مُردم اندر حسرت فهم درست

سيمين سليماني
حق مالكيت مادي و معنوي آثار هنري در ايران به موضوعي بدل شده كه انگار ديگر به اين آساني‌ها قابل حل نيست. حين آماده شدن اين گزارش در لحظاتي كه ويرايش نهايي انجام مي‌شد، آخرين دُرافشاني‌هاي ناقضان اين حقوقِ حقه از طريق يكي از پيام‌رسان‌ها به تلفن همراهم ارسال شد. اين ‌بار نوبت قطعه آشنا به حافظه شنيداري همه ما يعني «يار دبستاني» بود تا در برنامه‌اي كه خود را «سيدخندان» مي‌نامد، بازيچه صاحبان سليقه‌هاي نازل قرار بگيرد و متني روي آهنگ سوار شود از جنس لودگي‌هاي طنزهاي نازل همان «سيما»ي فخيمه. بگذريم.
روزنامه «اعتماد» پيش‌تر در مطلبي مساله كپي‌رايت آثار موسيقايي را با عنوان «اينجا كليه حقوق مادي و معنوي متعلق به صاحب اثر نيست» بررسي كرد؛ اما اين‌بار انتشار ويديوي عليرضا افتخاري كه از اثرش سوءاستفاده شده بود، بهانه‌اي شد كه بار ديگر به اين موضوع بپردازيم.
قانون حمايت از حقوق مولفان، مصنفان و هنرمندان، با بندهاي مختلفش هم نتوانسته كاري از پيش ببرد. اعتراض پشت اعتراض، نارضايتي پشت نارضايتي و اين چرخه معيوب همچنان در گردش است. اثري خلق مي‌شود و اگر از مشكلات پيش از انتشار آن بگذريم، خالق آن علاوه ‌بر اينكه بايد دغدغه ارائه و معرفي اثرش را داشته باشد، مدت‌هاست با دغدغه ديگري نيز رو‌به‌روست و آن حفاظت از اثر است! كساني كه در قيد حيات هستند، نهايتا موضوع را اعلام كنند و پيگيري قانوني‌اي كه معلوم نيست جواب بدهد يا نه؛ اما آثاري كه خالقان‌شان دست‌شان از دنيا كوتاه است كه تكليف‌شان مشخص و همان طور كه ديده‌ايم وضعيت‌ حقوقي‌شان رو به وخامت است چرا كه اگر وارث داشته باشند با يك داستان روبه‌رو هستند و اگر هم نداشته باشند، معلوم نيست سر از كجا در بياورند. 
اخيرا در رسانه‌ها خبري منتشر شد مبني بر انتشار يك آلبوم با عنوان «قاسم هنوز زنده است» اثري از عليرضا افتخاري، صادق آهنگران، غلامرضا صنعتگر و با آهنگسازي امير حقيقت، اميرحسين سميعي، محمدرضا چراغعلي، عماد توحيدي‌، سعيد چاووشي، سامان مهدوي، نادر طاهري و ميلاد بيضا؛ اين اثر كه توسط مركز موسيقي حوزه هنري منتشر شده، شامل ۸ قطعه موسيقي مي‌شود. در رسانه‌ها آمده بود كه ترانه‌هاي آن توسط مولانا، ميلاد عرفان‌پور، محمدمهدي سيار، اميد مهدي‌نژاد، اميد حسام و حسين هدايتي سروده شده است. 


چندي از انتشار اين خبر نمي‌گذشت كه ويدیويي از عليرضا افتخاري منتشر شد كه اين خواننده در آن تصريح مي‌كند كه از صدا و اثرش در آلبوم «قاسم هنوز زنده است» سوءاستفاده شده است. افتخاري در اين ويديو، نسبت به انتشار قطعه‌اي با صدايش در آلبوم «قاسم هنوز زنده است» اعتراض كرد و اعلام كرد اين قطعه سال‌ها پيش به صورت مستقل در اختيار حوزه هنري قرار گرفته بود و حوزه هنري با بي‌اخلاقي تمام و سوءاستفاده، امروز اين اثر را در اين آلبوم منتشر كرده است. او گفت كه خيلي ناراحت است و از حوزه هنري شكايت مي‌كند. 
اما گو اينكه پايمال شدن حقوق معنوي آثار هنري، تبديل به يك روال عادي شده است؛ بارها دغدغه‌مندان و هنرمندان و خالقان آثار، درباره روند كپي و جعل آثار موسيقايي شاكي شده‌اند. در دوراني كه فضاي مجازي مثل حالا فراگير نبود، مردم كمتر از اين جعل و كپي‌ها با خبر مي‌شدند اما با فراگير شدن استفاده از شبكه‌هاي اجتماعي اگرچه جعل و كپي آثار بيشتر شد اما پرده‌برداري و رسوايي جاعلان نيز بيشتر در چشم مردم قرار گرفت. 
بارها هنرمندان با توليد محتواهاي گوناگون سعي كرده‌اند كه موضوع حقوق مادي و معنوي آثار را براي مخاطبان و شهروندان گوشزد كنند در حالي كه همه ديده‌ايم و مي‌دانيم نافيان اين حقوق بيش از آنكه مردم عادي باشند، دقيقا سازمان‌ها و نهادهاي عريض و طويلي مثل صدا و سيما، حوزه هنري و... هستند. نهادهايي كه دقيقا بايد حافظ آثار هنري باشند و تكيه‌گاه اقتصادي هنرمندان براي توليد آثار، حالا تبديل شده‌اند به ناقضان حقوق آنها.
اگر چه نبايد فراموش كرد خود هنرمندان و خالقان آثار هنري (فارغ از سطح كيفيت) نيز حقوق معنوي و مادي يكديگر را گاه زير پا گذاشته و به اين چرخه معيوب مي‌پيوندند تا سود مالي داشته باشند حتي زماني كه هنوز صاحبان آثار زنده هستند، آثارشان مورد سوءاستفاده قرار مي‌گيرد.
فروردين ماه سال 99 بود كه «بنيامين بهادري» خواننده پاپ مهمان برنامه «دورهمي» مهران مديري شد؛ اجراي ترانه‌اي با عنوان‌ «كودكانه» كه بيشتر با «بوي عيدي» مي‌شناسيمش، توسط او كه با تغيير بخش‌هايي از شعر همراه بود، حاشيه‌هاي زيادي به وجود آورد و اعتراض ترانه‌سرا و آهنگساز اين اثر را برانگيخت؛ شهيار قنبري به خاطر اين مساله از بنيامين بهادري و مهران مديري انتقاد تندي كرد و نوشت: «شعر من اسباب‌بازي نيست. ميوه‌ يك زندگي درد و زخم و گريه است. آسان به دست نيامده كه آسان از دست برود.» او در بخش ديگري از مطلبش كه در صفحه‌ شخصي‌ خود منتشر كرده بود، نوشت «آقاي بنيامين بهادري به شكل گستاخانه و بي‌شرمانه‌اي در متن ترانه دست مي‌برد و هرچه دم دستش است را ول مي‌كند در متن ترانه: بوي لنگه كفش، بوي جارو، بوي دمپايي... اجراي فرهاد مهراد در اين اثر مقدس است. بنيامين و بقيه‌اي كه بدون اجازه اين اثر را مي‌خوانند و حتي در متن آن دست مي‌برد، انگار ترانه «گل‌پري جون» مي‌خوانند! براي مهران مديري متأسفم... سرزمين ما جاي پژوهش و تحقيق نيست.» علاوه بر آن اسفنديار منفردزاده آهنگساز اين اثر هم واكنش نشان داد و نوشت: «آقاي بنيامين! شما در دستبرد به آهنگ من و شعر شهيار قنبري بي‌شرمي كرده‌ايد و در اين ميان، من سكوت را جايز ندانستم. خطاب من به شما باشد؛ اما اميد دارم صداي مرا كساني از هم‌سليقگان شما هم بشنوند. همين ابتدا تأكيد كنم كه كار شما دستبرد و سرقت است و هيچ چيز ديگري نيست؛ «سليقه» مفهومي نسبي است، اما اعتماد به ‌نفس در بي‌سليقه بودن، به‌طور مطلق شرم‌آور است.»
اما صداي اسفنديار منفردزاده را هم كه خالق آثار به يادماندني موسيقي ماست، كساني كه بايد نشنيدند، مگر صداي شجريان، فرهاد مهراد، پيش‌تر از اينها صداي خالقي‌ها و گل‌گلاب‌ها به جايي رسيد؟ اين هنرمندان يا خودشان يا خانواده‌شان نسبت به در نظر گرفته نشدن حقوق مادي و معنوي آثارشان معترض بودند و اين قصه سر دراز دارد. 
مگر اتفاقي كه امروز براي يك سري از آثار مي‌افتد پيش‌تر براي آثار ديگر نيفتاده؟ مگر اثر «ميهن‌ اي مهين» كه با حذف بخشي از آن از صدا و سيما منتشر شد و مورد اعتراض خواننده قرار گرفت و شجريان از آن به عنوان اثري مثله شده ياد كرد، فراموش شده؟ تصنيفي براي وطن كه از سوي محمدجليل عندليبي ساخته و شجريان آن را خوانده بود كه بازخواني آن را دست بر قضا خواننده معترض امروز يعني عليرضا افتخاري كرده بود؛ مگر استفاده بي‌اجازه از آثار فرهاد مهراد فراموش مي‌شود؟ مگر شهرام ناظري، نسبت به رويكرد صداوسيما در قبال پخش بدون اجازه آثارش معترض نبود؟ ناظري در گفت‌وگويي كه با ايسنا داشت، بيان كرده بود كه «صدا و سيما 42 سال است كه بدون اجازه من و بدون رعايت حق و حقوق من از نظر كپي‌رايت و از نظر انساني، به تجاوز خود ادامه داده است.» ناظري ادامه داده بود: «هر گونه اعتراضي كه كردم جهت پخش نكردن آثارم از راديو و تلويزيون تا امروز ترتيب اثري داده نشده است.»
اين همه خاطره‌سازي با «آشفته حالي» كه ترانه‌سراي آن معيني كرمانشاهي بود و با صداي دلكش مي‌شناسيم... چند ترانه‌سرا و چند خواننده و چند آهنگساز ديگر بايد معترض شوند؟ يا آثاري كه خوانندگان، حتي خوانندگاني كه صاحبنام هستند، بي‌اجازه آثار را بازخواني مي‌كنند يا از آنها سوءاستفاده مي‌كنند، مگر اين بي‌قانوني‌ها و بي‌اخلاقي‌ها بر ما به عنوان مخاطب يا بر صاحبان اثر پوشيده مي‌ماند؟ نه! همه مي‌دانند اما مرجعي براي رسيدگي دقيق وجود ندارد. اينها تنها مثال‌هايي هستند اندك ميان بارها و بارها نقض حقوق مادي و معنوي آثار كه به منزله مشتي نمونه خروار گفته شدند. برخي توليدكنندگان و برخي از عوامل توليد آثار فارغ از اينكه در چه جايگاهي هستند، خواننده، تنظيم‌كننده و... گويا به تنها چيزي كه دقت نمي‌كنند، حقوق اثر است، اجحافي كه ممكن است روزي گريبان خود آنها را هم بگيرد. البته اين ناشي از سياست‌هاي كلان است وقتي نهادها و سازمان‌‎هاي بزرگ ناقض چنين حقوقي باشند به اين بهانه كه هنرمندان بايد خوشحال هم باشند كه به وسيله اين نهادها ديده مي‌شوند، طبيعتا برخي از عوامل توليد هم به خودشان اجازه مي‌دهند كه چنين تصوري داشته باشند. 
آنقدر متوليان در اين امور سكوت كرده يا اهمال مي‌كنند كه گاهي هم ديگر به جايي مي‌رسيم كه زمان تعيين‌كننده مي‌شود. گاه مي‌بينيم ناقض حقوق مادي و معنوي خودش تبديل به شاكي مي‌شود. آن‌چنان اين چرخه بي‌رحمانه است كه هيچ‌كس در آن در امان نيست.
اما موضوع اين است كه هنرمندان ديگر كه تعدادشان هم كم نيست، با يك چالش بزرگ مواجه هستند و به قول پيروز ارجمند، آهنگسازي كه به عنوان كارشناس خبره دادگستري در حوزه توليد و نشر آثار هنري هم سابقه دارد، اين چالش اصطلاحا مبنايي است و هنرمندان با اين پارادايم‌ مديران سازمان صدا و سيما روبه‌رو هستند كه هنرمندان بايد خوشحال هم باشند كه صدا و سيما آثارشان را پخش مي‌كند، چون باعث شهرت‌شان مي‌شود.
 ارجمند در گفت‌وگوي پيشين خود با «اعتماد» عنوان كرده بود كه «در عصر جديد، حامل‌هاي صوتي موسيقي جديدي شكل گرفته‌اند و سي‌دي، نوار كاست، كارتريج يا گرامافونِ آن دوران، به حامل‌هاي صوتي در فضاي مجازي و اينترنتي تبديل شده‌اند و علاوه بر آن، شبكه‌هاي ماهواره‌اي و تلويزيوني را داريم كه به همين دليل در تفسير قانون براي پرونده‌هايي كه در اين دوران به محاكم ارجاع داده مي‌شوند، ‌دچار مشكل‌ مي‌شويم. حال بماند كه ما به كنوانسيون برن هم نپيوسته‌ايم و قوانين ما مطابق قوانين جهاني هم نيست. همه اينها باعث شده كه قانون كنوني كافي نباشد. متاسفانه با وجود تاكيد هنرمندان، حقوقدانان و همه دغدغه‌مندان بر به‌روز‌رساني اين سري قوانين، همچنان شاهد سكوت مراجع قانونگذاري در مورد آن هستيم و حتي مركز پژوهش‌هاي مجلس هم روي آن كار نمي‌كند.» اين صحبت‌هاي كارشناسان اگرچه به گونه‌هاي مختلف مطرح شده اما راه به جايي نمي‌برد. مساله اين است كه دغدغه‌اي براي رفع اين مشكل وجود ندارد. تمام اين مشكلات و معضلات پيش روي هنرمندان باعث شده بسياري از آنها نسبت به شكايت و پيگيري نااميد شوند، تعداد كمي هم كه چنين شكايت‌هايي را مطرح مي‌كنند معلوم نيست كه به نتيجه برسند يا نه. بيشتر خالقان آثار، ديگر از حكم قانون مأيوس شده و به همان فضاي مجازي پناه برده‌اند و اعتراضات خود را به وسيله آن به مخاطبان مي‌رسانند و اعلام مي‌دارند كه از اثرشان سوءاستفاده شده است.
٭عنوان مطلب مصرعی از مثنوی معنوی است.
   آنقدر متوليان در اين امور سكوت كرده يا اهمال مي‌كنند كه گاهي هم ديگر به جايي مي‌رسيم كه زمان تعيين‌كننده مي‌شود. گاه مي‌بينيم ناقض حقوق مادي و معنوي خودش تبديل به شاكي مي‌شود. آنچنان اين چرخه بي‌رحمانه است كه هيچ‌كس در آن در امان نيست.
    پيروز ارجمند، آهنگساز و كارشناس خبره دادگستري در حوزه توليد و نشر آثار هنري معتقد است كه اين چالش اصطلاحا مبنايي است و هنرمندان با اين پارادايم‌ مديران سازمان صدا و سيما روبه‌رو هستند كه «هنرمندان بايد خوشحال هم باشند كه صدا و سيما آثارشان را پخش مي‌كند، چون باعث شهرت‌شان مي‌شود.»