روزنامه اعتماد
1396/05/28
مصدق نه ماندلا بود نه چه گوارا
محسن آزموده- ماهرخ ابراهيمپوركودتاي 28 مرداد در ذهنيت ايرانيان و به خصوص روشنفكران به يك زخم ناسور بدل شده است؛ تجربهاي آسيبزا كه با گذر قريب به 65 سال از آن همچنان بحثبرانگيز است و انتشار هر سند يا تحليل جديدي از آن با واكنشهاي متفاوتي مواجه ميشود. نمونه آشكارش انتشار اسناد تازه منتشر شده وزارت امور خارجه امريكاست كه در فاصله كوتاهي با وجود آنكه بسياري آنها را نخواندهاند، موجب واكنش ايشان شده و سراسر فضاي پر جنب و جوش شبكههاي اجتماعي و مجازي را در نورديده. هر كسي نيز از ظن خود با اين اسناد سخن ميگويد و عموما آنها را در جهت تفسير و تحليل پيشيني خويش بازخواني ميكند. تحليلهاي تازه از اين واقعه نيز مخاطبان گستردهاي دارد و با واكنش وسيع جامعه مواجه ميشود. اقبال به كتاب اخير سهراب يزداني را تا حدي از اين حيث بايد ارزيابي كرد؛ اگرچه به دليل خوش نامي و شهرت علمي اين پژوهشگر تاريخي و شناختي كه علاقهمندان به اين حوزه از ايشان دارند، انتظار ميرفت كه كتاب اخير او «كودتاهاي ايران» با اقبال گسترده مخاطبان مواجه شود. يزداني كه پيش از اين چهار كتاب ارزشمند «مجاهدان مشروطه»، «صوراسرافيل»، «اجتماعيون عاميون» و «تاريخ مشروطه كسروي» را عمدتا درباره انقلاب مشروطيت ايران نگاشته بود، اينبار فراتر رفته و با كليدواژه كودتا، چهار كودتاي ايران معاصر يعني به توپ بستن مجلس اول توسط محمد علي شاه، انحلال مجلس دوم، كودتاي سوم اسفند 1299 و كودتاي 28 مرداد را بررسي كرده و همه آنها را از منظر ويژگيها، زمينهها، برنامهريزيها و پيامدهاي تعريفي كه از كودتا ارايه كرده، تحليل ميكند. به مناسبت انتشار اين كتاب و به بهانه سالروز 28 مرداد با استاد تاريخ دانشگاه خوارزمي در منزلش گفتوگوي مفصلي صورت داديم كه از نظر ميگذرد:
شما در فصل اول كتاب براي متمايز كردن كودتا از شورش و قيام و آشوب و... تعريف مشخصي از كودتا ارايه كردهايد. معمولا دعواها و جدلها راجع به كودتا بودن يا نبودن يك رويداد نيز از فقدان همين تعريف مشخص بر ميآيد، در فقدان اين تعريف مشخص عموما تعبير فرانسوي Coup d'état را به صورت تحت اللفظي يعني «ضربه به دولت» بهره ميگيرند و بعد هر تفسيري ميخواهند از آن ارايه ميدهند. لطفا به اين تعريف اشاره كنيد و بفرماييد اين تعريف بر چه مبنايي است و چرا آن را بسنده يافتيد؟
نخست بد نيست اشاره كنم كه اين تعريف را از سه تن از استادان علوم سياسي اخذ كردهام كه به طور تخصصي روي كودتا كار ميكردند. به نظرم آمد اين تعريف دقيق است؛ ضمن آنكه اساتيد ديگر و مولفان ديگر نيز از اين تعريف استفاده كرده بودند و بنابراين اين تعريف مقبول واقع شده بود. ميدانيد كه ما در تاريخ زياد با مفاهيم سر و كار نداريم و مفاهيم را از علوم ديگر از جمله علوم سياسي ميگيريم. كودتا نيز پديدهاي است كه هم در علوم سياسي و هم در تاريخ از آن ياد ميشود. من هم اين تعريف را كه به نظرم جامع و مانع ميآمد، از علوم سياسي اخذ كردم تا به واسطه آن به آنچه در تاريخ ايران رخ داده بپردازم. اين تعريف ميگويد كودتا عبارت است از سرنگوني دولت به صورت غيرقانوني با بهرهگيري از نيروي نظامي يا تهديد به بهرهگيري از نيروي نظامي. يعني هميشه از نيروي نظامي استفاده نميشود، بلكه گاهي تهديد به استفاده از نيروي نظامي صورت ميگيرد. منتها بايد در نظر داشت كه كودتا به سرنگوني دولت تمام نميشود، بلكه روندي دارد كه ادامه آن است و اين روند دولتسازي است. يعني وقتي كودتاگران يك دولت را سرنگون ميكنند، بايد يك دولت ديگر به جاي آن بنا نهند. اين دولت بر اساس آرزوها و سوداهاي كودتاگران بنا ميشود و ايشان هستند كه تعيين ميكنند چه دولتي سر كار ميآيد، ممكن است خودشان در آن شركت داشته باشند و ممكن هم هست كه كنار گود بايستند، اما دولت را تعيين بكنند.
در اين تعريف بر نقش نظاميان تاكيد ميشود.
آنجا كه كودتاگران بايد با قدرت دولت را سرنگون بكنند، نيروي آتش در دست نظاميان است. منتها در پايان فصل به آماري كه يكي از پژوهشگران ارايه كرده بود، اشاره كردهام. در اين آمار گفته ميشود از هر 5 كودتا، 2 كودتا توسط شبهنظاميان صورت ميگيرد، مثل نيروي پليس يا برخي از نيروهاي چريكي. اما در كل كودتا توسط نظاميان صورت ميگيرد.
در ميان نيروهاي قدرت ممكن است شبهنظامياني باشند كه رسمي نباشند، مثل گروههاي فشار. آيا آنها را نيز ميتوان كودتاچي خواند؟ مثل اساسها در زمان نازيها.
بله. اينها نيروهاي شبهنظامي هستند كه خارج از چارچوب ارتش كار ميكنند. در كتابي راجع به اعمال قدرت نيروهاي شبهنظامي در كودتا سخن گفته شده بود. اين نيروها نيز اسلحه دارند و مهم نيز همين است تا با زور يا تهديد به زور دولت را سرنگون كنند يا سياستهايشان را به دولت تحميل كنند.
براي كودتاها سه شكل عمده بيان كرديد: سرنگوني دولت، كودتاهاي پادگاني و كودتاهاي درون حكومتي. آيا الگوي ديگري نداريم؟
اينها سه الگوي كلي هستند. اما تاكيد كردهام كه گاهي (مثل كودتاي سوم اسفند 1299) اگرچه كودتاي پادگاني است، اما بلافاصله آثار و نتايج آن را نميبينيم. به اين شكل از كودتاها، كودتاهاي «زمانبر» ميگويند. بنابراين سه الگوي مزبور اگرچه كلي و در عين حال جامع هستند، اما ذيل آنها ميتوان نمونههاي ديگري را نيز برشمرد.
در علوم سياسي البته خود اين تعاريف و دستهبنديها از مواردي كه به وقوع پيوسته به شيوه استقرايي برساخته ميشوند.
دقيقا چنين است. يعني ما بر اساس رويدادها جمعبندي و اين تعاريف و دستهبنديها را استخراج ميكنيم. يعني ما از نظريه به مصاديق نميرسيم، بلكه بر عكس از مصاديق به تعاريف و دستهبنديها ميرسيم.
شما در كتاب چهار كودتا در تاريخ معاصر ايران را برشمردهايد: نخست براندازي مجلس اول توسط محمدعلي شاه با بمباران مجلس به كمك نيروهاي قزاق، دوم تعطيل مجلس دوم توسط ناصرالملك و نيروهاي بختياري، سوم كودتاي سوم اسفند رضاخان و سيد ضيا و چهارم كودتاي 28 مرداد 1332. در مورد اين كودتاها و به خصوص كودتاي اول به ابهامي كه در قانون اساسي مشروطه وجود داشت، اشاره كردهايد، يعني ما وقتي اين قانون اساسي را ميخوانيم، در نهايت درنمييابيم كه آيا اين يك نظام مشروطه سلطنتي است يا مشروطه پارلماني و همين تناقض و ابهام منشا بروز كودتاها ميشود.
اين ابهام در موارد ديگر نيز هست. يعني به جز كودتاي 3 اسفند، در باقي كودتاها كه درون حكومتي است، شاهد اين نزاع هستيم كه بالاخره قدرت نهايي و تصميمگيرنده نهايي كيست، پادشاه يا هيات دولت يا مجلس. پاسخ اين پرسش در قانون اساسي مشروطه ما به درستي مشخص نبود و ابهام داشت و اين ابهام تا پايان ادامه داشت. مثلا شاه همواره خودش را محق ميدانست، مثلا محمد علي شاه رسما اين سخن را گفته بود يا ناصرالملك نايب السلطنه به نعل و به ميخ ميزد. يعني جايي كه به نفعش بود، ميگفت قدرت دست مجلس است و مجلس بايد دولت را تعيين كند، اما وقتي به اولتيماتوم روسيه رسيديم، شخصا تصميمگيري و مجلس را منحل كرد.
اگر ابهام بود، پس اينكه مدام كساني مثل مصدق ميگفتند «پادشاه بايد سلطنت كند و نه حكومت» از كجا ميآمد؟ زيرا در متمم قانون اساسي در نهايت تاكيد شده بود كه شاه مسووليت اجرايي ندارد و در نهايت بايد دستورهاي صادر شده را امضا كند. آيا اين امر به رفع اين ابهام كمك نميكرد؟
به نظر من حرفي كه مصدق ميزد، در اصل درست است. او ميگفت در ايران اين همه تلاش صورت گرفته و مبارزه شده و عدهاي كشته شدهاند و جنگ شده است. همه اينها به اين خاطر بود كه قدرت پادشاه محدود باشد و در عين حال نهادهايي كشور را اداره كنند كه به مردم پاسخگو باشند. اما اگر قرار باشد يك قانون نوشته و تصويب شود، اما باز شاه هر كاري خواست بكند، چرا اين همه وقايع رخ داد؟ اين را مصدق در دادگاهش ميگفت و پرسيد پس چه فرقي با دوره آقامحمد خان قاجار كرده است؟ به خصوص كه حالا قدرت شاه بيشتر هم شده است، زيرا پايه قانوني يافته است. بنابراين حرف اين افراد اين بود كه بايد در مجموع قانون اساسي مشروطه و به خصوص متمم آن را نگاه كنيم و ببينيم چه ميگويد. در قانون اساسي مشروطه گفته ميشود كه پادشاه اين قدرت را دارد اما مسوول نيست و وزيران در برابر مجلس مسوول هستند. بنابراين از نظر من نيت تدوينكنندگان قانون اساسي مشروطه همين بود، يعني نظام بايد پارلماني باشد، اما به دليل شرايط خاص جامعه ايران در آن زمان نميشد اين حرف را گفت؛ ضمن آنكه ميخواستند با شاه مدارا و مماشات كنند. به هر حال ما سابقه بيش از 2300 سال استبداد را داشتهايم و تغيير آن در قانون واقعا مشكل بود.
بعدا در زمان محمدرضا شاه پهلوي شاهديم كه مجلس موسسان تشكيل ميشود و در نتيجه تحولاتي در قانون اساسي مشروطه رخ ميدهد تا جمله مصدق (شاه بايد سلطنت كند نه حكومت) را نقض كند.
در مجلس موسسان اتفاق مهمي ميافتد. تا آن زمان شاه حق انحلال مجلس را نداشت. به همين خاطر است كه هم كودتاي اول (بمباران مجلس اول) و هم كودتاي دوم (انحلال مجلس دوم) كودتا عليه مجلس است، يعني وقتي نميتوانند مجلس را منحل كنند، با زور آن را منحل ميكنند. در مجلس موسسان اين قضيه حل ميشود، يعني شاه عملا به طور قانوني قدرت انحلال مجلس را به دست ميآورد، كما اينكه بعدا در دوره بيستم به خواهش دكتر اميني دولت را منحل ميكند. به همين خاطر است كه از اين به بعد كودتا عليه مجلس نداريم. اما ضديت با دولت هست، دعواي بين مصدق و شاه اين جا شروع ميشود. در نظر داشته باشيد كه علاوه بر مصدق حتي بسياري از موافقان شاه مصوبات مجلس موسسان را قبول نداشتند، مثلا قوام يا حائريزاده اصلا قبول نداشت و بارها در مجلس ميگويد كه مصوبات مجلس موسسان غيرقانوني است و حق نداشته به شاه چنين قدرت فزايندهاي بدهد. اما شاه به هر حال قدرت را به دست آورد.
يعني مجلس موسسان ميخواسته به صورت فرماليته اين قدرت را قانوني جلوه دهد؟
بله، شاه حتي توقع بيشتر از اينها را داشت. وقتي كه مجلس موسسان تاسيس ميشود، صراحتا ميگويد اين مجلس بايد در برخي موارد ديگر نيز تجديد نظر بكند. او ميخواست قدرت قانوني خود را افزايش دهد، اما اين بر خلاف نيت نخستين بنيانگذاران مشروطه بود.
ابهام يا تناقض ديگري نيز هست كه فخرالدين عظيمي در كتاب بحران دموكراسي درباره آن بحث ميكند و آن، قدرت بيش از حد مجلس و ضعيف بودن بيش از حد مجلس در قانون اساسي مشروطه است. يعني اين قانون از يكسو ميخواهد هيچ قدرتي دست شاه نباشد و از سوي ديگر دولتي بنا ميگذارد كه بهشدت ضعيف و خوار در برابر مجلس است. آيا اين امر به تضعيف قدرت مجلس نميانجامد؟
درست است. در دورههايي كه مجلس قدرت ميگرفت، دولتها ضعيف ميشدند كه اين قضيه بعد از شهريور 1320 رخ داد و دولتها پياپي عوض ميشدند. حتي خود مصدق در پايان در برابر مجلس كاري از پيش نميبرد و ناگزير آن را منحل ميكند. البته نميخواهد براي انحلال به شاه متوسل شود و بنابراين همهپرسي يا به تعبير آن زمان رفراندوم را برگزار ميكند، زيرا به طور قانوني نميتوانست از پس مجلس برآيد و مجلس او را استيضاح ميكرد و ميتوانست به طور قانوني او را عزل كند. البته اين مشكل نيز خود علت دارد. علت نيز آن است كه ما در ايران تجربه مشروطيت نداشتيم. در كشورهاي ديگر مشروطيت روندي طولاني را طي كرد و گاهي چندصد سال طول كشيد تا به مشروطه رسيدند، در نتيجه همه بازي قوانين را ياد گرفته بودند. امروز در انگلستان كه براي خيلي از مشروطهخواهان مثل مصدق الگوي مشروطهخواهي بود، ملكه يا پادشاه حق انحلال مجلس را دارد. هر وقت دلش بخواهد ميتواند مجلس را منحل كند. امروز وقتي در انگلستان به انتخابات نزديك ميشويم، نخست وزير از ملكه خواستار ميشود كه مجلس را منحل كند و فرمان انتخابات را صادر كند. خودش نميتواند اين كار را بكند. ملكه يا پادشاه حق اين كار را دارند، اما استفاده نميكنند.
چرا استفاده نميكنند؟
زيرا قدرت انجام اين كار را ندارد و مشروطيت در انگلستان در عمل به اين نقطه رسيده است. به جايي رسيده كه مشروطيت پارلماني كار خود را انجام ميدهد، اما مرتب چوب لاي چرخ دولت نميگذارد. در ايران چنين نبود. ما آن تجربه سياسي را نداشتيم. در اين زمينه اشاره به گفتهاي از قوام جالب است. زماني كه قوام نخستوزير بود و ميخواست نمايندههايي كه ميخواهند به مجلس وارد شوند را تعيين كند، به او گفتند اين افراد خاص هم خوب هستند. پاسخ قوام اين بود كه خير، اين افراد اگر وارد مجلس شوند، ضد من كار ميكنند. به او گفتند اين افراد دست خودمان هستند و نگران نباشيد. آن زمان مجلس در ساختمان قديم بهارستان مستقر بود و بر سر آن دو مجسمه شير قرار داشت. قوام گفته بود وقتي اين نمايندگان وارد مج
سایر اخبار این روزنامه
مصدق نه ماندلا بود نه چه گوارا
«هاشمي» در گذشته نميماند
شفافسازي را غيرممكن نكنيم
كشور ما بنبست ندارد، اگر تدبير كنيم
چرخدندههاي دموكراسي را بچرخانيم
اولويت دولت، كاهش نابرابريهاي اجتماعي باشد
اگر مانع نميشدند همه ثروتها را تقسيم ميكردم!
حجتی: امنیت غذایی افزایش مییابد
مهماني تروريستها براي توريستها
#از خودمان_شروع_كنيم
شبي پرحاشيه براي منتقدان
جباري و جبارف نبايد كنار يكديگر بازي كنند
دستور ويژه روحاني
نجفي «زورو» نيست
راه مولاوردی را ادامه میدهم