لاادريون!

احتمالا هيچ زماني اوضاع سياسي كشور تا اين حد پيچيده نبوده است. پيچيده از آن جهت كه جريان‌ها و شخصيت‌هاي سياسي راه مشخص و هدف قابل دسترسي در مدت معقول جلوي خود نداشته باشند و مردم هم به تأسي از آنها در تشخيص درست راه خود دچار سردرگمي شوند. اكنون كه انتخابات مجلس  در پيش است افزون بر اصلاح‌طلبان، اصولگرايان هم حداقل در چينش نيروهاي خود دچار گزينه‌هاي سخت هستند. اصولگرايان معتدل در آستانه تقديم همه اجزاي قدرت به تندروها هستند و ميداني براي رقابت با آنها ندارند. اين اولين‌بار است كه جناح اصولگرا در اين حد از دوگانگي قرار گرفته است و شاهد ميدانداري كساني مي‌شود كه تا پيش از اين پيرو بزرگ‌ترهاي خود بودند. حالا ميانه‌روهاي اصولگرا هم نگران ماجراجويي‌هاي افراطيوني هستند كه نسبت به مصالح عاليه كشور حساسيت روشني از خود نشان نمي‌دهند، اما وضعيت در ميان اصلاح‌طلبان پيچيده‌تر مي‌نمايد، چراكه ميدان بازي دست آنها نيست و انتخاب‌شان در ميان انواع محدوديت‌ها قرار دارد و گزينه‌هاي مختلفي پيش رو ندارند. سوال اصلي اين است كه آيا با وجود ردصلاحيت‌هاي بي‌سابقه امكان شركت در انتخابات را دارند و آيا مي‌توانند به حداقل‌هايي در حد «روزنه» تمسك كنند و چراغ كنشگري اصلاح‌طلبانه در درون نظام را روشن نگه دارند؟ مدافعان و مخالفان حضور در انتخابات هر كدام دلايلي را شرح مي‌دهند كه قابل تاملند و رد هر كدام از اين دلايل بحث‌هاي مفصل طلب مي‌كند كه به سادگي قابل چشم‌پوشي نيست. عدم حضور در انتخابات به معني نااميدي كامل از ساز و كارهاي موجود و تقديم ميدان بازي به رقيب است كه اصلاح امور از طريق اهرم‌هاي قانوني موجود را منتفي مي‌كند. مسلما طرفداران عدم شركت، از اين معنا به ‌شدت ناراضيند و در واقع اتخاذ چنين موضعي بر آنها تحميل شده است ولي از سوي ديگر نمي‌خواهند با تن دادن به وضع موجود محدوديت‌هاي روزافزون را به رسميت بشناسند و به آن مشروعيت ببخشند، اما پيچيدگي‌ها در اين حد باقي نمي‌ماند، چراكه عدم كنشگري سياسي در ساختار رسمي حتما داراي تالي‌هاي نگران‌كننده و چشم‌پوشي از روزنه‌هايي است كه قابليت پنجره شدن را دارند و شايد روزي منتقدان بر آنها خرده بگيرند كه پذيرفتن خطرها و تهديدها به دليل فرو گذاشتن آخرين امكان‌هاي اصلاح براي كشور بود. چه‌بسا حضور يك مدرس در مجلس در روز مبادا كارها بكند. اما مشكل اصلي در ميان موافقان حضور در انتخابات، مردمي هستند كه از صندوق‌هاي راي اثر مثبت و قابل لمسي مشاهده نكرده‌اند و همراهي چنداني نشان نخواهند داد. اين هم خود چالش بزرگي است كه امكان گسستن رابطه ميان مردم اصلاح‌دوست با اصلاح‌طلبان را افزايش مي‌دهد و ممكن است بازگشت به وضع موجود را هم به حداقل برساند. پيچيدگي‌ها همچنان بيشترند وجود كه برشمردن آنها مجال مفصل طلب مي‌كند و اين روزها ناظران و تحليلگران مختلف به آنها پرداخته‌اند. در چنين شرايطي اگرچه سخت و شايد نامقبول به نظر برسد ولي شايد كم‌كم به نقطه‌اي برسيم كه صادقانه فقط به تحليل اوضاع بپردازيم و به مردم بگوييم: نمي‌دانيم! وقتي در يونان باستان فلسفه به اوج خود رسيد و طرفين هر نظريه‌اي براي خود دلايل زيادي برمي‌شمردند و غلبه‌اي گسترده صورت نمي‌گرفت عده‌اي آشكارا به نقطه ندانستن رسيدند و حتي فيلسوف بزرگي چون سقراط اعلام كرد: «دانم كه ندانم» و بعدها به لا ادريون مشهور شدند و پيروان بزرگي هم پيدا كردند. متاسفانه وضعيت سياسي كنوني آنچنان حساس و مبهم شده و هرگونه اقدامي ممكن است چنان تبعات خطرناكي داشته باشد كه شايد عده‌اي را به نقطه ندانستن برساند و گفتنش هم عار نيست. 
البته چنين حالتي هرگز مطلوب نيست و خبر از بحران‌هايي مي‌دهد كه وجود دارند و چه بسا در آينده بزرگ‌تر و عميق‌تر هم بشوند. مسووليت اين وضعيت بغرنج البته متوجه كساني است كه بر توسن قدرت سوارند و به انواع هشدارهاي دلسوزان كمترين التفاتي نشان نمي‌دهند. براي آنها حضور در قدرت همه ‌چيز را روشن مي‌كند و ندانستني در كار نيست ولي رنج و هزينه انواع ابهام‌ها و ترديدها و سردرگمي‌ها و خوف‌ها و خطر‌هاي واقعي متوجه مردمي مي‌شود كه همين حالا هم در حال پرداختن هزينه هستند و تورم فزاينده و گراني و بيكاري و ابهام در آينده گريبان‌شان را گرفته است.