آموزش و تدين

ويديويي را ديدم كه خانم دكتر علم‌الهدي ضمن اشاره به تكرار چند باره قرآن‌سوزي در اروپا و سكوت نسبت به آن، اين پديده را ناشي از ترويج الحاد در قالب علم دانسته و ادامه مي‌دهد؛ تمام كساني كه مثل من با دانشجو و دانش‌آموز سروكار دارند مي‌دانند كه درس خواندن دانشجويان و دانش‌آموزان منجر به متدين‌تر شدن آنان نمي‌شود، اگر برعكس نشود. در برخي رشته‌ها هنگامي كه دانشجو وارد دانشگاه مي‌شود، چند تا سوره قرآن را حفظ است، هنگامي كه دارد مي‌رود، نمازش را يادش مي‌رود بخواند يا كاهل نماز مي‌شود. 
اين رويكرد بسيار مهم است و با توجه به نقشي كه گفته مي‌شود ايشان در موضوع سياست‌هاي آموزشي و اجرايي آنها دارند، مي‌كوشم نشان دهم كه مشكل اين رويكرد كجاست؟ اول اينكه گزاره ايشان درباره تغييرات مزبور درست است و شواهد و قراين كافي درباره درستي آن وجود دارد، و بعيد است محدود به رشته‌هاي خاص دانشگاهي باشد. شايد برحسب رشته، اين روند اندكي شدت و ضعف داشته باشد ولي جريان غالب همين است كه گفتند و عموميت دارد. نكته دوم اين است كه در كنار آموزش علم، در تمامي ۱۲ سال مدرسه و حتي در دانشگاه، آموزش رسمي ديني و تاريخي و اجتماعي به‌شدت وجود دارد. پس طبعا اگر اين آموزش‌ها موثر بودند، حتما بايد نتيجه‌اي مغاير با وضعيتي كه خانم علم‌الهدي توصيف كرده‌اند به بار مي‌آمد. پس مشكل آموزش فيزيك و شيمي و رياضي نيست، بلكه كيفيت و ماهيت همين دروس ديني و اجتماعي تاريخي است كه منجر به دور شدن جوانان از دين شده است. نكته و پرسش مهم‌تر اينكه آيا متدين كردن جوانان وظيفه نظام آموزشي است؟ پس وظيفه نهاد دين چه مي‌شود؟ نكند براي آنان وظيفه ديگري در نظر گرفته شده؟ مثل اين است كه وظيفه دانشگاه پزشكي يا مهندسي را ديندار كردن دانشجو بدانيم. تجربه من به عنوان دانشجوي پيش از انقلاب نشان مي‌دهد كه در آن دوران وضعيت كاملا برعكس بود. در ابتداي دهه ۴۰ تعداد نمازخوانان دانشگاه از جمله دانشگاه پلي‌تكنيك انگشت‌شمار بود و حتي محلي براي نماز خواندن نداشتند. در سال ۵۳، شلوغ‌ترين محل، مسجدِ دانشگاه بود.  
تعداد كساني كه در دانشگاه به دين گرايش پيدا مي‌كردند و متدين مي‌شدند چند برابر كساني بود كه از آن رويگردان مي‌شدند. آموزش‌ها هم هيچ ربطي به دين نداشت. مديريت دانشگاه و استادان هم اغلب غير ديني بودند. جزييات اين فرآيند را در كتاب جنبش دانشجويي پلي‌تكنيك شرح داده‌ام. اين فرآيند ربطي به نظام آموزشي نداشت. برعكس مرتبط بود با فضاي عمومي و فعاليت متوليان و مناديان دين. اتفاقا رژيم گذشته هم انتظار عكس از نظام آموزشي داشت كه جوانان را از دين دور كند. ولي شكست خورد. چرا؟ به علت اينكه آموزش علم ربط چنداني به اين ماجرا ندارد. مگر تغييرات رفتاري دانشجويان تماما ناشي از حضور در دانشگاه است؟ وضع عمومي جامعه، رسانه، دولت، نهاد دين، تحولات بين‌المللي و... نقش بيشتري دارند. مشكل آنجاست كه دينداري و تدين به آموزش تقليل داده شده است. گويي اگر كسي از گزاره‌هاي ديني اطلاع يابد، ديندار و متدين مي‌شود. پس هرچه نمره بالاتري گرفت ديندارتر است يا اگر آيات را حفظ كند، ديندار است. در حالي كه آموزش و اطلاع از مفاهيم دين فرع بر مساله دينداري است. به راحتي مي‌توان اين فرضيه را آزمون كرد كه جوانان ما تقريبا هيچ‌كدام از آموزه‌هاي ديني دوره عمومي خود را به ياد ندارند. آنچه هم به ياد دارند، از مجاري غيررسمي كه مبتني بر نمره دادن و محفوظات نبوده، آموخته‌اند. واقعيت مذكور در سخنان خانم علم‌الهدي ناشي از دو عامل ديگر است و به نظام آموزشي ربط ندارد. عامل اول و مهم فضاي عمومي نسبت به انتظاراتي است كه در گذشته از دين و عملكرد آن در ذهن اين جوانان يا پدران‌شان وجود داشته است. انتظاراتي كه در عمل محقق نشده است. اين شكاف ميان عمل و انتظارات، معناي همه گزاره‌هاي ديني را تغيير مي‌دهد يا آنها را از محتوا تهي مي‌كند. دركي كه يك جوان ۵۰ يا ۴۰ سال پيش از گزاره‌هاي ديني شامل اخلاقيات، عدالت، آزادي و... داشت امروز معنادار نيست، زيرا معناي اين گزاره‌ها و مفاهيم را به عينيت اجتماعي ارجاع مي‌دهند. بنابراين گزاره‌هاي ديني از نظر آنان در آزمون‌هاي تجربي نتيجه‌اي متفاوت از انتظارات آنان داشته‌اند. عامل دوم كه بي‌ربط به عامل اول نيست، تغيير كاركرد نهاد دين است كه به نهاد قدرت تقليل يافته يا در دل آن هضم و در نتيجه از كاركرد واقعي خود جدا شده است. نهاد دين امروز بيش از گذشته به حاشيه رفته است. نهاد دين فقط آموزش حوزوي نيست، بلكه حضور اجتماعي و ميداني عاملان اين نهاد است كه با حضور پررنگ در قدرت، اثري ديني ندارند. پس دنبال فشار بيشتر به نهاد آموزش نرويم كه دينداري از آن بيرون نخواهد آمد. در پي بهبود نهاد دين بايد بود.