‌المللی بسیاری داشت، جوانب احتیاط را به طور کامل رعایت کنند. پیوندهای سیاسی و منافع مشترک آن‌ها با آمریکایی‌ها، این احتمال را که در صورت همراهی واشنگتن، هزینه‌های مالی و سیاسی کودتا به حداقل می‌رسد، افزایش می‌داد. انگلیس به دلیل سابقه طولانی در استعمار ملت‌های شرق، به عنوان یک دولت استعمارگر شهرت فراوانی داشت و اگر کودتا به تنهایی و با اتکا به برنامه‌ریزی و حمایت مالی لندن انجام می‌گرفت، ذیل عنوان تلاش استعمار برای بازگشت به ایران تعبیر می‌شد و این می‌توانست هزینه‌های سنگین و غیرقابل پیش‌بینی ایجاد کند. از سوی دیگر، انگلیسی‌ها از عطش کاخ سفید برای نفت ایران و واهمه آمریکایی‌ها از نفوذ کمونیسم در این کشور خبر داشتند؛ پس چرا در تلاش برای ایجاد این شراکت راهبردی درنگ کنند و کودتا را یک اقدام ضدکمونیستی جلوه ندهند؟! این رویکرد، ما را به یاد تحلیل «باری روبین» در کتاب «جنگ قدرت‌ها در ایران» می‌اندازد که نوشت: «برخلاف آمریکایی‌ها که بیش از اندازه در جریان سقوط مصدق و بازگشت شاه به مسند قدرت سر و صدا راه انداختند، انگلیسی‌ها درباره نقش حساسی که در این کار داشتند سکوت اختیار کردند و گناه همه مسائل و مشکلات بعدی را به گردن آمریکایی‌ها انداختند. همان‌طور که می‌دانیم طرح اصلی سرنگونی مصدق که به طرح آژاکس معروف شد از طرف انگلیسی‌ها تهیه شده بود ولی وقتی کرمیت روزولت می‌خواست کتابی درباره جریان وقایع سال 1953 در ایران بنویسد، به او توصیه شد به نقش انگلیس در این ماجرا اشاره نکند[!]»