نقد سیاست‌ جذب حداکثری احزاب

انحلال دو حزب اصلی جریان اصلاح‌طلب بعد از حوادث سال 88، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت ایران اسلامی با حکم قوه‌قضاییه باعث شد برخی از نیروهای این دو حزب سیاسی با فعالیت در احزاب دیگر به کنش سیاسی خود نظم تشکیلاتی بدهند، شماری نیز به کسب و کار شخصی پرداختند و گوشه تشک سیاست‌ورزی را به بهانه‌های مختلف بوسیدند و‌ترک میدان کردند. به گمان راقم این سطور، هر دو حزب اصلاح‌طلب سیاست متفاوتی را در جذب نیروهای حزبی پیشه کردند.
اعضای کم‌شمار و هماهنگ مجاهدین انقلاب اسلامی، قبل از آنکه به شکل نیروی حزبی فعالیت کنند، گرد هم آمده از دل یک انشعاب بودند. آنها تجربه جدا شدن از دوستان مبارز سابق را بی‌واسطه در اختیار داشتند از همین‌رو در سال‌های بعد با جذب حداقلی نیرو و بعضا با گزینش سیاسی‌ اقدام به جذب نیرو می‌کردند. به عبارتی سازمان‌ترجیح می‌داد درهای خویش را صرف جذب نیرو و بالا بردن شمار نیروهای حزبی باز نگذارد. گویی‌ترجیح بر کیفی و نه کمی بودن نیروها بود، شاید این سیاست را بتوان به نشریه کم‌برگ آنان مرتبط دانست. نشریه‌ای که به دلیل تعریف کردن هیات تحریریه‌ای کوچک و به بهانه کسب خوانندگان بیشتر به سمت انتشار و توزیع گسترده نرفت و با همان تیراژ کم‌شمار ولی تاثیرگذار خود در طول عمر نسبتا طولانی خود ادامه داد. در این سوی جریان اصلاحات و برخلاف سیاست جذب حداقلی در سازمان مجاهدین انقلاب، جبهه مشارکت با جذب حداکثری حضور یافت.
 جبهه مشارکت حاصل شکل گرفتن یک دولت اصلاح‌طلب بود. نسیم دوم خرداد جبهه مشارکت را یک سال بعد از روی کار آمدن دولت خاتمی به صحنه سیاسی ایران آورد. جبهه مشارکت وامدار فضای نسبتا باز سیاسی بود که با استقرار دولت نخست خاتمی نقش غیررسمی مطالبات شهروندان و اصلاح‌طلبان جوان را به دوش می‌کشید. در واقع اعضای اصلی جبهه مشارکت برای سامان‌دهی و فعالیت در چهارچوب نظم تشکیلاتی و با کنار هم قرار گرفتن شخصیت‌های سیاسی بعضا با تفکرات متفاوت ولی اصلاح‌طلبانه شکل گرفت، یک سر مشارکت تکنوکرات‌ها حضور داشتند و در سوی دیگر آن درس خوانده‌های علوم انسانی و حتی دوست‌داران مرحوم شریعتی. نگاهی به شخصیت‌های اصلی جبهه مشارکت تنوع فکری آنها را نشان می‌دهد. برخلاف سیاست جذب حداقلی سازمان مجاهدین انقلاب، هر کدام از جوانانی که راهی به سوی سازمان نمی‌یافتند با پر کردن یک فرم به عضویت جبهه مشارکت درمی‌آمدند. مشارکت با شعار «ایران برای همه ایرانیان» آمده بود و شاید راهی دیگر به غیر از آنکه «برای همه» باشد متصور نبود. به این‌ترتیب جذب حداکثری نیروهای سیاسی جوان را برعهده گرفت. بسیاری از فعالین سیاسی جوان اصلاح‌طلب فعالیت نخست خود را با جبهه مشارکت آغاز کردند ولی سال‌ها بعد به احزاب تازه تاسیس با گرایش مستقل-اصلاح‌طلب اسباب‌کشی کردند و تا حدودی با مسئولان سابق حزب خود مرز‌بندی کردند.
اینکه احزاب ایرانی به دلیل تغییر شرایط سیاسی کشور تاسیس و براساس همان وضعیت به فعالیت محدود و یا گسترده روی می‌آورند و اقدام به جذب نیروی سیاسی می‌کنند، آنان را با حاشیه‌های دنباله‌داری همراه می‌کند. چه در دوران فعالیت و حضور در کنش‌های سیاسی، معمولا با مسئولان حزبی نسبتا یک‌دستی روبرو هستیم و از طرفی با انبوه جوانانی که گرایش سیاسی اصلاح‌طلبی را در زمینه حکمرانی دولت پذیرفته ولی‌ترجیح می‌دهند گرایش فکری متفاوتی را حداقل در حریم خصوصی و اندیشه دنبال کنند. شاید دنبال کردن سیاست جذب حداکثری و عبور نکردن اعضای جدید از فیلترهای حزبی در هنگام جذب این تصویر را برای مسئولان ارشد حزبی ایجاد نماید که به دلیل نشناختن و آشنا نبودن با نیروهای جدید اعتماد حداکثری به حداقلی تبدیل می‌گردد، از همین‌رو در میان نیروهای سیاسی که در بازه زمانی مشخصی جذب احزاب سیاسی شدند.(به عنوان مثال در فصل انتخابات) رگه‌هایی از نارضایتی و جدی گرفته نشدن از سوی مسئولان ارشد حزبی را در میان آنان می‌بینیم. به عبارتی با انبوهی از نارضایتی درون حزبی روبرو می‌شویم. از منظری دیگر، هنگامی که درهای حزبی را به روی صدها جوان می‌گشاییم و آینده‌ای برای آنان در حوزه معیشت در ذهن نداریم، چندان دور از ذهن نخواهد بود که با شکل‌گیری یک حزب همان نیروها به تشکیلات جدید بپیوندند و علیه دوستان دیروز شورش کنند. خلاصه آنکه به نظر می‌رسد چندان نیازی به جذب نیروهای سیاسی حزبی صرف افزایش نیروها نیست و بهترین راه جذب حداقلی و آموزش حداکثری است، آموزشی که از طریق آن بتوان ساختمان فکری احزاب را منسجم‌تر از گذشته کند.