روزنامه شهروند
1396/06/21
ماتم در دادگاه بنیتا
شهروند| پدر و مادر بنیتای 8 ماهه صبح دیروز بار دیگر با شنیدن روایت مرگ تلخ کودکشان اشک ریختند. متهمان این پرونده برای نخستینبار در مقابل هیأت قضائی دادگاه کیفری استان تهران قرار گرفتند و جزییات ماجرای آن سرقت مرگبار را روایت کردند. در این جلسه پدر و مادر بنیتا با گریه تقاضای قصاص در ملأعام را برای هر دو متهم کردند. این در حالی بود که مادربزرگ بنیتا زمانی که نحوه کشف جسد کودک را تشریح میکردند، از حال رفت. در این جلسه یکی از دوستان متهمان که موضوع را به پلیس گزارش کرده و باعث کشف جسد بنیتا شده بود، اظهارات خود را بیان کرد.ساعت 9 صبح بود که سه متهم این پرونده را به شعبه نهم دادگاه کیفری منتقل کردند. شاهدان این پرونده، پدر و مادر بنیتا و وکلای متهمان و شاکی همگی در دادگاه حاضر شدند و جلسه به دستور قاضی محمد کشکولی، رئیس دادگاه رسمی اعلام شد. در ابتدای این جلسه، قاضی محمد شهریاری به عنوان نماینده دادستان متن کیفرخواست را خواند و برای متهمان تقاضای مجازات کرد. شهریاری در اینباره به هیأت قضائی گفت: «متهم ردیف اول به نام «محمد» اتهاماتی چون شربخمر و حمل موادمخدر و درگیری با ماموران پلیس را در پرونده خود دارد. متهم در اعترافاتش اعلام کرده که با خودروی پراید روشن مواجه میشود و به دوستانش گفته که خودرو پراید روشن است بیایید سوار شویم و پیاده نرویم و اینگونه خودرو را سرقت کرده در حالی که یک کودک خردسال در خودرو گریه میکرده است. پس از بررسیها، خودروي مسروقه و جسد کودک 8ماهه در داخل آن کشف و به پزشکیقانونی منتقل شد که علت فوت گرمازدگی و عوارض ناشی از آن اعلام شد. برابر قانون و مطابق درخواست اولیای دم تقاضای قصاص در ملأعام شد. متهم ردیف اول با توجه به ناتوانبودن کودک، شدت گرما، قراردادن کودک در خودرو بدون عبور جریان هوا، سرقت مقرون به آزار و تحصیل مال نامشروع که تمامی این اعمال بنا بر اظهارات خودش درنهایت آگاهی انجام شده، متهم به قتل عمد است. اتهامات متهم ردیف دوم نیز سرقت مقرون به آزار، تحصیل مال نامشروع، معاونت در سرقت و خودداری از کمک به طفل شیرخواره است. بنابراین با توجه به ادله پرونده و تقاضای اولیای دم برای قصاص، برابر قانون از دادگاه تقاضای قصاص در ملأعام و اشد مجازات برای متهمان دارم.»
در ادامه جلسه پدر بنيتا پشت تریبون ایستاد و در حالی که از یادآوری آن روز مرتب اشک میریخت، به قضات دادگاه گفت: «آن روز میخواستيم براي عیادت مادربزرگم به اراک برویم. وقتی تمام وسایل را داخل خودرو گذاشتم، بنیتا را هم سوار کردم؛ ولی کاش این کار را نمیکردم. خودرو را جلوی پارکینگ گذاشتم و تنها یک لحظه برگشتم که به همسرم بگویم زودتر آماده شود؛ به داخل خانه نرفته بودم، در همان حیاط همسرم را صدا زدم اما در همان یک لحظه متوجه شدم فردی سوار خودروي من شد. بلافاصله خودم را روی کاپوت انداختم و فریاد زدم، بچم تو ماشینه! ولی او اصلا اهمیتی نداد و با سرعت زیاد سعی کرد مرا پرتاب کند و فرار کرد. بدنم زخمی شد و همسرم هم که آینه بغل خودرو را گرفته بود، به شبرنگ جدول کوبیده شد.»
سپس این مرد خطاب به متهم فریادزنان گفت: «دختر کوچک من قدرت هیچ دفاعی نداشت. او معصوم و بیدفاع بود. چطور دلت آمد او را رها کنی؛ چرا رهایش کردی؟!»
پدر بنیتا دیگر نتوانست حرفی بزند، او روی صندلی نشست و وکیلشان در جایگاه ایستاد. او با نشاندادن شیرخشک و شیشه شیر بنیتا گفت: «تمام این وسایل در ساک بنیتا داخل خودرو بود. همینها میتوانست باعث ادامه حیات این کودک شود ولی متهم حتی به سراغ این وسایل هم نرفت. در صورتی که میتوانست با همین وسایل جان کودک را نجات دهد. از طرفی متهم ردیف دوم هم هنگام سرقت در آن محل بود و فریادها و ضجههای پدرومادر بنیتا را با چشم خود دیده بود. او میتوانست کودک را نجات دهد. میتوانست کاری انجام دهد و یا به کسی اطلاع بدهد ولی هیچ اقدامی نکرد و کمکی به نجات جان این بچه نکرد. برای همین درخواست ما از دادگاه اعدام برای هردو متهم این پرونده است.»
در ادامه پدر بنیتا به هیأت قضائی گفت: «وقتی دخترم فوت کرد، تا لحظه آخر او را ندیدم. دلم میخواست همان چهره خندان و صورت زیبایش در ذهنم بماند. حتی مادرش هم او را ندید. تمام زندگی ما را این دو نفر از ما گرفتند. برای همین تقاضای قصاص برای هر دو متهم را داریم. بابت تمام مصدومیتهایی که به من وارد شد و سرقت نیز شکایت دارم.»
مادر بنیتا نیز وقتی در جایگاه ایستاد، درحالیکه بشدت اشک میریخت، گفت: «دلم میخواهد این حرملهها در مقابل چشم پدر و مادرشان و در ملأعام اعدام شوند. میخواهم آنها هنگام اعدام به چشمان پدر و مادرشان نگاه کنند و بگویند ما یک کودک معصوم را از خانوادهاش گرفتیم و بعد از آن اعدام شوند.»
در ادامه جلسه دادگاه محمد، متهم ردیف اول این پرونده در جایگاه حاضر شد. این پسر 27ساله درحالیکه 5 سابقه کیفری را در پرونده خود دارد، درباره اتهاماتش که تسبیب در قتل عمد، مباشرت در سرقت، ایراد صدمه عمدی بدنی به پدر طفل و مباشرت در آدمربایی بود، به هیأت قضائی چنین گفت: «اتهام قتل را قبول ندارم. من قاتل نیستم. ساعت دو شب بود که مهدی و احمد پیش من آمدند تا مواد بخرند. گفتم باید صبر کنند دوستم بیاید تا بتوانم به آنها مواد بدهم. برای همین تا صبح با آنها در پارک و خیابان بودم. در این فاصله به سمت مشیریه رفتم. آنجا بود که احمد به آرایشگاه رفت تا موهایش را کوتاه کند. من و مهدی هم با هم بودیم که مهدی یک موتورسیکلت را دید و از من خواست آن را سرقت کنیم. تصور میکرد که قفل موتور باز است. اما وقتی به سراغ موتور رفتم دیدم جک دارد و از سرقتش منصرف شدم. داشتیم به سمت خانه عمهام که در همان مشیریه بود، میرفتیم که ناگهان مهدی گفت این خودرو پراید روشن است و کسی داخل آن نیست. او از من خواست سوار این خودرو بشوم و آن را سرقت کنم تا پیاده نرویم. من هم این کار را کردم. فقط پدر بنیتا را دیدم که خودش را روی خودرو انداخت و فریاد میزد. حتی مادر بچه را هم ندیدم. اصلا نشنیدم که پدر بنیتا چه میگفت. چون خیلی ترسیده بودم و حواسم نبود. فقط میخواستم فرار کنم چون سابقه زیادی داشتم و دوست نداشتم دوباره دستگیر شوم تا اینکه بعد از 5 یا 6دقیقه مهدی با من تماس گرفت و گفت کودکی داخل خودرو است. آن زمان بود که متوجه این بچه شدم. اول خواب بود. هول کردم. میخواستم خودرو را در کیانشهر رها کنم، اما مهدی گفت خودرو را به پاکدشت ببرم. در راه وقتی برگشتم دیدم بنیتا با چشمان روشناش به من نگاه میکند. در چهارراه قیامدشت بود که مهدی را دیدم. او داخل خودرو نشست و چند وسیله سرقت کرد و گفت بچه را به آژانس تحویل بده و بعد هم رفت. آن زمان بود که گریه بچه شروع شده بود. من هم چون تصور میکردم پلیس دنبالم است بلافاصله خودرو را جلوی یک ابزارفروشی پارک کردم و رفتم، شیشههای پنجره هم کامل بالا نبود. به اندازه دو بند انگشت پایین بود. حتی کولر را روشن کرده بودم که بهخاطر خاموش کردن خودرو، کولر هم خاموش شده بود. ۲۷هزار تومان پول، یک تراول ۵۰هزار تومانی و هدیه کارت داخل خودرو بود که هدیه کارت را به یکی از دوستانم به نام احسان دادم. چون میدانستم که ماموران در تعقیبم هستند تصور میکردم بهزودی بچه را پیدا میکنند. بعد از آن هم دسترسی به تلگرام و فضای مجازی نداشتم که در جریان این ماجرا قرار بگیرم. باور کنید من اصلا متوجه نبودم و فقط به فکر گرفتن مواد بودم که مهدی گفت خودرو روشن است و سوار شو.»
بعد از صحبتهای این متهم، رئیس کلانتری خاتونآباد نیز در جایگاه ایستاد تا گزارش کار کلانتری را در آن روز اعلام کند. اما او پس از صحبت کوتاهی از حال رفت و دیگر نتوانست صحبت کند. در ادامه یکی از شاهدان که از دوستان متهم ردیف دوم بود در جایگاه قرار گرفت. او که موجب دستگیری متهمان و پیداشدن جسد بنیتا شده بود به قضات گفت: «یک روز قبل از پیداشدن جسد دختربچه بود که مهدی با من تماس گرفت و گفت که محمد خودرویی را سرقت کرده و یک بچه داخل آن است. من اول تصور کردم دروغ میگوید ولی وقتی به خانه رفتم، در اینترنت عکسهای این دختربچه را دیدم و صدای مادرش را شنیدم. برای همین صبح زود با همان شماره چندینبار تماس گرفتم و پیامک فرستادم تا اینکه عمه بچه با من تماس گرفت و گفت که پدربچه با شما تماس میگیرد. بعد از آن با من تماس گرفتند و با آنها قرار گذاشتم. وقتی رفتم پلیس هم آمده بود. با هم به سراغ مهدی رفتیم و با همین سرنخ مهدی و محمد بازداشت شدند و به سراغ خودرو رفتیم. وقتی در را باز کردیم، جسد بنیتا را دیدیم.»
در این لحظه مادربزرگ بنیتا حالش بد شد و او را به بیرون از دادگاه منتقل کردند. دادگاه متهم ردیف دوم، مهدی را به جایگاه فراخواند. مهدی که بشدت اشک میریخت به هیأت قضائی گفت: «من اعتیاد به شیشه داشتم و ۱۶ماهی میشد که پاک بودم. اما روز ۱۳بهدر دوباره اعتیادم شروع شد. برای همین آن روز برای مصرف مواد به مشیریه رفتم. من نمیدانم چقدر مقصر هستم. اما میدانم که مقصرم. زن و بچهام را آواره کردم. هرچه مقصر هستم به گردن میگیرم. میدانم اگر مواد مصرف نمیکردم، درست تصمیم میگرفتم و بچه را برمیداشتم. آن روز وقتی محمد خودرو روشن را دید، به سمت آن رفت و سوار شد. بعد از آن دیدم که خانواده این بچه فریاد میزدند و میگفتند بچه داخل خودرو است. هر کاری کردم که به خانواده بچه کمک کنم، نتوانستم، کلاه سرم بود و با یک موتور خودم را به احمد رساندم. گفتم محمد خودرو روشن را با بچه صاحب خودرو دزدید. وقتی با محمد قرار گذاشتم، به او گفتم جنس نمیخواهم. قسمش دادم که این بچه را به خانوادهاش برساند. ترسیده بودم. همان روز به مسعود و حامد که از دوستانم هستند، ماجرا را گفتم. از دوستانم در همان روز خواستم که بچه را به خانوادهاش برسانند.»
در این لحظه دادگاه از مسعود خواست که بایستد. او گفت که مهدی همان روز با او تماس نگرفته و روز قبل از کشف جسد با او تماس گرفته است.
در پایان نیز قاضی جلسه ختم دادگاه را اعلام و عنوان کرد که جلسه بعدی چهارشنبه همین هفته برگزار میشود.
در پایان این جلسه نیز مادر بنیتا درحالیکه بشدت اشک میریخت به خبرنگار «شهروند» گفت: «از روزی که جسد دخترم پیدا شده تا الان به خانهمان نرفتهایم. جرأت اینکه به آنجا بروم و وسایل دخترم را ببینم، ندارم. شوهرم هم اصلا به آنجا نمیرود. در این مدت در خانه مادرم زندگی میکنم و هر روز و هر شب اشک میریزیم. کارمان فقط گریه است و آنقدر همهمان روحیه خرابی داریم که هیچکدام نمیتوانیم به دیگری روحیه بدهیم. فکر بنیتا یک لحظه هم نمیگذارد آرام بگیرم.»
سایر اخبار این روزنامه
4 قاتل ایرانیها
دزدان قبرستان
فرودگاه نامطلوب
با 2 طلای پارالمپیک 900 هزار تومان حقوق میگیرم!
ماتم در دادگاه بنیتا
مديريت شهري منهاي زنان
کودکانی که نه در خانه امنیت دارند نه در خیابان
به فکر زندهها باشیم
شهرونگ
آیا گوشیهای هوشمند نسل جدید را نابود کرده است؟
سود سهام عدالت تعیین شد
تاکید سه باره آمانو به پایبندی ایران به برجام
گرانیگاه سیاسی منطقه و بسامد صلحجویانه
تاکید بر تقویت امنیت و تبدیل مرزهای مشترک به مرزهای اقتصادی و تجاری
«لحظه» سنگ بنای زنجیره امید