ديكتاتوري و آدم‌خواري

سقوط كه كرد، دادگاهي‌اش كردند. در دادگاه گفت «من يك قديس نيستم. درست مثل ديگران يك انسان هستم.» اما روايت شاهدان و آنهايي كه او را مي‌شناختند هولناك و باورنكردني بود و ادعاي او را درباره «انسان بودن» رد مي‌كرد. ماجرا به چنين روزهايي از دسامبر 1986 در آفريقاي مركزي برمي‌گردد، به محاكمه ژان بِدل بوكاسا كه بعد از هشت سال تبعيد به كشورش برگشته بود. ديكتاتوري كه-  در رويه‌اي مرسوم در قاره آفريقا- با كودتا به قدرت رسيد و با كودتا از مقامش بركنار شد. قدرت را كه با كمك ليبي و فرانسه به دست گرفت، از عدالت و برابري گفت و اعلام كرد اكنون دوره تازه‌اي براي آفريقاي مركزي آغاز شده است. به هدف تحقق شعار «دوران جديد»، كشور را به ملك شخصي‌اش تبديل كرد، ثروت‌هاي آن را براي خودش برداشت و مردم را- از فقري كه گرفتارش بودند- به نكبت و بدبختي انداخت. آفريقاي مركزي پيش از او هم كشوري خشك و فقير بود و در سياست و اقتصاد حرفي براي گفتن نداشت. اما به بهاي نابودي جامعه، خودش را پروار كرد و در دوره نه چندان طولاني حكومتش، همان اندك داشته‌هاي كشورش را نيز به تباهي كشاند. حاكم فاسد و ستمگري بود و مثل همه ديكتاتورها، به زور و سركوب بر جامعه سيطره داشت. معترضان را زنداني مي‌كرد و بسياري از آنان را بدون محاكمه، ولو محاكمه‌اي نمايشي مي‌كشت. اصلا نياز به چنين تشريفاتي نمي‌ديد. صدها شاكي خصوصي هم داشت. صحبت‌هاي اين شاكيان در دادگاه، چهره هيولايي را آشكار كرد كه سيزده سال (از 1966 تا 1979 ميلادي)، دوره‌اي در مقام رييس‌جمهوري و بعد هم با عنوان امپراتور بر زندگي مردم آفريقاي مركزي مسلط بود. آشپز كاخ او را به دادگاه احضار كردند. گفت گاهي در مهماني‌هاي بوكاسا از گوشت انسان براي پذيرايي از مهمانان استفاده مي‌شد. چند نفر ديگر هم شهادت دادند كه در يخچال‌هاي كاخ هميشه چند جسد قطعه‌قطعه‌شده انسان نگهداري مي‌شد تا هر بار كه بوكاسا دستور داد، گوشت براي تهيه غذا در دسترس باشد. بعد نوبت به زني رسيد كه شوهرش- از ژنرال‌هاي سرشناس آفريقاي مركزي - را به دستور بوكاسا اعدام كرده بودند. گفت بوكاسا كه هفده زن داشت، چند بار به من پيشنهاد همبستري داد، اما شوهرم مخالف چنين ننگي بود و اين مخالفتش به دشمني با امپراتور كشيد. جالب اينكه بوكاسا كه گويا همچنان به آن زن نظر داشت و هنوز اميد به تصاحبش را از دست نداده بود، با لحني به‌ظاهر پشيمان گفت: «من را ببخش. من مسووليت اخلاقي مرگ اين ژنرال را مي‌پذيرم.» سپس زمان شهادت گروهي از نوجوانان رسيد. آنان را كه تعدادشان به حدود 30 نفر مي‌رسيد به جايگاه شهود فراخواندند. به نوشته جايلز ميلتون «از صدوهشتاد كودكي كه در آوريل 1979 به دليل پرتاب سنگ به رولزرويس در حال عبور بوكاسا به قتل رسيدند، تنها آنها بازمانده بودند. اين بچه‌ها به پوشيدن اجباري روپوش مدرسه گران‌قيمتي كه بايد از كارخانه يكي از همسران بوكاسا مي‌خريدند اعتراض كرده بودند. بسياري از اين بچه‌ها اظهار داشتند بوكاسا اولين شب در زندان به ديدارشان رفت و به نگهبانان دستور داد آنها را با ضربات باتون به قصد كشت بزنند. آنها همچنين شرح دادند كه او چگونه شخصا با عصاي خود كه از جنس چوب آبنوس بود، جمجمه پنج كودك را خرد كرده بود.» چند نفر ديگر هم در اين دادگاه از آنچه مي‌دانستند و ديده بودند صحبت كردند. از زندان‌هاي بوكاسا گفتند، از شكنجه زندانيان، از آنهايي كه در اين زندان‌ها زنده به گور شده يا از گرسنگي يا زير شكنجه مُرده بودند. او اين اتهامات را نپذيرفت. گفت هرگز شخصا دستور به شكنجه كسي نداده و هرگز كسي را به دست خودش نكشته و از بسياري تصميمات خبر نداشته است. گفت بيشتر اين اتفاقات بدون اطلاع او، احتمالا به دستور وزيران دولتش روي داده‌اند. حرف‌هاي آشپز را هم دروغ خواند و نگهداري از اجساد در يخچال‌هاي قصر و پذيرايي با گوشت انسان در مهماني‌هايش را به كل رد كرد. جايي از دفاعياتش، رو به دادستان گفت: «همه‌اش درباره بوكاسا، بوكاسا، بوكاسا مي‌گوييد! به اندازه كافي جنايت به من منسوب شده، ديگر لازم نيست همه قتل‌هاي اين سال‌ها را به گردن من بيندازيد.» جرايمش محرز و انكارنشدني بودند. دو وكيل فرانسوي از او دفاع مي‌كردند، اما كاري از آنان براي نجاتش برنمي‌آمد. هرچند از نظر قاضي مدارك كافي براي اثبات آدم‌خواري‌اش وجود نداشت، براي ساير جنايت‌هايش- به‌وِيژه قتل دانش‌آموزان- مجرم شناخته شد. دادگاه حكم به اعدام او داد. اما بعد اين حكم را تعليق كردند و ابتدا به حبس ابد و بعد به بيست سال زندان تغييرش دادند (شايد آنهايي كه حكومت را به دست داشتند، نمي‌خواستند اعدام ديكتاتور سرنگون‌شده و دارودسته‌اش به روال و رويه تبديل شود، چون احتمال مي‌دادند روزي نوبت به خودشان برسد) . بوكاسا در عفو عمومي سال 1993 آزاد شد. بعد از آن حدود سه سال عمر كرد.
ماه‌هاي آخر خودش را حواري سيزدهم مي‌ديد و در توهماتش- كه با تفاوت‌هايي جزیي، ويژگي مشترك همه ديكتاتورهاست- به آسمان مي‌رفت و در ملكوت قدم مي‌زد.
 
سایر اخبار این روزنامه
خودرو سازی زیانبار توسعه براي مقابله با تروريسم واگرايي ساختاري چالش اصلي دستگاه ديپلماسي ايران وقت زيادي نداريم تا منابع نفت و گاز را به سرمايه‌هاي پايدار تبديل كنيم عصر تازه همكاري گزينشي تهران- مسكو جنگ اسراييل و فلسطين و بحران كانال سوئز اقتصاد جهاني را تهديد مي‌كند مالكيت مشترك پرسپوليس و باشگاه‌هاي اصفهاني؟ بمباران میراث بشری در غزه روايت نوبخت از توقف متناسب‌سازي حقوق بازنشستگان در رثاي مردم‌شناسي انسان‌مدار علايمي كه ديده نمي‌شوند! درباره احكام انضباطي سنگين تعدادي دانشجو لطف‌الله ميثمي به مثابه آيينه تاريخ معاصر معضلی به نام سوخت‌كشي و ... مميز؛ مردي براي تمام فصول در جست‌وجوي خوشبختي از دست‌ رفته حديث بي قراري بامداد! رويايي كه محقق شد مهم اما مهجور ديكتاتوري و آدم‌خواري وقتي حراج تهران فيل هوا كرد در رثاي مردم‌شناسي انسان‌مدار لطف‌الله ميثمي به مثابه آيينه تاريخ معاصر درباره احكام انضباطي سنگين براي تعدادي از دانشجويان علايمي كه ديده نمي‌شوند! معضلی به نام سوخت‌كشي و سوخت در سيستان و بلوچستان