مقاومت براي موجوديت

«كجاست رييس‌جمهور امريكا؟ چرا ساكت است؟ مگر نمي‌بيند كه اسراييل در آستانه متهم شدن به جنايت است؟» اين فراز برجسته مقاله اصلي جروزالم پست روز يك شنبه ۲۸ آوريل است كه ملتمسانه از رييس‌جمهور امريكا مي‌خواهد در مسير دادگاه بين المللي مداخله كند و نگذارد حكم دستگيري نتانياهو و ديگر رهبران اسراييل صادر شود.  چه كسي هفت ماه پيش تصور مي‌كرد كه اسراييل به چنين روزگاري گرفتار شود؟ افكار عمومي جهان عليه آن شورش كند، خيابان‌هاي لندن و پاريس و برلين آوردگاه آزاديخواهي براي فلسطين شود، دانشگاه‌هاي كشوري كه مهد حمايت از صهيونيسم است، عليه اسراييل قيام كند، اسراييل براي پيشگيري از صدور حكم دادگاه بين المللي به التماس بيفتد؟ اكثريت بالاي دولت‌هاي جهان سوي ديگري بايستند و حاميان انگشت‌شمار اسراييل به دوگانگي و لكنت مبتلا شوند؟ و سيل سياستمداراني كه در پساهفتم اكتبر راهي سرزمين‌هاي اشغالي شده بودند و هر كدام فرياد «من هم يك اسراييلي هستم» سر داده بودند، يك به يك آب شوند و حالا به صف منتقدان ولو ظاهري اسراييل بپيوندند و آزادي فلسطين، شعار هر جريان انساني و اخلاقي جهان شود؟ آنچه آمد و اينكه پروژه 70 ساله صهيونيسم جهاني طي 7 ماه به چنين بن‌بستي كشيده شده و سقوط بهت‌آور قدرت نظامي، اطلاعاتي و رسانه‌اي اسراييل را شاهديم محصول رنج مقدس و جوهره انساني غزه است. براي نخستين بار حماسه شكوهمند و شاهكار مقاومت غزه در كنار نمايش وحشي‌گري غير قابل تصور يك سيستم سياسي و نظامي جعلي از دريچه تمام رسانه‌هاي جهان و در يك قاب به تصوير كشيده شد و هر گوشه عالم و هر جا كه هنوز قلب با وجداني مي‌تپيد را تحت تاثير خود قرار داد. غزه، دعوت عام به اردوگاه انسانيت و ارائه يك پرسش كوتاه بود؛ آيا اگر براي جريان يا انديشه‌اي كمتر مهم است كه چرا يك فلسطيني كشته مي‌شود، نبايد در فلسفه انساني خود تجديد نظر كند؟ كشتار زنان و كودكان كه بماند، هيچ انديشه انساني و معرفت بنيادي در جهان نمي‌تواند حتي رنج يك كودك را توجيه كند و اگر چنين كرد، آيا نبايد در بنياد‌هاي اخلاقي آن ترديد شود؟ اين همان بحراني است كه غرب با پشتيباني‌هاي سياسي و نظامي و صادرات جنايت به منطقه براي مدعيات حقوق بشري خود پديد آورد.  از جمله داستان خيزش دانشگاه‌هاي امريكا كه ركن حمايت از اسراييل بوده است، داستان مهم و تعيين كننده و نمونه‌اي از شكاف در افكار عمومي و افتادن پرده از مدعيات دروغين است و درباره آن بايد بيشتر نوشت. همچنان كه پيش‌تر درباره جنبش‌هاي پروگرسيو و خيزش نسل «زد» اروپا و امريكا بيان شد، اين نسل به ويژه به مدد تكنولوژي ارتباطي دريافته است كه بين آنچه در كتاب‌ها و مدارس آموخته و بين شعارهاي حقوق بشري كه براي كوچك‌ترين رنج سفيدها فرياد واانسانا سر مي‌دهد با آنچه در سياست نژادپرستانه حكومت‌هايش در اين سوي عالم مي‌بيند، فاصله‌اي بين زمين تا آسمان است. بسياري از اين نسل، در 10 تا 20 سال آينده صاحب كرسي‌هاي علمي و اقتصادي و سياسي شده و موجب تحولات مهمي در سياست و فرهنگ غرب خواهند بود و از جمله انتظار مي‌رود بر رويكرد غرب نسبت به ملت‌هاي ديگر و نوع حمايت از اسراييل تاثيرات مهمي بر جاي بگذارند و لذا بعيد است كه ديگر اسراييل از چنين مصونيتي حتي در غرب برخوردار باشد. روند نظر سنجي‌ها در اين هفت ماهه نيز گواه روشني بر اين ادعاست. 
آري، غزه با مقاومت و مظلوميت استثنايي خود در برابر جنايتكاري شبانه‌روزي و بي‌هدف اسراييل، جنبش بيداري جهان را موجب شد و قطب نماي همه جنبش‌هاي اخلاقي و انساني شد. غزه با مقاومت خود در برابر گزاره غلط و تحميلي «تاريخ را قدرتمندان مي‌نويسند» گزاره درست «تاريخ را مقاومت مظلومان مي‌نويسد»، قرار داد و موجوديت فلسطين را نه تنها به يك حق، بلكه به يك واقعيت دست يافتني و نزديك تبديل ساخت.  مقاومت و موجوديت، دو روي يك سكه‌اند؛ هيچ موجوديتي بدون مقاومت باقي نخواهد ماند. آنها كه مقاومت مردم فلسطين را به سخره مي‌گرفتند، حالا بايد قانع شده باشند كه تا پيش از شكل‌گيري واقعي مقاومت‌ها، فلسطين و نه تنها فلسطين كه كل منطقه، فقط در حال عقب‌نشيني و از دست دادن و التماس بود و از آن روزي كه انديشه مقاومت شكل گرفت، فلسطين و منطقه هر روز به موجوديت خود نزديك‌تر شد. ثمره هيچ مقاومتي فقط براي امروز نيست. مقاومت، بذر جنبش‌ها و موجوديت‌هاي آينده است. 
و از تحولات مهم در اين هفت ماهه، پاسخ ايران به اسراييل در برابر جنايت كنسولگري در سوريه بود. آنان كه پاسخ ايران به اسراييل را نيز در نمي‌يابند، خوب است از همين دريچه به موضوع بنگرند. صرف نظر از هر گرايش سياسي، اين پاسخ را مي‌توان در قالب دكتريني كه بايد نامش را «مقاومت براي موجوديت» گذاشت ارزيابي كرد كه ريشه در ارزش‌ها و پيامدهاي بازدارنده دفاع مقدس دارد و ماهيتا، داراي پيامدهاي مهم براي منطقه و استقلال ميهن خواهد بود. در كشاكش همان روزها، به عينه از زبان مردم كوچه و بازار و برخي نخبگان منطقه نيز شنيدم كه پاسخ نظامي ايران را حساب شده، نخستين قدرت‌نمايي واقعي يك كشور مسلمان در برابر اسراييل و دفاع از مظلوميت فلسطين مي‌دانستند و ابراز مي‌داشتند كه ايران تنها كشوري است كه در برابر اين ستم با همه هزينه‌ها ايستاده است. چنين رخداد مهمي ناشي از قدرت درون بنياد كشور است كه به مرحله توليد رسيده است. علاوه بر آن مي‌دانيم كه بين قدرتمند بودن و توليد قدرت تفاوت است. به‌ طور مثال، اسراييل يا عربستان به لحاظ ابزار نظامي با خريد يا دريافت سلاح‌هاي پيشرفته ظاهرا قدرتمندند، اما اگر حمايت‌ها از آنها فروكاهد، سرنوشت آنها در برابر يك تهاجم سخت مبهم خواهد بود چرا كه قدرت آنها درون بنياد نيست. اما ايران نه تنها خود داراي قدرت نظامي درون بنياد است و مي‌تواند بدون حمايت قدرت‌هاي ديگر ايستادگي كند، بلكه توان آن را به لحاظ ايدئولوژيك و نظامي يافته است كه توليد قدرت كند و ديگران را نيز قدرتمند سازد، همان‌گونه كه در لبنان يا فلسطين شاهد هستيم و اين نكته بسيار مهمي است. 
و البته يك افسوس هم باقي مي‌ماند؛ با خود مي‌انديشم ايراني كه مي‌تواند نه تنها به لحاظ نظامي قدرتمند باشد بلكه مي‌تواند توليد قدرت فكري و نظامي كند و همپيماناني را با خود پيوند بدهد و از جمله مردمي چون مردم يمن را كه فقير‌ترين ملت‌هاي جهانند، چنان به لحاظ خودباوري فكري و توانمندي نظامي قدرتمند سازد كه امريكا و انگليس را در تنگه عدن دچار سردرگمي کنند و ايراني كه مي‌تواند چنان پاسخ استراتژيكي را به اسراييل طراحي كند كه بسياري از ملت‌هاي منطقه را به شعف وادارد و قدرت بازدارندگي خود را به رخ بكشد و موجوديت خود را تضمين كند و ايراني كه در بي‌اعتباري و دروغگويي بسياري از دول مسلمان، حامي درجه اول فلسطيني است كه شعار آزاديخواهان عالم است، چگونه است كه در عرصه سياست‌هاي داخلي و كسب رضايت مردم از حكمت و نخبگي استراتژيك به دور افتاده است؟  فراموش نكنيم، همچنان كه دوگانگي‌هاي غرب و يا هر تصوير از خشونت‌هاي دانشگاه‌هاي امريكا، حاكميت‌هاي ليبرال دموكراسي را با پرسش‌هاي جدي مواجه مي‌سازد، در ايران نيز وضعيت شكاف طبقاتي و فساد و ويژه‌خواري و احكام سنگين دادگاه‌ها و زنداني كردن نخبگان و تصاوير خشونت‌هاي خياباني، شعارها و مدعيات رهبران كشور را با پرسش‌هاي اساسي مواجه مي‌سازد.  در دوراني كه ۳۳ سال پس از فروپاشي نظام كمونيستي شوروي و در تحولات اخير منطقه پرده ايدئولوژي‌هاي شرق و غرب فرو افتاده «نه شرقي و نه غربي بودن» براي هر انسان، خود مفهومي از آزاد و آزاده بودن است. در چنين دوراني اسلام و تشيع مي‌توانستند و مي‌توانند با تكيه بر جوهره و ارزش‌هاي انساني، اخلاقي، عقلاني و اعتدال و معنويت خود قدعلم كنند و پيام‌هاي روشني براي بشريت داشته باشند. و ايران نيز مي‌توانست و مي‌تواند در كنار حمايت از جنبش آزادي و سرنوشت فلسطين، در عرصه داخلي يك سيستم مردم‌سالار حداكثري را تجربه و معرفي كند و حق سرنوشت مردم خود را نيز به واقع و كمال به رسميت بشناسد و الگويي براي منطقه باشد. افسوس دارد كه به دليل عملكردها و تضادها و تحكم‌ها و بي‌قانوني‌ها و افراط و تفريط‌ها، نتوانسته‌ايم به چنين الگويي نزديك شويم و اينجاست كه هفت ماه پس از هفت اكتبر، در حالي كه نسل جوان جهان به پا خاسته و غزه شاهد جوانه زدن ثمرات مقاومت خويش است، و در حالي كه دل‌هاي جوانان ذاتا با مظلوم است، هنوز بخشي از نسل جوان ما گويي در ترديد خود مانده‌اند و متاسفانه آن مقاومت تاريخي را بخشي از سربلندي و موجوديت خود اعلام نمي‌كنند. حال آنكه مقاومت و آزادي فلسطين، موجوديت و آزادي بشريت از يك رنج جهاني است و هر انسان و جنبش آزاديخواه و هر حاكميت سياسي در آينده با ميزان قرابت خود با اين تحول قرن سنجيده خواهد شد.