روایت تلخ محقق از ماجرای کشف حجاب

صدایش خسته است. نه از حدود 60سال تحقیق و تدریس بلکه از روزگاری که گاهی نامهربان می‌شود. تاکید دارد که در گذر 88سال عمرش، از قضا آن ساعت‌ها و روزهایی که به تدریس، تحقیق، تصحیح و تالیف گذشته است، از همه دوست داشتنی‌تر بوده‌اند. حرف از نسل جوان که پیش می‌آید کمی تامل می‌کند و آن‌ها را «باانگیزه» می‌خواند اما خاطرم هست که جایی تند و تیز از دغدغه‌هایش برای این نسل نوشته بود: «جای بسی تأسف است که نظام علمی ما نمی‌تواند نمونه‌های علمی نسل گذشته را در برابر نسل جوان امروز قرار دهد تا از نَفَس گرم آنان شوقی در طبقه طلبه و دانشجو به وجود آید تا دیگر ما فریاد وا اسفاها بلند نکنیم و هر دانشمندی که از میان می‌رود نگوییم: او دیگر جانشینی ندارد.» شاید با دغدغه نمایش همین تصویر بود که برای حدود ۱۵ سال ریاست انجمن آثار و مفاخر فرهنگی را بر عهده گرفت و در این مدت بیش از ۱۶۰ مراسم بزرگداشت مفاخر و انتشار زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی آنان را به انجام رسانید. «مهدی محقق»، نویسنده، ادیب و پژوهشگر تاریخ پزشکی اسلامی، مصحح و شارح کتب ادبی ، فلسفی و فقهی و استاد برجسته دانشگاه، کارنامه‌ علمی و تحقیقی بسیار برجسته‌ای دارد. این مشهدی‌زاده، در طول بیش از هشت دهه عمرش به اعتلای فرهنگ و ادب ایران زمین کمک شایانی کرده و شاگردان برجسته‌ای را تربیت کرده است. با او بی‌بهانه از یک عمرِ پُرتلاش سخن گفتیم: تلخکامی‌های کودکانه سال 1308 در مشهد و در خانه‌ای روحانی‌زاده به دنیا آمد. پدرش حاج شیخ عباسعلی محقق واعظ خراسانی و نوه مرحوم آخوند ملابمانعلی دامغانی است. به اذعان خودش کودکی تلخی داشته و این به واسطه دوری از پدر بوده است:«روزگار کودکی‌ام با تلخکامی همراه بود. پدر مرحومم به علت سخنرانی علیه شاه وقت، سه سالی به تهران تبعید شد و من از شش تا نُه سالگی او را ندیدم. اما سال 1317 با آزادی پدر از زندان، ما نیز به تهران عزیمت کردیم. پدرم توجه زیادی به اخبار و احادیث و منبر و وعظ داشت. به خاطر دارم زمانی که مرحوم حاج شیخ عباس قمی کتاب «سفینه البحار و مدینه الحکم و الاثار» را تألیف می‌کرد، پدرم از ترس این که مبادا امکان چاپ آن با شرایط و اوضاع آن زمان دست ندهد، همه کتاب را با دست خود رونوشت برداشت و همین یک دوره خطی از این کتاب در منزل پدری من وجود دارد.» اما زندانی شدن پدرش، به ماجرای کشف حجاب و جنایت خونین در مسجد گوهرشاد برمی‌گردد. واقعه‌ای که تلخی‌اش به صدای او نیز سرایت می‌کند. با اندوه تعریف می‌کند:هنوز صدای گلوله‌ها و فریادها در خاطرم زنده است. پدرم در آن شب به منبر رفته و بر فراز آن از حکومت وقت انتقاد کرده بود و همین هم شد که چند صباح بعد زندانی و تبعید شد.بعد از عزیمت به تهران تحصیلات خود را در سطح ابتدایی و متوسطه دنبال می کند. از سال ۱۳۲۳ تحصیلات حوزوی را آغاز می‌کند و حتی برای بهره مندی از ظرفیت علمی استادان برجسته حوزه، چند صباحی به مشهد بازمی‌گردد  و در مدرسه نواب اقامت می‌گزیند. او در مسیر رسیدن به اجتهاد نزد استادانی چون آیت‌ا... محمدحسین کاشف‌الغطاء و آیت‌ا... محمدتقی خوانساری تلمذ می‌کند. اما کمی بعد وارد فضای دانشگاه می‌شود. از او در خصوص این تغییر مسیر می‌پرسیم که در پاسخ بیان می‌کند: دانشگاه و حوزه فرقی ندارند، هر دو مرکز علمی هستند. از قضا بیشتر اطلاعاتی که کسب کردم، حوزوی بود. این موارد را در محضر استادانی در تهران و مشهد آموختم. به طور مثال یک سال در مشهد ماندم تا از محضر یکی از استادان استفاده کنم. پس از آن نیز به علت علاقه ام به فلسفه در تهران اقامت گزیدم و  از کلاس‌های درس مرحوم میرزا مهدی آشتیانی، میرزا ابوالحسن شعرانی، حاج محمد تقی آملی و میرزا محمدعلی مدرس تبریزی بهره بردم. این شانس را داشتم که در بهترین ایام زندگی یعنی جوانی، با برجسته‌ترین استادان حوزه های مختلف رفت و آمد داشتم و از آن‌ها بسیار آموختم. عشق به معلمی از میان وجوه مختلف فعالیت اش، «معلمی» را بیش از همه دوست دارد. بر این باور است که «تدریس، تحقیق، تصحیح و تالیف دوست داشتنی ترین بخش ها و اوقات زندگی ام بوده‌‌اند.» وی اذعان می‌کند: تدریس لذت دیگری دارد. انگار خشت به خشت معلومات فردی را می‌سازی. به کتاب‌هایم افتخار می‌کنم، بعضی از آن‌ها در کنار برجسته‌ترین منابع مکتوب جهان قرار می‌گیرند. حدود 90 کتاب تالیف و تصحیح کرده‌ام. سیر بلند و بالای این عمر را انجمن مفاخر در قالب کتابی با عنوان «محقق نامه» چاپ کرده است که شرح حال من است. از سفرها و برنامه‌هایم تا تالیفات و تحقیقاتم را همه در این کتاب گنجانده است. جای خالی خواجه نصیرها، فارابی ها و ابن سیناها دکتر محقق تدریس را از دبیرستان شروع کرده است و به اذعان خودش، به واسطه این موضوع با زیر و بم مشکلات آموزشی کشور آشناست. او خیلی صریح سیستم این بخش را نقد می‌کند و می‌گوید: باید ببینیم چرا جایگاه علمی‌مان به رغم ارتقای ظرفیت‌های آموزشی تنزل کرده است و خروجی موثری از آن چه در دانشگاه‌ها ارائه می‌شود، نصیب جامعه نمی‌شود. از خودمان بپرسیم چرا دیگر خواجه نصیرها، ابونصر فارابی ها و ابن سیناها را نداریم. پاسخ به این سوالات نیازمند مباحث مفصلی است اما به اجمال می‌گویم که حلقه‌ای در این عرصه گم شده است. وی ادامه می‌دهد:برای شفاف شدن این موضوع باید به مقایسه وضعیت تعلیم و تربیت در دانشگاه های خودمان با دیگر دانشگاه ها بپردازیم. من در دانشگاه لندن دو سال استاد بودم. در دانشگاه مک گیل کانادا حدود هشت سال تدریس کردم و حتی در کشور مالزی نیز به حرفه استادی مشغول بودم. در قیاس شرایط دانشگاه‌های ایران با این کشورها به ضعف‌هایی بنیادین می‌رسم. ضعف‌هایی که گاهی ریشه در کیفیت محتوای آموزشی ما در دانشگاه ها دارد و زمانی هم متاثر از انگیزه دانشجویان مان است. از او می پرسیم آیا در این سال‌ها مجالی برایش جهت هجرت و زیستن در آن سوی دنیا فراهم نشده، در پاسخ می‌گوید: در سال‌های تدریسم این فرصت بود اما دلبسته این آب و خاکم و از جنس آن هستم.  می خواهم شرح بزرگ دیوان ناصر خسرو را به پنج جلد برسانم او همواره به دنبال کسب علم و دانش و گسترش آن بوده است و این روزها نیز با وجود کسالت‌های گاه و بیگاه، همچنان به فعالیت های خود ادامه می دهد. از مشغولیت این چنین می گوید: می خواستم شرحی درباره ناصر خسرو بنویسم. دوجلد این اثر با عنوان شرح بزرگ دیوان ناصر خسرو منتشر شده است. اگر عمری باقی باشد، این کتاب را به پنج جلد می رسانم. آرزوی او «نیک نامی» نزد مردمان این جامعه است. باور دارد که این ارزشمندترین دارایی در طول عمر یک فرد یا حتی پس از مرگ اوست.